روزنامه آفتاب یزد
1398/11/23
زنان و مطالعه
مریم اکبری نوشاد- چند روز پیش برای خرید بوم نقاشی برای دختر خردسالم به مرکز شهر رفتم.برخلاف همیشه که از تک تک مناظر شهر لذت میبردم این بار غمی بزرگ در دلم بود.
تصمیم گرفتم با پیاده روی در مسیر
دست فروشهای کتاب و دیدن کتابهایی که زمانی در کتابخانههای شخصی هویت مهمی داشتند و حالا روی زمین برای فروش عرضه شده بودند مجالی برای جدایی از حس و حال غم و اندوه این ایام بیابم.
نگاهم از دیوان شهریار به جاودانگی کوندرا میخزید.
در حالی که بوم به دست سر و صورتم را از سوز باد تبریز پوشانده بودم زن و شوهری توجهم را جلب کردند.
درست کنار من دست فروشی که پا نداشت خودکار ارزان میفروخت.هر خودکار ۲۰۰۰ تومان.
شکوههای زن به شوهر مرا بیشتر متوجه آنان کرد.
زن چادر رنگ و رو رفته ای به سر داشت و صورتش به سختی دیده میشد، شوهر یا همان آقا و صاحبش با قیافهای عصبی از جیبش تخمهها را تک تک در دهان میبرد و ته مانده اش را تف میکرد. محاورات این زوج برایم جالب بود.
زن قیمت خودکار را میپرسید و مرد میگفت بیا برویم خودکار میخواهی چه کنی. زن با گلایه میگفت خودکار است دیگر لازم میشود. مرد بی توجه شروع به حرکت کرد.
زن گفت سرتو انداختی داری میری. حداقل بگذار کتابها را ببینم.
این جمله چون شوکی مرا میخکوب کرد.
زنی که میخواهد کتابها را ببیند.
شوهری که با تمسخر ایستاده تا حداقل زن عنوان کتابها را ببیند.
بعد زن غرولند کنان کنار مرد شروع به حرکت کرد و از من دور شدند.
در تمام مسیر به این فکر میکردم که چه زنانی که صرفا به دلیل مردسالاری و پدر سالاری سالهاست دارند میسوزند و تمام حسها و علایقشان دفن میشود.
زنانی که در سنین پایین تن به ازدواج داده اند و هنوز راست را از چپ تشخیص نداده یکی دو بچه هم دورشان را گرفته و تازه فهمیدهاند کجا هستند و چه باید بکنند و از چاله پدرسالاری خانواده تمام نشده در چاه مردسالاری شوهر غرق شدهاند.
زنانی که اگر فرصتش بود میتوانستند درس بخوانند، هنری بیاموزند، موسیقی گوش دهند، کتاب بخوانند و زندگی کنند.
بعد یادم آمد که قشر دیگری هم هستند که کتابخانههاشان پر کتاب است، خودکارهای مارکدار و فانتزی روی میز تحریرهای دکوری منزلشان جوهر خشک کردهاند، درس خواندهاند: دانشگاه رفته اند اما تمام فکر و ذکرشان شده مارک لباس، چیدن میزهای مجلل، تزریق ژل و بوتاکس،هاشور و سایه ابرو و چشم و هم چشمی برای هیچ است.
عدم تعادلی که روحم را آزرد.
ما معمولا در این جامعه پر از افراط و تفریطیم.
اگر ملتهایی آرامش دارند
اگر مفهوم زندگی، رفاه و آزادی را میدانند در سایه مطالعه هست و بس.
آنها همه جا کتاب میخوانند.
در خانه....تعطیلات.....مترو....اتوبوس و حتی سرویس بهداشتی.
نتیجه هم عیان است و نیازی به تشریحش نیست.
دلم سوخت برای خودمان.
زنان آگاه، زنانی که کتاب میخوانند، زنانی که هنر را دوست دارند و زنانی که به حقوقشان آشنا هستند خواهند توانست دنیایی را متحول کنند.
اما در سمت دیگر باید مردان را هم فراموش نکنیم. زنان موفق، به مردان آگاه و مترقی نیاز دارند. مردانی که تعبیرشان از زن، قورمه سبزی درست کن نیست.
مردانی که میدانند زن اگر روحا خوب نباشد جسما هم خوب نخواهد بود.
و هزار و یک مورد دیگر که باید مادران امروز ما، سیستم آموزشی ما به پسران بیاموزند نه اینکه بگویند زن میگیریم برات.... فسنجون بپزه برات!
چهره آن زن را ندیدم اما صدایش را در گوش دارم.
صدایی که حقش را میخواست.
صدایی که معترض بود.
صدایی که حداقل اگر خودکار نخرید توانست هوس دیدن کتابها را در خود سیراب کند.
سایر اخبار این روزنامه
شایعه مرغهای تریاکی
وضعیت عجیب و غریب مسکن در ماه اسفند
ظفر امید را زنده نگه داشت
علاقه ترامپ به سندرز!
اتهام زم: افساد فیالارض
تصور نمیکنم یارانه ۷۲هزارتومانی تصویب شود
چرا انتگرال از کتب درسی حذف شد؟
جنگ قدرت بالا گرفته و لیست اعلامی شورای ائتلاف اصولگرایان زیر فشار سهمخواهیها در این جریان چند ساعت بیشتر دوام نیاورد، حالا با حذف لیست قبلی میگویند لیست جدید میدهیم
گرامیداشت یاد سردار سلیمانی
پوپولیستها به بهارستان نمی روند...
لقمه فقرا را دهان ثروتمندان نگذاریم
زنان و مطالعه
ارتقاء مدرک تحصیلی با غنای فرهنگ عمومی
جنگ قدرت حاشیه نشینی کارآمدی!