در اصطلاح سیاسی، فوتبال فراتر از یک لغت است

 
 
 
 


بعد از يکي از بازي‌هاي موفق تيم ملي فوتبال آلمان، «آنگلا مرکل» صدر اعظم اين کشور به رختکن تيم ملي مي‌رود و به کادر فني و بازيکنان تبريک مي‌گويد. اگر متفکرانه به اين رويداد فکر کنيم اين سوال پيش مي‌آيد که کدام يک از طرفين، تيم ملي يا صدر اعظم، اعتبارش بيشتر مي‌شود. از زماني که همه جاي کشور ما صاحب برق شده است و تلويزيون صاحب بشقاب، فوتبال هم توانسته پاورچين، پاورچين تا خميازه کوه‌ها سرک کشيده در آنجا، به شکل اعجاب‌انگيزي مستقر شود. در زندگي، اگر کسي با لگد زدن به توپ، حتي يک بار هم بازي کرده باشد، احساسي در او به وجود مي‌آيد که مي‌شود آن را بدون شرح ناميد. اين که در دنيا از يک بچه شهري يا روستايي بپرسي چرا فوتبال بازي مي‌کني؟ بايد مطمئن باشي که غير از نگاهي با تبسم، چيز بيشتري عايدت نخواهد شد. براي اينکه... همين است و تا همين جا! ببينيد، دوست داشتن، علاقه، عشق، هيجان، زيبايي، ورزش، سرگرمي، ستايش، خلاقيت، همذات‌پنداري، قهرماني، رقابت، ستيز، پيروزي، شکست را مخلوط کنيد آيا يک لغت واحدي مي‌توانيد پيدا کنيد که آن بچه به آن تکلم نمايد و به پرسش شما پاسخ دهد؟ مطمئنن خير. فوتبال فراتر از يک لغت است. فوتبال در درون يک بچه، يک نو نهال، يک جوان، يک مرد، يک زن و يک پير با لغت نوشته نمي‌شود. چرا؟ براي اين که فوتبال لغتي است که در روح و روان حک مي‌شود و بر روي کاغذ نانوشتني است در حقيقت، يک چيز دروني است که تو هيچ وقت نمي‌تواني آن را بر نوک زبان بياوري. فوتبال‌ گنج ناپيدايي از تواست که وجود دارد ولي تو نمي‌تواني بگويي کجاست. اين يک فلسفه نيست بلکه تعريف ساده نگاه يک فوتبالي است، همين و بس! فوتبالي‌ها در زمان تمرين و بازي و نگاه کردن آن، همه چيز رافراموش مي‌کنند. دوساعت فراموشي در عصر اطلاعات و تکنولوژي، آمادگي دوباره براي زندگي کردن است، انگار که مي‌خوابي! آن هم در حالت عادي و نه بي‌هوشي با دارو. انسان فقط درخواب است که همه چيز را فراموش مي‌کند و وقتي بيدار مي‌شود آماده است براي شروع دوباره، حتي در يک زندگي بد. جوامع پيش رفته بشري در کنار بهداشت و آموزش براي سر حال بودن جامعه، تحرک وچسبندگي اجتماعي بودجه‌هاي دولتي و خصوصي زيادي را در نظر مي‌گيرند چون مي‌دانندکه يک جامعه افسرده، زهواردر رفته و بدون ديناميسم کافي، ايستا و بدون چسبندگي است. اين نوع جوامع، در روند تاريخي مي‌پوسند و از بين مي‌روند. آنچه که امروز، در قرن 21 مهم‌تر از هر چيز ديگر است سرعت حرکت‌روبه جلوي مناسبات اجتماعي است. هر چه هست و نيست را پشت به زمين مي‌زند و از دنيا عقب مي‌افتد. وقتي فاصله‌ها زياد شد آن وقت عقب‌افتادگي به‌وجود مي‌آيد و کشورهاي صاحب قدرت هرچقدر هم که صاحب زرادخانه‌هاي مدرن باشي، عاميانه گفته باشم، هپلي هپويت مي‌کنند چون براي ايستادگي در مقابل سياست‌هاي نو استعماري فقط و فقط بايد جامعه‌اي پويا و متحرک داشته باشي.