روزنامه آرمان ملی
1399/02/16
نجف دریابندری یک دور تمام
گروه ادبيات و کتاب: نجف دريابندري (يک شهريور 1308 آبادان- 15 ارديبهشت 1399 تهران) در سال 1396 از سوي سازمان ميراث فرهنگي ايران عنوان «گنجينه زنده بشري» ثبت شد؛ اين نشان ميدهد که اهميت او براي فرهنگ ايراني چقدر مهم و بااهميت است. سردبيري انتشارات فرانکلين، سرويراستار دوبلاژ فيلمهاي شبکه دو تلويزيون ملي، ويراستار و نويسنده نشرياتي مانند کتاب امروز و نقد آگاه، به همه اينها بايد طنزنويسي و نقاشي و آشپزي هم افزود، اما شايد و بيشتر در مقام اصلي خود بهعنوان مترجم است که از او چهرهاي خاص و يکتا، در تاريخ فرهنگ و هنر و ادبيات ايران ساخته است. آنچه در زير ميخوانيد نگاهي است به آثار و فعاليتهاي نجف دريابندري، در گذار بيش از هفت دهه ترجمه و تاليف.از همينگوي تا دريابندري
نجف دريابندري؛ يک دور تمام: چه در زندگي شخصياش با فهميه راستکار که حاصلش «کتاب مستطاب آشپزي از سير تا پياز» بود و چه در زندگي ادبياش که ترجمه و نگارش بهترين آثار ادبي و فلسفي است. دريابندري از دريا ميآيد، از جنوب و نفت، از گرما و آفتاب. شايد همه اين عناصر موجب شد تا او نزديکي بيشتري به ارنست همينگوي داشته باشد؛ دانشآموزي که از ماهيگيري و گزارشگري و راننده آمبولانس در جهبه غرب، درنهايت رسيد به نويسندگي؛ نويسندهاي که بهعنوان يکي از قلههاي ادبيات مدرن جهان از او ياد ميکنند. همين اتفاق درباره دريابندري هم افتاد. شايد تاثير ناخواسته زندگي و زمانه همينگوي، بر او نيز حادث شد. او در شرکتهاي نفتي جنوب که بهدليل حضور انگليسيها رونق گرفته بود، زبان انگليسي را آموخت. اين خودآموختگي، او را از يک دانشآموز ترک تحصيلکرده به ترجمه کتابي از همينگوي کشاند: «وداع با اسلحه». همين آغاز او را به دنياي کتاب و ادبيات کشاند: به عنوان سردبير در نشر فرانکلين. دريابندري هفده سال از عمر خود را در آنجا گذراند و اينگونه ساخته و پرداخته شد و به يکي از قلههاي ترجمه ايران تبديل شد و تاثير بسزايي در ترجمه و ادبيات داستاني معاصر گذاشت.
ما و دريابندري
نجف دريابندري در سال 1396 از سوي سازمان ميراث فرهنگي ايران عنوان «گنجينه زنده بشري» ثبت کرده بود. اين نشان ميدهد که اهميت او براي ما در فرهنگ ايراني چقدر مهم است. شايد يکي از ماندگارترين آثار او در اين زمينه تاليف «کتاب مستطاب آشپزي از سير تا پياز» باشد که نام او را در هر خانه و خانواده ايراني زنده نگه داشته است. اما شايد براي خواننده ايراني، نجف دريابندري بيشتر بهعنوان مترجم شناخته ميشود. دريابندري از نخستين مترجمهاي ايراني است که با ترجمه آثار نويسندههاي غربي، کمک شاياني به داستاننويسي فارسي کرده است. از اين بابت، او حق بزرگي نيز بر گردن داستاننويسي فارسي دارد. جدا از اينکه در معرفي آثار بسياري از نويسندههاي غربي کوشا بود، از جمله اي. ال داکتروف و ارنست همينگوي. ميراث دريابندري براي ما و ادبيات، آثار تاليفي نيز بود. مقدمههاي راهگشايي که بر آثار ترجمهاش مينوشت بيانگر مترجمِ مولفي بود که نهتنها بر ترجمه احاطه داشت که بر متن و جهان متن و نويسنده هم. در اين مقدمهها دانش و بينش او از يکسو و کيفيت نثر او از سوي ديگر به کمال ظاهر شده است در اين مقدمهها، او هم درباره اهميت نويسندهاي که اثر يا آثاري از او را ترجمه کرده يا درباره اهميت کتابي که به فارسي برگردانده با خواننده سخن ميگويد. از همين منظر است که بايد او را مترجم-مولف ناميد. اهميت اين امر، بعدها در ترجمه بسياري نيز ديده ميشود از جمله: عبداله کوثري و احمد اخوت. دريابندري بهجز تاليف مقدمهها، کتابهاي مستقل تاليفي نيز دارد، که شامل مقالههايي درباره فلسفه، سياست و ادبيات است. مهمترين اين آثار عبارت است از: به عبارت ديگر، از اين لحاظ و درد بيخويشتني. شايد بتوان گفت او در «درد بيخويشتني» عصاره مطالعات فلسفي خود را با خواننده به اشتراک ميگذارد.
دريابندري و ديگران
ترجمههاي دريابندري را ميتوان به چند بخش تقسيم کرد. يک: ترجمههايي که مختص اوست و پيش و پس از آن، کسي به سراغ آنها نرفته است. ميتوان اينطور گفت که ترجمههاي او تا به امروز بهترين ترجمه از آن آثار است. دو: ترجمههايي که به مرور زمان، تاحدودي اعتبار خود را از دست داده و ترجمههاي بهتري از آن وارد بازار شده است. سوم: ترجمههايي که ديگر چاپ نشدند يا فرصت بازنگري مجدد نيافتند، از جمله تاريخ فلسفه غرب راسل و مجموعه آثار بکت. اي.ال. داکتروف يکي از مهمترين نويسندههايي است که دريابندري سهم بزرگي در معرفي اين نويسنده آمريکايي به خوانندههاي فارسيزبان داشت. «رگتايم» يکي از مهمترين آثار داکتروف است که دريابندري در سال 1361 آن را منتشر کرد. بعدها او در سال 1377 هم اثر ديگري از داکتروف ترجمه کرد به نام «بيلي باتگيت». در ابتداي کتاب «بيلي باتگيت»، مقدمه سيزده صفحهاي دريابندري را ميخوانيم که در پايان آن تاريخ 15 دي 1373 نوشته شده. در اين مقدمه او مينويسد: «دکتروف در گفتوگويي که در سال 1986 (سه سال پس از انتشار بيلي باتگيت) انجام داده است و اشاره ميکند که در نوشتن هر رماني مساله مهم براي او پيداکردن «صدا»ي راوي يا راويهاي داستان است. در مور بيلي باتگيت بايد گفت که نويسنده به صداي دورگه عجيبي رسيده است که «دوبلهکردن» آن آسان نيست. زير در جهشهاي مکرر بيلي به زبان ادبي خاص خود او براي مترجم مقدور نيست که لغزش هاي او را بهصورت لغزشهاي فارسي درآورد يا کليشههاي فرسوده او ر عينا تقليد کند، بدون آنکه اعتماد خواننده از دست برود. در چنين نوشتهاي براي تشخيص درست از نادرست و هزل از جد، ملاک قاطعي وجود ندارد و درنتيجه غرض اصلي، يعني پروراندن آن صدايي که گاهي «عوضي» حرف ميزند کيفيتي که يکي از جنبههاي گيراي شخصيت اوست- اصولا حاصل نميشود. بنابراين در بسياري موارد ناگزير بايد لغزشهاي بيلي را ناديده گرفت يا آنها را بهنحوي درست يا راست کرد.» دريابندري در مقدمه شش صفحهاي که بر «رگتايم» مينويسد، در ابتدا از رمان نو سخن ميگويد و سپس از داکتروف و رگتايم. نکته جالبي که دريابندري در اين مقدمه بر آن انگشت ميگذارد، بحث سانسور است که موجب تاسف او شده است. مينويسد: «در ترجمه کتاب به حکم ضرورت در دو مورد چند سطر حذف شده است. اين موارد با نقطهچين مشخص است. مطالب حذفشده روي هم حدود ده سطر است. حذف ناگزير اين چند سطر به روال داستان صدمهاي نميزند، اما مترجم از اين بابت متاسف است.» يکي از ترجمههايي که با نام دريابندري گره خورده، «بازمانده روز» کازئو ايشيگورو است؛ ترجمهاي که در بسياري از مثالها از آن بهعنوان ترجمهاي موفق ياد ميکنند، بهدليل استفاده از نثر قاجاري در اين کتاب. اما همين امر نيز نقدهاي منفياي با خود داشته، از جمله مينو مشيري که در گفتوگويي آن را ترجمه موفقي نميداند. از اين کتاب در سال 97 دو ترجمه ديگر البته ترجمه ضعيف، به فارسي منتشر شده است. از موفقترين ترجمههاي دريابندري، رمان «هکلبري فين» است. اگرچه پيش از دريابندري، چهار مترجم ديگر اين کتاب را ترجمه کرده بودند، از جمله ابراهيم گلستان، که در گفتوگوهايش نقدهاي تندوتيزي هم عليه دريابندري مطرح کرده است. بااينحال ميتوان گفت با اينکه پيش و پس از دريابندري، بيش از شش ترجمه از اين کتاب شده، ولي ترجمه دريابندري از همه لحاظ، از همه ترجمههاي فارسي آن، بهتر است. مقدمه بيستوهشت صفحهاي دريابندري بر اين رمان نشان ميدهد که او چه دقت نظري در ترجمه کتاب داشته است. او به رسم امانت و انصاف، از ترجمههاي پيش از خود نيز در ابتداي مقدمه نام ميبرد. اما يک دليل بر اينکه اين ترجمه، ترجمه کامل «هلکبري فين» است، خود دريابندري در مقدمه به آن اشاره ميکند: «در کتاب حاضر حجم فصل شانزدهم نزديک به سه برابر اين فصل در چاپهاي ديگر سرگذشت هکلبري فين است، زيرا که در چاپهاي ديگر يک حکايت (اپيسود) تمام- رفتن هک به کلک بزرگ- حذف شده است. اين حکايت را مارک توين پيش از انتشار هکلبري فين در فصل سوم «زندگي در ميسيسيپي» منتشر کرده بود، ولي قبل از آمادهکردن نسخه هکلبري فين براي چاپ، آن را به جاي اصلي خود بازگرداند، سپس به اصرار ناشر خود اين حکايت را حذف کرد، حتي بدون توجه به اينکه حذف اين حکايت در ساختمان داستان اشکال ايجاد ميکند يا نه. در چاپ تازهاي که به مناسبت صدمين سالگرد شاهکار مارک توين از طرف بنگاه نشر دانشگاه کاليفرنيا منشتر شده است حکايت حذفشده براي نخستينبار در متن سرگذشت هاکبري فين جاي داده شده است. در ترجمه حاضر از اين متن پيروي شده و لذا ميتوان آن را ترجمه متن کامل سرگذشت هکلبري فين ناميد.» ارنست همينگوي يکي از نويسندههايي است که دريابندري در شناساندن آن به خواننده فارسيزبان نقش بهسزايي داشت. «وداع با اسلحه» در دهه سي و «پيرمرد و دريا» در دهه شصت از مهمترين آثاري است که دريابندري از همينگوي ترجمه کرده. اما پس از گذشت تقريبا ششدهه از ترجمه «وداع با اسلحه» و حتي بازنگريهاي دريابندري در سالهاي اخير که مقدمه او بر آن کتاب، آغازگر شناخت همينگوي براي ما ايرانيها است، هرچند نميتوان از آن ترجمه چشمپوشي کرد، اما ميتوان گفت ترجمه نازي عظيما که در سال 97 منتشر شد، ترجمه بهتري است. هرچند نبايد از اين نکته غافل ماند که نازي عظيما (يا ناشر کتاب) هيچاشارهاي به ترجمه دريابندري بهعنوان اولين ترجمه کتاب نکرده است. (از ياد نبايد بُرد که احمد اخوت در ترجمه داستانهاي فاکنر در مجموعه «يازدهتا» و «ميس جيني و زنان ديگر»، داستان «يک گل سرخ براي اميلي» را به احترام نجف بازترجمه نکرد) ترجمههاي ضعيف و غيرضروريِ ديگري نيز در طول سالهاي اخير از اين شاهکار انجام شده است. اما «پيرمرد و دريا»؛ نازي عظيما در سال 54 ترجمهاي از اين کتاب انجام ميدهد، (ترجمه نازي عظيما در سالهاي اخير در مجموعه ميراث همينگوي در نشر افق منتشر شد که به احتمال زياد بايد بازنگري مجدد روي آن صورت گرفته باشد) و بعدها نجف دريابندري در سال 63. پس از دريابندري نيز ترجمههاي ديگري به فارسي منتشر شد. اما چرا ترجمه دريابندري از «پيرمرد و دريا» مهم است؟ مقدمه هشتاد صفحهاي دريابندري بر اين رمان، زيرعنوان «ارنست همينگوي؛ يک دور تمام» نشاندهنده اهميت اين کتاب و اين ترجمه است. و ميتوان گفت بهترين ترجمه از «پيرمرد و دريا»، ترجمه دريابندري است. هرچند در سالهاي اخير بيش از ده ترجمه از ناشران و مترجمهاي نابلد صورت گرفته که واقعا اين پرسش را مطرح کرده که چرا اين ناشران و مترجمها بهجاي ترجمه و انتشار ديگر آثار مهم ادبيات جهان، به سراغ بازترجمه کتابي رفتهاند که بهترين ترجمه را در فارسي دارد؟ بخشهاي پاياني مقدمه نجف دريابندري بر اين رمان، گوياي اهميت اين رمان و اين ترجمه است، هم گوياي زندگي نودساله او که با «وداع با اسحله»ي همينگوي شروع شده بود: «بهاينترتيب سرگذشت سانتياگو در حکم نوعي سمفوني است که با کارمايه طلوع خورشيد آگاهي در روند کار و سرمستي انسان از آن ديدار آغاز ميشود و آنگاه اين کارمايه با گذشتن از کشمکشهاي دشوار به اتحاد و شکست و پيروزي مبدل ميگردد، و اين نيز پس از پرورش و تحول به کارمايه شهادت ميانجامد. اما شهادت به معناي مرگ جسماني قهرمان داستان نيست. زندگي سانتاگو، انسان محرومي که هر روزي که دست خالي از دريا بازگردد بايد بدون ذرهاي تلخي سر بيشام زمين بگذارد، شهادت مدام است. صحنه آخر آرامش بعد از توفان است. غرش و بارش پايان يافته و آب در گودالها زلال شده است. سانتياگو با اين اميد به خواب رفته است که بهزودي زخم دستهايش خوب ميشود و باز با شاگردش مانيلو، که دوستش ميدارد، راه دريا را در پي ميگيرد. باز شيرهاي بازيگوش ساحل آفريقا را به خواب ميبيند، که خاطره روزهاي نوجواني اوست. ضمير ناهشيار پيرمرد فرسوده هميشه خود را نوجواني ميبيند که عمر دراز در پي دارد.»
سایر اخبار این روزنامه
«ريـال» از ريـل خـارج شد
بورس انقلاب اقتصادی است؛ نه حباب
حمله مجدد کرونا به ۱۵ استان
تولد اصلاحات مدیون رئیس دولت سازندگی
پديده مهدكودكهاي زيرزميني
نمايندگان جديد مجلس دنبال انتخابات ١٤٠٠ هستند
پشت پرده ارتباط «روح ا...زم» با منشي سناتور آمريکايي
نجف دریابندری یک دور تمام
تاکید ویژه برای تحقیق و تفحص از حوادث آبان ۹۸
اصلاحات«گفتوگو» میخواهد
رمضان بیتاثیراز نگاه آیتا... هاشمی
چند میگیری رضایت بِدی؟
در اصطلاح سیاسی، فوتبال فراتر از یک لغت است
نجف دریابندری...