حق، نهادها و قوانین

کورش الماسی- برخی صاحب منصبان خود را در قبال عملکرد و اظهارات خویش بی نیاز از پاسخگویی می‏دانند یا به عبارتی اظهارات و عملکرد خود را حق تلقی می‏کنند. اینکه این افراد به واسطه دانش متافیزیک یا صاحب یا وارث انقلاب بودن حق ویژه‏ای برای خود قائل هستند. شاید همین پندار نادرست و غیر کاربردی برخی صاحب منصبان ریشه بسیاری از چالش‏ها گوناگون ملی است که موجب انواع دشواری‏ها و درد و رنج غیر انسانی برای شهروندان ایران زمین شده باشد. به منظور شفاف‏سازی برخی اندیشه‏ها و باورهای غیر کاربردی و مخرب برای زیست اجتماعی ضروری است تا تبیینی ساده و سطحی از مفاهیم حق، نهادهای حاکمیتی و قوانین‏ ارائه شود.
حق چیست؟ به بیان بسیار ساده و کلی می‏توان دو نوع حق را متصور شد. حق طبیعی و حق اجتماعی.
۱. حق طبیعی (فرا اجتماعی): اینکه هر انسانی حق دارد برای تامین نیازهای (غذا، لباس، مسکن، امنیت و...) گوناگون خود تلاش کند یک حق طبیعی است که هیچ عاملی در عالم هستی نمی‏تواند این حق را محدود یا مانع آن شود. طبیعی بدین معنی که این حقوق هیچ ارتباطی با اموری چون باورها متافیزیکی، نوع حاکمیت و قوانین اجتماعی ندارد. الویت و مرجعیت حقوق طبیعی به این دلیل است که حقوق طبیعی انسان‏ها قبل از تولیدات ذهنی بشر یعنی باورهای متافیزیکی، نوع حاکمیت و قوانین اجتماعی وجود داشته است.
۲. حق یا حقوق اجتماعی: حق یا حقوق اجتماعی معطوف به آن دسته از نیازها، خواسته‏ها و آرزوهای شهروندان است که برآیند زیست اجتماعی هستند. شهروندان حق دارند نیازهای فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، نشاط، پرهیز از غم و گریه، یکسان بودن در برابر قانون صرف‏نظر از باورهای متافیزیکی، جایگاه، تحصیلات، دارایی و... خود را در چارچوب نظام حقوقی محقق کنند. قانون (اساسی) چیست؟ به ساده ترین بیان، قوانین محصولات خرد جمعی و نه جناحی به منظور تحقق انواع نیازها، اهداف، خواسته‏ها و... جمعی(ملی) است. قوانین اجتماعی (قانون اساسی) منهای خرد جمعی که برآیند فهم منافع ملی است، غیر ممکن، بسیار پرهزینه و برای سازمان زیست اجتماعی مخرب خواهد بود.


در جهان معاصر بر خلاف قرون وسطی حکومت‏ها نماد یا نماینده نیازها، خواسته‏ها و آرزوهای شهروندان تحت حمایت خود هستند. اینکه این نمایندگی در قالب نظام حقوقی جامعه، عینیت می یابد. صاحب منصبان از هر جنس، سطح و باوری، تنها کارگزاران تحقق نیازها و خواسته ها شهروندان زنده و ملموس و نه امور تاریخی یا متافیزیکی هستند. از این رو کارگزاران نظام مدیریت کلان سیاسی با هر عنوان یا جایگاهی هیچ حق یا امتیازی فراتر از آنچه قانون تعیین می‏کند، ندارند. قوانین اجتماعی مرز میان مدنیت و زیست طبیعی هستند. همه شهروندان به ویژه صاحب منصبان انتصابی و انتخابی صرف‏نظر از جایگاه، تخصص، باورها و دارایی باید در پیشگاه قانون پاسخگو باشند. هیچ توجیه ای برای گریز از پاسخگویی در قبال عملکرد فراقانونی و ناکامی‏های سیاست‏ورزان، نهادها، صاحب منصبان و متخصصان متافیزیک وجود ندارد.
در عالم حکمرانی در جهان معاصر، حق یعنی اعمال قانون. اگر صاحب منصبی، حقوقی فراتر از آنچه قانون مشخص و تعیین کرده برای خود متصور باشد، این بدین معنی است که درکی کاربردی از سازوکار زیست اجتماعی ندارد. از آنجا که قوانین ابزار عملی حفظ و تامین منافع ملی است بنابراین عملکردی که در راستای منافع ملی باشد حق و عملکردی که مغایرت با منافع ملی باشد، ناحق، نامشروع و بی‏عدالتی است.