حساب‌ها خط خورد

  [زهرا جعفرزاده] دو نفر دو نفر، گروهی شدند. یکی رفت سلسبیل، یکی خیابان اتابک و طیب. یکی از محله‌های دروازه غار و شوش و مولوی سر درآورد و گروهی راهی شهرهای دیگر شدند؛ روستاهای انزل و بادکی ارومیه، خیابان اتحاد و قرقِ ساری، نایسر سنندج و مناطق حاشیه‌ای همدان و کرمانشاه. تیم بزرگی شدند برای روزهای کرونایی مردم. مردمی که در یکی، دو ماه یا فقیرتر شده‌ بودند یا دیگر آن زندگی‌های معمولی متوسط بی‌تکلفِ قبلی را نداشتند. کارگاهی داشتند و بی‌کارگر ماند، رستورانی داشتند و بی‌مشتری ماند، تاکسی داشتند و بی‌مسافر ماند. تیم، درِ خانه‌های این مردم را نزد تا دانه‌های  شرم را بر صورت خجول محجوب در هم فشرده‌شان ببیند. آنان چند متر دورتر از خانه‌ها، درِ شیشه‌ای بقالی‌ها را زدند و سراغ حساب‌‌های دفتری را گرفتند. هدف، تسویه همین حساب‌ها بود. اسم‌ها پشت هم ردیف شد؛ آقای میم، خانم سین، پسر همسایه، بچه محل، آقا مرتضی مکانیکی، محمود راننده و مادر اکبر. یک ستون اسم است و ستون دیگر، اعداد. هر کس هر چه برده، در دفتر حساب شده. بعضی حساب‌ها از ‌سال 93 مانده. بعضی‌ با حساب‌های دفتری خط‌نخورده از محله اسباب بردند و رفتند. اما سوپری‌ها حساب همه را می‌دانند، نه فقط در دفترهای پاره و پوره‌، که در کوچه‌های تنگ و باریک و خانه‌های 40 و 50 متری‌شان. تیم که به مغازه‌شان رفت، همین حساب‌ها را گذاشتند روی میز شیشه‌ای و با خودکار قرمز از بالا شروع کردند:   «این را می‌بینی، این ماه نه، ماه بعدش، پول می‌آورد. این یکی را ببین، اینکه اصلا ندارد بیاورد. نه حالا نه بعدا.» آقای ذوقی مرد دنیادیده‌ای است، سرِ کم‌مویش زیر لامپ زرد - نارنجی مغازه، خیس از عرق برق می‌زند. میان خود و مشتریانش نایلونی کشیده به نشان حفاظت از بیماری. او آدرس همین آدم‌هایی را که نه حالا و نه بعدا، پولی برای تسویه‌حساب ندارند، می‌دهد. پول را می‌گیرد و جلوی اسم‌شان خط قرمزی می‌کشد. یک ضربدر به نشان تسویه با رنگی که نشان می‌دهد اینها را دیگری تسویه کرده نه خودشان: «کرونا حساب دفتری‌ها را سنگین‌تر کرد.» در روزهای کرونایی خیّران بیشتر شدند
محله‌های سرآسیاب و تیر دوقلو و اتابک و ‌هاشمی پر از همین بقالی‌هاست که دفترشان از دو، سه ماه پیش چاق‌تر شده. با اینکه نسیه‌بری، چندین‌ سال است که به زندگی خیلی از هم‌محلی‌ها دوخته شده و با هر دستمزد و حقوق بخشی از آن خط می‌خورد، اما هفته‌های اول اسفند که تلویزیون زیرنویس کرد و گوینده، خبر از تعطیلی‌ها داد، حساب‌دفتری‌ها تغییراتی کرد. هر چقدر که تعطیلات نوروز نزدیک‌تر می‌شد، حساب‌ها بیشتر می‌شد؛ آن هم در محله‌هایی که شاید در تعریف عمومی، محله‌های چندان آسیب‌دیده و کم‌برخورداری نیستند: «ما وارد محله می‌شدیم و سراغ سوپرمارکت معتمد را که حساب دفتری هم داشت، می‌گرفتیم. بیشتر از 100 مغازه رفتیم تا حساب‌دفتری‌ها را بررسی و آنهایی را که بیشتر از همه به نان‌ شب‌شان نیاز دارند، اما عزت‌ نفس‌شان اجازه نمی‌دهد دست نیاز دراز کنند، شناسایی کنیم.» دانیال منتظری یکی از جوان‌هایی است که با یکی، دو نفر دیگر تیمی شدند و به سراغ سوپرمارکت‌ها رفتند. او یکی از داوطلبان خیریه «کودکان فرشته‌اند» است و در کنار داوطلبان دیگر، در سه ماه گذشته دو بار، طرح تسویه‌حساب دفتری سوپرمارکت‌ها را اجرا کرد. او می‌گوید مغازه‌داران نقش اصلی و تعیین‌کننده‌ای در این تسویه‌ها داشتند. آنها بودند که حساب‌ها را نشان می‌دادند و افرادی را که کم‌برخوردارتر بودند، معرفی می‌کردند؛ آدم‌هایی که قدیمی محل‌اند و می‌دانند چه کسی الان سرِ کار می‌رود، چه کسی حقوق گرفته و چه کسی به نسیه‌بری عادت دارد: «پیش یکی رفتیم، گفتیم حساب دفتری دارید؟ گفت بله. از دو سررسید قطور، دو برگه بیرون آورد؛ گفت بفرما. اینها از همه نیازمندتر بودند. جمعش شد 190‌هزار تومان. گفتیم بقیه چی؟ گفت حساب یک‌میلیون و 800‌هزار تومانی دارم از ‌سال 95. گفتیم آن را بده. گفت خودش می‌آورد می‌دهد.» منتظری می‌گوید مغازه‌داران حواس‌شان جمع بود، آنهایی که بیکار شده بودند، آنهایی که مثلا قبلا ماشین داشتند و به خاطر کرونا بی‌مسافر مانده‌اند، آنهایی که کارگاه تولید لباس‌ راه انداخته بودند به هوای شب عید که جبران همه بدهی‌هایشان شود، آنها از همه فقیرتر شدند: «یکی ماشینش را فروخته بود تا اجاره خانه‌اش را بدهد. چون با تعطیلی کسب و کارها، توانایی پرداخت اجاره نداشت. دیگری که کارگاه داشت با چهار، پنج کارگر، نان شب نداشت بخورد. خبردار شدیم یکی از همین آدم‌هایی که قبلا پولی هم داشتند، بچه‌شان شیر خشک نداشت بخورد. مرد شیر معمولی می‌خرید، با آب قاتی می‌کرد، می‌داد به بچه.» داستان زمین خوردن آدم‌ها در دو، سه ماه اخیر از زبان مغازه‌داران زیاد شنیده می‌شود: «یک‌جا رفتیم، طرف دو ‌هزار تومان از همسایه‌اش قرض گرفته بود برای بچه‌هایش نان بخرد.» نانواها هم کنار بساط آرد و خمیر و خُرده پول‌هایشان، دفتر دارند در این محله‌ها. تسویه‌حساب نانوایی‌ها هم در فهرست کاری تیم‌ها بود؛ بیشتر هم در شهرستان‌ها: «بیشتر این آدم‌ها بسیار آبرومندند و شرم‌شان می‌شود جلوی کسی از نداری‌شان بگویند.»
مغازه نقلی آقای زندی برِ خیابان طیب نشسته؛ از همان مغازه‌های همه‌چیز دار. مرد، میانسال است و با شریکش، آقا رضا، بیشتر از بیست‌سالی می‌شود که همان‌جا مشغول کاسبی‌ است. دفترها کنار ترازو روی هم نشسته‌اند: «اینجا همیشه حساب دفتری داشتیم، ربطی هم به کرونا ندارد، اما در کرونا حساب‌ها بیشتر شد. آنهایی که باید برای پرداخت بدهی‌شان می‌آمدند، نیامدند.» وقتی بدهی بالا می‌رود تذکر می‌دهند، به خودش، به پسرش و دخترش که برای نسیه‌بری می‌آید. اما حالا شرایط فرق کرده. آنها آدم‌های قبلی نیستند. شرایط هم مثل قبل نیست. اما مغازه‌داران متعجبند از حجم آدم‌های خیّری که به مغازه‌شان می‌آیند. می‌گویند خیلی از حساب‌ها در همین روزهای کرونایی صاف شده: «از میانه فروردین تعداد خیّران زیاد شد. در طول ‌سال این‌قدر خیّر نیامد که در فروردین آمد.» زندی می‌گوید آنهایی که کرونا کاسبی‌شان را تعطیل کرد، خودشان هم کمتر برای خرید می‌آمدند، اگر هم می‌آمدند گزیده خرید می‌کردند، فقط اقلام ضروری: «پیش پای شما یکی آمد پنیر پنج‌هزار تومانی را نسیه برد. قبلش یکی ماکارونی برد و گفت بنویسم به حساب. بعضی همین قدر هم ندارند، اما می‌خواهند بچه‌هایشان گرسنه نمانند. بعضی‌ها پول همان نان خالی را هم ندارند بدهند.» حساب‌ دفتری زندی برای یک نفر به 800‌هزار تومان هم می‌رسد. بخشی‌ از آن را داده، بخشی را هم نداده. تیم داوطلب خیّر که وارد مغازه شد، بخشی از این حساب‌ها تسویه شد: «این تیم که همین چند وقت پیش آمد، حساب خیلی‌ها را سبک کرد. البته نه هر کسی را. آنهایی که واقعا نیاز دارند و خریدشان واجب است و به این زودی‌ها هم ندارند پسش بدهند.»  بعضی خیّران پول می‌دهند و مغازه‌دار به اختیار خودش عمل می‌کند. خط می‌زند. آقای ذوقی، اهالی محل را خوب می‌شناسد. مغازه او در خیابان اتابک است و  چندین‌سال است اسامی را در دفتر زهواردررفته‌اش می‌نویسد. می‌گوید آدم‌ها را از روی خریدشان می‌شناسد. چه کسی داراست و چه کسی ندار. در این مدت خیلی از همان ندارها روغن و برنج‌‌هایی که خیّران دیگر برایشان آورده بودند به در مغازه‌ها بردند و جای حساب‌های نداده، دادند: «من 20 تا از همین برگه‌ها را در این مدت پاره کردم.» برگه‌ها چوب‌خط بدهی‌هاست که با کمک خیّران ضربدری روی آن خورده. بعضی بسته‌های موادغذایی را جای حساب دفتری می‌دادند
محمدرضا طباطبایی که یکی دیگر از داوطلبان است می‌گوید آنها دنبال آن گروهی‌اند که در فهرست هیچ‌کدام از موسسه‌ها و سازمان‌های مردم نهاد نیستند اما به شدت بی‌پول هستند. آنها مناطق را از قبل شناسایی می‌کردند، آنجا که شرایط سایه سنگین‌تری بر سر مردم انداخته:  «این کار را دو بار انجام دادیم، یک مرتبه نیمه‌شعبان بود و یک بار دیگر هم چهارم و پنجم اردیبهشت.» هر حساب دفتری، روایت آدم‌هاست؛ آدم‌هایی که چشم در چشم مغازه‌دار نمی‌شوند، در تلاقی‌ تصادفی خیابان، سر در گریبان‌اند و هر بار با سر خمیده‌تری نسیه می‌برند، به امید راه افتادن کسب و کارها: «ما موردی بررسی می‌کردیم، هر تیم 3میلیون تومان داشت که برای تسویه‌ حساب‌ها در نظر گرفته شده بود.» حساب‌ دفتری‌ها کهنه‌اند، برخی ده‌ساله برخی پانزده‌ساله.


شهرستان‌ها ماجرایش تفاوت بسیار دارد. حاشیه شهرها، وخیم‌ترین وضع را در روزهای کرونایی داشتند و هنوز هم وضع ادامه دارد. فاطمه جوکار که مسئول اجرای این طرح در ارومیه است می‌گوید تنها در یک بار مراجعه، حساب 14خانواده در نانوایی و بقالی‌ها تسویه شد. اهالی انزل، اسلام‌آباد، بادکی و چند محله دیگر آدم‌هایی را می‌دیدند که چندین نوبت میان بقالی‌های محله رفت‌وآمد می‌کردند. آنها در سه منطقه توانستند حساب 12خانواده دیگر را هم تسویه کنند. عرفان مناف‌زاده، لیدر طرح در ارومیه بود که به نانوایی‌های زیادی رفت تا حساب‌ها را بررسی کند. می‌گوید ممکن است مردم خرید سوپرمارکتی نداشته باشند اما نان را حتما می‌خرند: «بعضی نانوایی‌ها از‌سال 93 حساب دفتری داشتند. کسانی بودند که حتی پول خرید نان نداشتند. چه برسد به خرید از بقالی. به اندازه 800‌هزار تومان حساب دفتری در نانوایی‌ها تسویه شد.» مناطق اغلب کارگری است؛ کارگرانی که فصل به فصل شغل‌شان با توجه به شرایط، رنگ عوض می‌کند. آنها نه درآمد ثابتی دارند و نه محل کار ثابتی. زنان سرپرست خانواده گروه دیگری‌اند که در اولویت قرار گرفتند. در جایی مثل ارومیه که خاطرات تلخی از قطعی دست و پا در حملات جنگی را به چشم دیده، خانواده‌های معلول نیازمند فراوان است:  «بعضی خانواده‌ها از همین گروه بودند که به دلیل شرایط پیش آمده از کرونا، اوضاع اقتصادی‌شان بد بود بدتر شد.» عدد بدهی‌شان هر روز بالاتر می‌رود. تا جایی که دیگر تسویه حساب‌های دفتری باری از دوش‌شان بر نداشت و گروه‌های داوطلب خیّر، پک‌های مواد غذایی به در خانه‌هایشان بردند:  «کرونا خیلی‌ها را بیکار کرد. مثل جوانی که از ارومیه به قم می‌رفت تا در رستورانی کارگری کند. یک خانواده را با همان پول می‌گرداند. کرونا که آمد در خانه ماند. حتی نمی‌توانست برای کار به شهرهای دیگر برود. همین آدم 400‌هزار تومان حساب دفتری داشت که تسویه شد.»
دنیا ماه فروزی از ساری هم خاطرات فراوانی دارد. آنها 13منطقه را در ساری گشتند تا 3میلیون تومان را در حساب‌های دفتری هزینه کنند. خیابان اتحاد، منطقه راهبند، کوی هفت تیر، گلما، غفاری و قرق. خیلی جاها رفتند تا به خواسته‌شان برسند. مغازه‌دار با هر بار تسویه یا جلوی اسم خطی می‌کشید یا برگه را پاره می‌کرد یا می‌نوشت: «تسویه شد.» تیم‌ها هم بیکار نمی‌نشستند. تلفن می‌کردند به خانواده و به آنها اطلاع می‌دادند که چه کرده‌اند. ماه فروزی، صورت خانم ناشنوا از یادش نمی‌رود که از خوشحالی دیدن بسته‌های غذایی، مدام فشرده و باز می‌شد و با چشم‌ها و دستانش تشکر می‌کرد. زنانی که در خانه‌های مردم کار می‌کردند هم کم نبودند. میلاد دیاری خودش به مغازه‌ها در ساری سر می‌زد و حساب‌ها را چک می‌کرد: «نوع خرید برای ما مهم بود. اینکه آن آدم چه چیزهایی خریده؟ پفک و چیپس و پودر ژله یا روغن و ماکارونی و پنیر.» خیلی‌ها به درآمد شب عید امید داشتند، شب عید آمد و کاسبی خوابید
شرایط در سنندج هم تعریفی نداشت. سیما امان‌الهی، وقتی به خانه‌های مردم در اساوله و نایسر و ... می‌رفت با کوهی از بدبختی‌ها مواجه می‌شد. آنها 6 نفر بودند که سه تیم شدند و با شناسایی مناطق، به مغازه‌های خواربار فروشی رفتند. او می‌گوید برخی آن‌قدر پول نداشتند که حتی کارت بانکی که یارانه به آن واریز می‌شود را تحویل مغازه‌دار داده‌اند تا هر ماه خودش از حساب‌شان کم کند برای خرید برنج و روغن، برای پر کردن شکم‌های گرسنه:  «اهالی منطقه اغلب دستفروش‌اند و در روزهای کرونایی، کاری نبود بکنند تا پولی در بیاید و به خانه ببرند.» او می‌گوید وقتی مغازه‌دار با خانواده تماس می‌گرفت تا به آنها خبر تسویه حساب بدهد خانواده از ترس، پاسخ تلفن را نمی‌داد. ناچار می‌شدند به خانه‌شان بروند برای خبر خوش. گاهی خود مغازه‌دار دست در دست خیّران، از حساب‌ها کم می‌کرد. گروه بعد از طرح هم فطریه‌ها را جمع کرد و دو دستی داد به مغازه‌داران. آقای پریزاد مغازه‌دار حاشیه شهرک اتوبوسرانی سنندج است. او همان مردی است که برای چندین خانواده پک مواد غذایی خریده و حالا از حساب‌ها هم کم می‌کند: «باور کنید بعضی 24‌هزار تومان بدهکارند، نمی‌توانند تسویه کنند.» می‌گوید کارمندها دو ماه یک بار تسویه می‌کنند، یارانه‌بگیرها هم کارت‌شان را می‌آورند و ما یک جا حساب را خالی می‌کنیم برای خرید برنج و روغن و قند و چیزهای دیگر. پریزاد می‌گوید خیلی‌ها به درآمد شب عید دلبسته بودند. شب عید آمد و کاسبی‌ها خوابید. کارگران و راننده‌ها و تعمیرکاران خانه‌نشین شدند. حتی بازنشسته‌ها که مستمری دارند هم از پس هزینه‌ها برنیامدند: «بعضی‌ها کارت یارانه‌شان را به نانوایی داده‌اند.» میزان بیکاری در استان کردستان به قول پریزاد، غوغا می‌کند. فقر و نداری مردم را آزار داده. مخصوصا در چند ماه گذشته. ژتون نان به مغازه‌داران می‌دهیم
ایده این کار نخستین بار از طرف نصیر موسوی، مسئول خیریه کودکان فرشته‌اند، مطرح شد. کسی که دلش کاری متفاوت و اثرگذار می‌خواست و در میدان فعالیت‌های داوطلبانه، بسیار کوچک‌تر از سازمان‌هایی مثل کمیته امداد و هلال‌احمر و... بود. همین هم شد تا کار را در دایره‌ای کوچک‌تر برای گروهی کمتر دیده شده پیش ببرد: «وقتی کسی نسیه می‌دهد قطعا آدم درستی است.» همین سبب شد تا به مغازه‌داران اعتماد کند. شیوه‌نامه‌ای بنویسد و بدهد دست تیم‌ها: «اول ببینید نسیه دارند یا نه. بعد جلویتان خط می‌زنند یا نه. خریدها ضروری است یا نه.»داوطلبان را دسته‌بندی کرد، 6استان فهرست شد، دو پروژه با پنج تیم دو نفره، تعریف شد. او آدم‌های زیادی را دید. چهره آن مرد میانسال در دروازه غار یادش نمی‌رود وقتی یاد وصیت پدر خدابیامرزش افتاد:  «پدرم می‌گفت حساب دفتری برکت دارد. بعد از مرگم کار را ادامه بده.» حساب دفتری‌ها خیلی چیزها را رو کرد. مثل اینکه راننده تاکسی‌ها به نان شب‌شان محتاج‌تر شدند. چون بیکاری و نبود مشتری، فشار بیشتری به آنها وارد کرده بود. کارگران هم ردیف‌شان بودند، به‌ویژه آنها که در رستوران‌ها و قهوه‌خانه‌ها کار می‌کردند برای لقمه نانی و وقتی کرکره‌ها پایین آمد جیب آنها هم خالی شد. وضع کارگران روزمزد بدتر است. حالا آنها برنامه‌هایی برای نان دارند. قرار است ژتون‌ نان به مغازه‌داران بدهند، مغازه‌دار معتمد به تشخیص خودش آنها را در کیسه خرید مشتریان ندارش، بگذارد تا آنها نان را مجانی از نانوایی بگیرند.