سرمایه اجتماعی، قربانی بی‌تدبیری

شرايط امروز جامعه ما با توجه به روابط مديريتي مسئولان و مردم به حداقل رسيده و بعضا عدم پاسخگويي مسئولان در قبال برخوردهاي علمي و عقلاني در زمان مناسب به بحران تبديل مي‌شود و اين عوامل سرمايه‌هاي اجتماعي ما را هدف قرار داده است. متاسفانه شاهد آن هستيم که گاهي تدبير و عقلانيت، جاي خود را به برخوردهاي احساسي و بي‌ارتباط با طرح مساله مي‌دهد و باعث پيچيده‌تر شدن شرايط خواهد شد، تا جايي که مديران و مسئولان تنها راه مواجهه با بحران‌هاي انباشته را در برخورد انتظامي مي‌بينند. متاسفانه هر چه از زمان تصدي مديران مي‌گذرد، به جاي اينکه آنها به سمت راه‌حل‌هاي علمي‌ و متناسب‌ با شرايط روز جامعه پيش بروند، راه‌ حل دهه‌هاي قبل را تکرار مي‌کنند. چندي پيش يک نماينده مجلس مي‌گفت که رئيس‌جمهور به جاي رئيس توسعه و رشد کشور به رئيس پليس تبديل شده است. آقاي روحاني به جاي اينکه دعوت کننده راه‌حل علمي و منطبق با فرآيند‌هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي و در چارچوب يک نظام اخلاقي و ارزش‌هاي ديني باشد، برعکس به عنصر تهديد رسيده و هر چه به سمت جلو پيش مي‌رويم راه‌حل‌هاي با تدبير در مواجهه با اتفاقات خود را نشان نمي‌دهد و باعث شده تعارض ميان مسئولان و مردم به اوج خود برسد. مسئولان به جاي اينکه سعي کنند جامعه را به سمت آرامش سوق دهند و پاسخگوي نياز مردم باشند و حتي با يک عذرخواهي مردم راآرام و اميدوار به‌آينده کنند، برعکس حقانيت ‌‌مطلق براي خود قائل هستند. دراين شرايط که نخبگان سياسي تا اين‌ حد دچار بي‌تدبيري شده‌اند، از مردم کوچه و بازار چه انتظاري وجود دارد؟ به‌عنوان مثال در حالي که شرايط اقتصادي جامعه و بازار اين‌طور آشفته است و مردم با تورم 04 درصدي که نيازهاي اوليه زندگي‌شان را به سختي تامين مي‌کنند، ناگهان بنزين را به‌عنوان يک کالاي بسيار مهم و حياتي در اقتصاد کشور تا 003 درصد افزايش مي‌دهند! وقتي مسئولان همديگر را به فساد متهم مي‌کنند، از مردمي که بيکاري و فقر زندگي را برايشان تنگ کرده، انتظار آرامش داريد؟ قطعا با تداوم اين شرايط شاهد افزايش خشونت‌ها در جامعه خواهيم بود. خشونتي که طبقه متوسط ازآن پرهيز مي‌کرد و سعي داشت به آن وارد نشود، حالا آنها نيز مانند قشر ضعيف که هيچ نقشي در اقتصاد و اجتماع ندارند و فقر کمرشان را خم کرده، وارد عرصه اعتراض خواهند شد. وقتي يک جوان هيچ اميدي براي شغل وايجاد زندگي درآينده نمي‌بيند، سربار و مورد لعن و طعنه خانواده‌ است و عضو هيچ بخشي از جامعه نيست و اين فرد جز اعتراض راه ديگري ندارد. راه‌هاي خروج از اين موضوع وجود دارد اما مديراني که بايد جامعه را بر مدار صحيح قرار دهند، يا سکوت کرده‌اند يا بي‌اعتبار شده‌اند. زماني‌که دانشجويان و نخبگان ما را بي‌اعتبار مي‌کنند، از ديگران چه انتظاري داريم، لذا به نظر مي‌رسد به نوعي سرمايه‌هاي اجتماعي قرباني بي‌تدبيري شده است.