روزنامه آرمان ملی
1399/02/16
نجف دریابندری...
يکي از هوشهاي کمنظير تاريخي گفته است «انسان در ذهنش زندگي ميکند». جالب اين که دنيا او را همچون باورمندترين شخصيتهاي ماترياليست به ياد ميآورد. هرچه باشد صدق اين عبارت را شخصاً به تجربه دريافتهام و آنچه در ذهن من مدام مرور ميشود دوستان دور و نزديکم هستند و البته نادوستاني در مسير اين زندگاني که به عمد يا به سهو به من زخم زدهاند. اما نجف دريابندري از زمره آدمياني بوده که همواره در مدار ذهن و خيالم بوده است جابهجا. درهمين ماجراي فلج کننده کرونا از نخستين کساني که به ايشان فکر کردم نجف دريابندري بود. دريغ اينکه نه ديدار ممکن بود و نه ميشد به او تلفن زد، زيرا چندي بود که ديگر نميشنيد و اين را در آخرين ديدار متوجه شدم که سخن هم نميگويد. مدتي که نشسته بودم کنارش فقط نگاه داشتيم به يکديگر و اين مفهوم مشترک در ذهن ميگذشت که «بله، چنين است!» و آنچه هنوز در نجف دريابندري زنده بود چشمهايش بود که همان خنده خاموش را در خود داشت و اجازه نميداد به تو که غمگين در او بنگري. شايد اين به نظر عادي بيايد براي اشخاصي که از نزيک نجف را نديده بودند چنان افراخته و به قامت و سراپا زيبايي و سليقه در پوشيدن لباس که اين همه از انضباط شخصيتي وي ميآمد. دفتر کارش در ضلع جنوبي حياط بود تا به ياد ميآورم و نجف براي رفتن به دفتر کارش لباس مرتب ميپوشيد، از آن چند متر حياط عبور ميکرد و ميرفت مينشست پشت ميز کار. چنين انضباطي در نسل نجف دريابندري عادت شده بود، چنانچه به ياد ميآورم زنده ياد دکتر ابراهيم يونسي هم چنين بود و کم و بيش شاملو و احمد محمود نيز با همان امکانات محدود، و همچنين آن دوست گرامي مشترک نجف و من، دکتر حسن مرندي قصر، رفيقي که در مراسم درگذشتش نجف از شدت تأتر زبان به کام شد و حرفي نتوانست بزند و من بغض ترکاندم و زآن پس هردو بهراه افتاديم در سکوت و حسرت. اما براي نجف زندگي هميشه اهميت خود را داشت و سرزندگي تا سر پا بود. باري... باشد ديگراني از هنرهاي او سخن بگويند و اگر زمانهاي رسيد که وارسي و پژوهش در زندگاني ارباب فرهنگ ضروري تشخيص داده بشود، لابد پرداخته خواهد شد به مجموع زير و بمهاي شخصيتهايي مثل نجف دريابندري و کارهايي که او انجام داده و زندگياي که از سر گذرانيده و يافت خواهند شد پژوهندگاني که از نوع واقعبيني خود نجف در وي نگاه کنند و کتاب بنويسند جهت اصل يادگيري که نجف استاد آن بود. پس من با ياد چهره پر از شوق زندگي و آن قامت رشيد و ايستاده اين يادداشت را به پايان ميبرم با افزودن اين نکته که شخصاً از کار و تواناييهاي نجف در نثرنويسي، در ادبياتي که او براي ترجمه انتخاب ميکرد، از داوري صريح او در ادبيات و انديشه و از دقت او در بيان مفاهيم ياد نجف دريابندري را همچون يکي از ناخدايان زبان و ادبيات ايران گرامي ميدارم.
سایر اخبار این روزنامه
«ريـال» از ريـل خـارج شد
بورس انقلاب اقتصادی است؛ نه حباب
حمله مجدد کرونا به ۱۵ استان
تولد اصلاحات مدیون رئیس دولت سازندگی
پديده مهدكودكهاي زيرزميني
نمايندگان جديد مجلس دنبال انتخابات ١٤٠٠ هستند
پشت پرده ارتباط «روح ا...زم» با منشي سناتور آمريکايي
نجف دریابندری یک دور تمام
تاکید ویژه برای تحقیق و تفحص از حوادث آبان ۹۸
اصلاحات«گفتوگو» میخواهد
رمضان بیتاثیراز نگاه آیتا... هاشمی
چند میگیری رضایت بِدی؟
در اصطلاح سیاسی، فوتبال فراتر از یک لغت است
نجف دریابندری...