دو ماه است زندانی‌ام و آهنگ می‌سازم

لوریس چکناواریان با یادآوری این‌که هفت اپرا داشته که هیچ‌کدام از آن‌ها بجز یکی اجرا نشده، با تاسف می‌گوید: شاید روزی وقتی من رفتم این کارها اجرا شود. این هنرمند در عین حال، خود را در زمره آهنگسازان خوشبختی قرار می‌دهد که کارهایش ضبط و بعضی از آن‌ها اجرا شده است و در ادامه اضافه می‌کند: البته کارهایی دارم که چون اسپانسر ندارم هنوز ضبط نشده است. امیدوارم آن‌ها که می‌توانند، از هنر و فرهنگ این مملکت حمایت کنند.
به گزارش ایسنا، گفت‌وگویی از آرش امینی (رهبر ارکستر) با لوریس چکناواریان با موضوع مروری بر آثار، خاطرات و تصنیف موسیقی‌هایی که این رهبر و آهنگساز تاکنون انجام داده است، به میزبانی کمیسیون ملی یونسکو ایران صورت گرفت.
لوریس چکناواریان از رهبرها و آهنگسازان قدیمی ایرانی ارمنی‌تبار است که در چند سال گذشته بیشتر به کار آهنگسازی مشغول بوده است. این هنرمند اپراها و قطعات زیادی را برای ارکستر سمفونیک ساخته است. بسیاری از آثار او جنبه روایتی با داستانی مشخص دارند و طی گوش دادن به اثر او مراحل مختلفی از روایت یک داستان را با زبان موسیقی می‌شنوید.
چکناواریان در ابتدای گفت‌وگو با امینی بیان کرد: بیشتر از دو ماه است که در آپارتمانم زندانی هستم ولی آن‌قدر سرگرم ساخت آهنگم که اصلا متوجه نمی‌شوم روزم چگونه می‌گذرد.


  عاشق موسیقی زورخانه بودم
پس از آن، بخشی از اثر «رستم و سهراب» از ساخته‌های این هنرمند پخش شد. چکناواریان  درباره بخش پخش‌شده از این اپرا بیان کرد: این قسمت شروع اپرای «رستم و سهراب» است. از بچگی عاشق موسیقی زورخانه بودم. البته نمی‌دانستم چیست؟ ولی وقتی از رادیو پخش می‌شد تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. بزرگتر که شدم زورخانه را پیدا کردم و عاشق سنت‌ها و فرهنگ آن شدم. ۱۲ سال داشتم که با خودم گفتم اگر روزی اپرا بنویسم حتما اولین آن ریشه در فرهنگ زورخانه‌ای داشته باشد؛ البته آن موقع نمی‌دانستم که چه کار سختی است.
او ادامه داد: وقتی که بزرگ شدم خواستم در ایران این اپرا را اجرا کنم ولی دیگران به مهرداد پهلبد (نخستین وزیر فرهنگ و هنر) می‌گفتند که به من اجازه این کار را ندهد. با مادرم به وزارتخانه رفتم و به وزیر شکایت کرد که «چرا نمی‌گذارید پسر من این قطعه را اجرا کند؟» پهلبد به مادرم گفت: «پسرت کدام است؟» مادرم مرا نشان داد و او وقتی مرا دید، گفت: «تو فسقلی همه هنرستان را به هم ریختی. من دخالت نمی‌کنم و برو کارت را انجام بده.».
«به اتریش که رفتم آقای پهلبد نزد من آمد و مرا دعوت کرد که به ایران بیایم و در خدمت کشورم باشم. ولی من گفتم به شرطی قبول می‌کنم که سفارش اپرای «رستم و سهراب» را به من بدهید و او نیز پذیرفت. ولی وقتی به ایران آمدم دیگر موسیقیدان‌ها آن‌قدر کارشکنی کردند که قرارداد ما لغو شد.»
چکناواریان درباره روند ادامه تکمیل اثر «رستم و سهراب» در طی سال‌ها، گفت: ۲۴ سال داشتم که دوباره به اتریش رفتم. می‌خواستم کارل وولف را ببینم و با سختی موفق به انجامش شدم. وقتی مرا دید، گفت: «با من چه کاری داری؟» گفتم که اپرا نوشته‌ام. از من خواست که بخشی از آن را با پیانو برایش بنوازم که خوشش آمد و گفت که این کار را ادامه دهم. به او گفتم نمی‌توانم آنجا بمانم و از پس هزینه‌ها برآیم ولی او به من کمک کرد که بتوانم در آنجا بمانم. وقتی به من خبر داد که قصد دارد کمکم کند واقعا گریه‌ام گرفته بود که در ایران می‌گفتند باید این کار را متوقف کنم ولی در آنجا این گونه از من حمایت می‌کردند. البته آنچه که آنجا نوشتم کاملا غرب‌زده بود و نیاز داشتم فرهنگ بیشتری از ایران را با آن بیامیزم. در نهایت ۲۵ سال طول کشیده که کلیه بخش‌های این اثر را تکمیل کردم.
او همچنین درباره تجربه‌اش از اولین اجرای این اثر در ایران، گفت: در ایران از من خواستند این اثر را اجرا کنم ولی وقتی متوجه شدند زمان آن دو ساعت و ۲۰ دقیقه است، سوال کردند که آیا آنتراکت دارد؟ گفتم نه! به من گفتند که باید آن را کوتاه کنم چون مردم به این مدت زمان عادت ندارند و سالن را ترک خواهند کرد. من نیز گفتم مهم نیست، من به کارم ادامه خواهم داد. به یاد دارم که هوا سرد بود و مردم کم‌کم به داخل سالن آمدند و آن را پر کردند. در تمام مدت هیچ صدایی نشنیدم. وقتی اپرا تمام شد چند ثانیه دستم را پایین آوردم، سکوت مطلق بود. یکهو صدای تشویق تماشاچیان بلند شد. برگشتم دیدم هیچکس سالن را ترک نکرده است. این بزرگترین هدیه برای من بود. بیرون که رفتم دیدم ۳۰۰ نفر منتظر بودند تا از من امضا بگیرند. گویا این هدیه‌ای از طرف خدا برای زحماتم بود.
 «سیمرغ» را با کمک فرامرز پایور نوشتم
این آهنگساز درباره اثر «سیمرغ» که برای سازهای ایرانی نوشته است، توضیح داد: وقتی از اتریش برگشتم رییس صداخانه ایرانی بودم. استاد پایور و گروهشان در اتاق بغلی من بودند. من نیز از موقعیت استفاده کردم و درباره سازهای ایرانی یاد گرفتم. می‌خواستم اثری بسازم که پلی‌فونیک (چندصدایی) و متفاوت باشد. این مسئله را با آقای پایور در میان گذاشتم، خیلی استقبال کرد ولی گفت که کار سختی است. استاد پایور خیلی با من همکاری کرد و یک ماه طول کشید که اثر را ضبط و آماده کردیم.
 عاشق فرهنگ ایران هستم
چکناواریان در ادامه از عشق به کشورش گفت؛ «به ایران بازگشتم چون وطنم را دوست دارم و همیشه برایم الهام‌بخش بوده است. درست است که در موسیقی عقب مانده‌ایم ولی ایران، فرهنگ و ادبیاتی غنی دارد. از کودکی به دسته‌های عزاداری می‌رفتم و موسیقی آن را جمع می‌کردم. در نهایت نیز اثر عاشورا را با الهام از این مراسم‌ها نوشتم. احتمالا تلویزیون اثر عاشورا را اجرا کند.»
 یک ستاره در هفت آسمان دارم
او گفت: در ارمنستان در شصتمین سالگرد تولدم کاری را رهبری می‌کردم. یک آمریکایی بدون هیچ حرفی به روی صحنه آمد و اعلام کرد که یک ستاره از طرف موسسه آنها به نام من کرده‌اند. من نیز همیشه به شوخی می‌گویم که در هفت آسمان یک ستاره دارم.
«من هفت اپرای مولانا، سیاوش، پردیس و پریسا، ضحاک و صادق هدایت دارم که متأسفانه هیچ کدام جز یکی از آنها، اجرا نشد، ولی شاید وقتی من رفتم این کارها اجرا شود. من از جمله آهنگسازان خوشبختی هستم که کارهایم ضبط شده و بعضی از آنها اجرا شده است. البته کارهایی دارم که چون اسپانسر ندارم هنوز ضبط نشده است. مثلا کاری که به مناسبت تولد ۹۰ سالگی جهان‌پهلوان تختی نوشتم، احتمالا توسط یک اسپانسر انگلیسی ضبط کنم تا مردم آن را بشنوند. من واقعا عاشق او و شخصیتش بودم.»
او ادامه داد: بعضی آثار، در طول زندگی یک موسیقیدان اجرا نمی‌شود. ولی در نهایت این اتفاق می‌افتد. اکنون اجرای یک اپرا در ایران کار سختی است؛ چون در اینجا اسپانسر نداریم، بلکه سرمایه‌گذار داریم. امیدوارم در طول زندگی خود بتوانم چند اثر دیگر را اجرا و حتی چاپ کنم. وزارت ارشاد حمایتی نمی‌کند و من هم تا پولی دستم می‌آید صرف انتشار کارهایم می‌کنم. امیدوارم اسپانسرهایی باشند که از هنرمندان حمایت کنند؛ چون یک کشور بدون هنر و فرهنگ هیچ است. فرهنگ مانند تاجی است که باید روی سر خود بگذاریم؛ بخصوص با این همه شاعر و ادیبی که داشته‌ایم. اگر از هنر حمایت شود ایران گلستان می‌شود و مردم از همه کشورهای دنیا به خاطر فرهنگ ما می‌آیند. مردم پولدار در ایران زیاد داریم، شاید بتوان آنها را راضی کرد و گفت که آنها هم روزی می‌روند و چه بهتر که از فرهنگ کشور حمایت و به کشور خود خدمت کنند.
 موسیقی فیلم کیارستمی را نساختم
او همچنین درباره خاطرات خود با عباس کیارستمی گفت: آقای کیارستمی فیلم مستندی را ساخته بود و از من خواست که برای فیلمش آهنگ بسازم ولی وقتی فیلمش را دیدم به او گفتم که این فیلم خودش موسیقی است و موسیقی نمی‌خواهد، ولی او از دست من ناراحت شد و رفت. کارش واقعا خوب بود و با موسیقی خراب می‌شد و بعدا که کارش موفق شد، خودش فهمید منظورم چه بوده است.
 هر لحظه عاشق هستم
این هنرمند که شعر هم می‌گوید و اشعارش عاشقانه‌ هستند، درباره آنها توضیح داد: من افتخار می‌کنم که همیشه عاشق هستم و عشق برایم خیلی مهم است. اگر نباشد حس می‌کنم که مرده‌ام. من شاعر نیستم ولی هر کسی می‌تواند عاشق باشد و حرف قلب خود را به روی کاغذ بیاورد. من اگر همیشه عاشق نباشم نمی‌توانم کار هنری کنم.
او همچنین درباره کار اخیر خود که برای ایام کرونا نوشته بود، گفت: زبان موسیقایی این اثر با دیگر کارهایم متفاوت است؛ چون هر هنرمندی رشد می‌کند و کم‌کم خط خود را پیدا و حس خود را پیاده می‌کند. این یک اثر آبستره بود و برای فضایی که کرونا ایجاد کرده، مناسب است. باید وقتی اثری را گوش می‌کنی گوشهایت را متناسب با آن آماده کنی. باید هرچه را که می‌خوانی و می‌بینی، به این فکر کنی که دلیلش چه بوده است؟
چکناواریان در پایان گفت: بیاییم دست به دست هم بدهیم و فرهنگ کشور را بازسازی کنیم. اولین و مهمترین امر در بازسازی مملکت، فرهنگ است. هر کسی که پول دارد و می‌تواند، به خدمت فرهنگ بیاید چون فرهنگ است که آینده یک کشور را می‌سازد.