چقدر این روزها «برهان» ما ایرانی‌ها «قاطع» است!

امروز داشتم به همه روزهایی که آذری جهرمی وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات بوده است فکر می کردم. بسیاری از حوادث را به سرعت از ذهن گذرانیدم از مجلس و رای اعتماد گرفتن تا حملات شدیدی که به وی شد که فلان سابقه در پرونده اش دیده می شود و اصولگرا است و همسو با دولت نیست و... اما این وزیر جوان و برآمده از متن و بطن انقلاب خیلی زود جای خودش را در بین آحاد مردم به دست آورد.
در دسترس‌ترین وزیر حسن روحانی که شد گفتند سودای ریاست جمهوری دارد، کمی بعد گفتند همه کارهایش نمایشی، تبلیغاتی و شوآفی است اما در برهه‌های مختلف وقتی
می خواستند از اعتماد به جوانان و ثمرات آن سخن بگویند از او مثال می آوردند.آن چه از او ، تفکرات او و واکنش های او به دست آمده؛ جوانی است پاک، شفاف، صریح، پاسخگو و در یک کلام پای کار.
یادم می آید در بحث فیلترینگ نه دچار هیجانات عامیانه شد و نه بر اساس منویات رئیس جمهور، راهی دیگر را برگزید اما فصل الخطاب او نیز همیشه قانون بود. در حوادث دی ماه 96 که تلگرام و دیگر شبکه های مجازی فیلتر شد بازهم او در راس هرم حملات بود اما صادقانه با مردم سخن گفت به گونه ای که حالا دیگر عامی‌ترین‌ها نیز می دانند فیلترینگ و اِعمال آن چندان به این وزارت خانه مربوط نیست اما از حق نگذریم، اذری جهرمی هر چه در چنته داشت گذاشت اما به قول خودش:«یا قانون اجازه نداد و یا این که زورش نرسید.»


حالا و در پی ناآرامی‌های جدید بازهم می بینیم این آذری جهرمی است که زیر سنگ سنگین نقدهای گاه غیرمنصفانه، ابروخم نمی‌کند. او صادقانه با مردم سخن گفت، قطعی اینترنت را نه این که به گردن این و آن بیندازد که برای امنیت لازم دانست و ...
حالا و در پی اعلام یک شماره تلفن همراه که نشانه ای است از سعی بلیغ آقای وزیر برای ارتباط نزدیک‌تر با مردم، می بینم از استعفا می‌گویند و نبودن و ادامه ندادن! این جا است که از خود می‌پرسم: «چقدر این روزها «برهان» ما ایرانی ها «قاطع» است!» چرا این قدر «صفر و صدی » نگاه می‌کنیم؟ مگر با استعفای وزیر و از دست دادن یک نیروی کارآمد اوضاع بهینه می‌شود؟ آن همه نیرو و چهره که رنجاندیم و از دست دادیم چه شد؟ بهتر شد یا بدتر؟ اصلا گیریم مثل طیب نیا و قاضی‌زاده هاشمی و بطحایی و خیلی‌های دیگر، آذری جهرمی نیز از کابینه رفت، اوضاع به سامان می‌شود؟ اعتماد اگر کرده‌ایم « سردی ـ گرمی مان » نکند، صبور باشیم. سنگی افتاده تهِ یک چاه، کمک کنیم بیرون بیاوریم، نشود بیرون این مرزها بگویند: «ایرانی ها شده‌اند استاد فرصت سوزی، نخبه‌کشی و له‌کردن چهره‌های مثبت و کارآمد سیاسی» باور کنیم این همه قاطعیت در بریدن و شکستن و دریدن معنای خوبی نمی‌دهد! اندکی صبورانه‌تر، همدل‌تر، امیدوارانه تر... نقد می کنیم ایراد می‌گیرم اما فشار آوردن به پای مصدوم که دور از انصاف است، نیست؟!