در جست‌وجوی پدرخوانده؛ «لوچیانو» به جای «براندو»!

جواد نوائیان رودسری – جذابیت سه‌گانه «پدرخوانده»، به کارگردانی «فرانسیس فورد کاپولا» آن‌قدر هست که در خاطر هر بیننده‌ای بماند؛ گزارشی عریان از جولان گانگسترها در تار و پود جامعه آمریکا. نخستین فیلم از این سه‌گانه، با هنرنمایی «مارلون براندو»، در سال 1972(1351 هـ.ش) درخششی فوق‌العاده داشت و ذهن جهانیان را به سوی پدیده‌ای به نام مافیا جلب کرد. هر چند پیش از آن هم آثاری با چنین محتوایی ساخته شده‌بود، اما «پدرخوانده» تأثیرگذارترین اثر در نوع خود محسوب می‌شد و هنوز هم می‌شود. در فیلم دیدنی کاپولا که حول یک داستان خیالی می‌گردد و در عرصه واقعیت، نمی‌توان ردی از شخصیت‌های آن یافت، تنها به تقابل گروه‌های مافیایی با یکدیگر و ارتباط آن ها با لایه‌های زیرین حکومت آمریکا بسنده شده ‌است؛ رازی که احتمالاً به عمد، در این سه‌گانه جذاب مورد غفلت واقع شد، ماهیت ارتباطی است که مافیا با دولت آمریکا، به ویژه در دوران جنگ جهانی دوم دارد؛ رازی که باید آن را در چهره مردی با قد و قامت مارلون براندو، اما با نام واقعی «چارلی لوچیانو» کشف کرد.
تولد چارلی خوش شانس
واژه «مافیا»، در جزیره سیسیل ایتالیا زاده شد؛ قرن‌ها قبل از آن‌که تشکیلاتی با این نام در عرصه جرایم سازمان‌یافته معروف شود. رؤسای مافیا در سیسیل که تشکیلات آن ها به «نوزا کاسترا» موسوم بود، پس از مهاجرت به آمریکا، شبکه‌ای گسترده از خلافکاران ایجاد کردند و در شهرهای بزرگی مانند نیویورک و شیکاگو به فعالیت‌های تبهکارانه، در همه زمینه‌ها، مشغول شدند. سران مافیا، از پنج خانواده بزرگ سیسیلی بودند که برای خودشان آداب و رسوم خاصی داشتند. اوایل قرن بیستم، «سالواتوره مارانزانو» یکی از سران مافیا، توانست با توسعه تشکیلات، نقش مهمی در گسترش جرایم سازمان یافته ایفا کند؛ اما قتل او به دست رقبا در 10 سپتامبر 1931(18 شهریور 1310)، باعث شد که ریاست مافیا در آمریکا به دست مردی بیفتد که باید او را همتای مارلون براندو در فیلم پدرخوانده بدانیم؛ «چارلی لوچیانو» مشهور به «چارلی خوش‌شانس».
گانگستری رودست ال‌کاپون!


لوچیانو با نام کامل «سالواتوره لوچانا» در سال 1897م (1276 هـ.ش)، همزمان با نخستین سال سلطنت مظفرالدین‌شاه، در پالرمو به دنیا آمد؛ شهری که به عنوان مرکز مافیا در سیسیل شناخته می‌شود. هشت ساله بود که با خانواده‌اش به آمریکا کوچید و از 12 سالگی وارد تشکیلات مافیا شد. لوچیانو در 18 سالگی به دلیل دست داشتن در قاچاق گسترده مواد مخدر، مدتی را در بازداشت گذراند، اما چون ردی از خود به جا نگذاشته بود، از زیر تیغ عدالت گریخت. با سابقه‌ای که داشت، توانست به باند تبهکار «توریو» بپیوندد و با افرادی مانند «ال‌کاپون» ارتباط برقرار کند. همراهی با غول‌های گانگستر آمریکا که بیشترشان تباری ایتالیایی و به ویژه سیسیلی داشتند، خیلی زود از لوچیانو، یک پدرخوانده واقعی ساخت. او در سال 1931(1310 هـ.ش)، پس از قتل سالواتوره مارانزانو، در حالی که تنها 34 سال داشت، رئیس بی‌رقیب مافیا شد و توانست اختیار پنج خانواده بزرگ را به دست بگیرد. مراکز قمار و فحشای لوچیانو، تقریباً در تمام شهرهای بزرگ آمریکا فعال بود و او از دیگر مراکز فساد نیز، باج می‌گرفت. لوچیانو در معاملات گسترده مواد مخدر و مشروبات الکلی نقش و سهم عمده داشت ،اما با همه احتیاطی که به خرج می‌داد در سال 1936(1315 هـ.ش) بازداشت شد و دادستان توانست با بدبختی بسیار، یک حکم حبس طویل‌المدت برای او بگیرد.
دو گانه لوچیانو - روزولت
سه سال بعد از زندانی شدن لوچیانو و در حالی که او از زندان به اداره تشکیلات مافیا در آمریکا و ایتالیا مشغول بود، در 1939 (1318 هـ.ش) نایره جنگ جهانی دوم زبانه کشید. در ابتدا همه چیز به نفع هیتلر بود، اما وقتی جاه‌طلبی و زیاده‌خواهی او، ارتش آلمان را به مسلخ شوروی کشاند، همه چیز تغییر کرد. متفقین در فرانسه نیرو پیاده کردند و پس از مقهور شدن سربازان آلمانی در شمال آفریقا، ناوگان آمریکا به دنبال راهی برای پیاده کردن نیرو در جنوب ایتالیا می‌گشت. این‌جا بود که روزولت و دولتمردان آمریکایی به یاد لوچیانو و قدرت او در این منطقه افتادند. نماینده رئیس‌جمهور آمریکا در زندان با رئیس مافیا دیدار کرد؛ قرار شد در عوض آزادی لوچیانو و بازگشتن وی به ایتالیا، توانایی سازمان مافیا در سیسیل، در اختیار آمریکایی‌ها قرار گیرد. با پیشنهاد لوچیانو، حرف «L» که ابتدای نام او بود، روی بدنه ناوها و کشتی‌های آمریکایی حک شد تا هنگام ورود به سیسیل از حمایت تشکیلات برخوردار باشند. نیروهای آمریکایی در ژوئیه 1943(تیر 1322)، با کمک اعضای مافیا در سیسیل، این جزیره را گرفتند و توانستند پلی به سوی ایتالیا باز کنند. لوچیانو پس از این پیروزی آزاد شد و به سیسیل بازگشت. او تا سال 1962 (1341 هـ.ش) که بر اثر سکته قلبی در ناپل ایتالیا درگذشت، همچنان نفوذ خود را بر مافیای آمریکا و ایتالیا حفظ کرد. مجله تایم به وی لقب «سلطان جنایت‌های مدرن» را داد و او در ردیف 20 نفر از تأثیرگذارترین مردان قرن بیستم این مجله قرار گرفت.