زير آفتاب هيچ‌چيز تازه نيست

گروه اجتماعي 
«هواي آبكي بندر همچون اسفنج آبستني هُرم نمناك گرما را چكه چكه از تو هواي سوزان ور مي‌چيد و دوزخ شعله‌ور خورشيد تو آسمان غرب يله شده بود و گردي از نم بر چهره داشت.» تنگسير «صادق چوبك» چنين آغاز مي‌شود، توصيفي كه حالاحالا هم به روشن‌ترين شكل هرم آفتاب و شرجي هوا  را  در جاي‌جاي تابستان خوزستان وصف مي‌كند. «اميديه» بندر نيست اما در هفته‌اي كه گذشت، براي يك روز گرم‌ترين شهر جهان بود؛ شهري كه حالا هواي آبكي و سوزان دارد، شهري كه «خالي است، سبك است، داغ و خاموش است. سفيدي آفتاب اميديه با سايه يك پرنده هم سياه نمي‌شود.» ۲۱ تير ماه سازمان جهاني هواشناسي اعلام كرد كه شهرستان اميديه در استان خوزستان با ثبت دماي ۵۰.۹ درجه، گرم‌ترين شهر جهان است. در اين فهرست نامي از صفي‌آباد دزفول و آبادان نيز به چشم مي‌خورد، اهواز نيز در هفته دوم تيرماه سال جاري در صدر گرم‌ترين شهرهاي كشور قرار گرفته بود. به گفته محمد سبزه‌زاري، مديركل هواشناسي خوزستان، گرماي هوا در خوزستان چندان امر غيرمعمولي نيست  اما بررسي ميانگين دما در اين چند سال نشان مي‌دهد كه طي 3 سال گذشته خوزستان بيش از گذشته گرما را تجربه مي‌كند؛ گرمايي كه از اواسط خردادماه تا اواسط تير ماه اوج مي‌گيرد و در نيمه دوم تير به حوالي ۵۰ درجه مي‌رسد. گرماي هوا گرچه براي خوزستاني‌ها چندان دور از ذهن نيست، اما زندگي در هواي شرجي سوزان، چندان آسوده نيست كه به چرخه عادت تحمل‌پذير شود، ماسك فقط 10 دقيقه روي صورت سالم مي‌ماند، بعد از 10 دقيقه شرجي هوا ماسك را خيس مي‌كند و بايد عوض شود. زندگي در اين گرما و شرجي هواي اميديه چگونه است؟ «شيوا» كه 50 سال گذشته روزهاي كودكي‌اش را در شهرك شركت نفت گذرانده است از كوچه‌هاي خالي در ظهر تابستان مي‌گويد، از كودكاني كه در تعطيلات تابستاني، دل‌شان خوش است به چند دقيقه آب‌بازي در هواي خيس و گرم، البته اگر آب به اندازه كافي باشد. اما اين كوچه‌ها نيستند كه در گرماي تابستان از كودكان خالي هستند، جاي خالي درختان بلند بالا نيز به همان اندازه جاي خالي كودكان در شهر احساس مي‌شود. سايه «درخت بي‌عار»، درختي كه طاقت تيغ آفتاب برنده ظهر تابستان را دارد همان است كه حال و هواي ظهر تابستان را مي‌توان از او حس كرد. همراه با شمشماد (مورت) و درخت اكاليپتوس (بيد) چندان سبزي ديگري در شهر به چشم نمي‌خورد. سايه‌ها كه از شهر جمع مي‌شوند، چمن كه كنار خيابان‌ها نباشد، فاصله ميان خانه تا ماشين مي‌شود جهنمي تحمل‌ناپذير،  شيوا مي‌گويد: «همان چند دقيقه تا روشن شدن كولر ماشين يعني خيس شدن تمام لباس‌ها و ماسك.» ساعت 12ظهر تا 5 عصر يعني خانه‌نشيني، يا استقرار زير هر سقفي كه كولر داشته باشد، بعد از اين ساعت‌ها هم چندان هوا رغبتي را براي خروج از خانه به وجود نمي‌آورد:«شب كه مي‌شود، براي درست كردن كباب دو نفر بيرون از خانه داخل حياط فداكاري مي‌كنند و مي‌ايستند. كباب‌ها كه آماده شوند، بدوبدو مي‌روند زير كولر، بساط شب‌ها هم داخل خانه برپا مي‌شود.» 
گرما، نفت   و  بيكاري
در سال ۱۳۲۳ اولين محموله نفتي از اميديه راهي آبادان شد و بعد رديف چاه‌هاي «آغاجاري» بود كه در طول جاده اميديه به چاه‌هاي نفتي منتهي مي‌شد. نفت اميد و آبادي اميديه بود، نقطه‌اي از جغرافياي خوزستان كه به عنوان يكي از اصلي‌ترين ذخاير نفت خاورميانه شناخته مي‌شد. نفت اميديه را آباد نكرد اما مردم بسياري را در جست‌وجوي شغل راهي خود كرد، مردمي كه در شهرك‌هاي كاركنان شركت نفت ساكن شدند، قرار نبود اميديه شهر باشد، شهرك‌هاي شركت نفت، شركت گاز و شركت آب‌و‌برق در 3 دسته احداث شده بودند: خانه‌هايي براي كارگران، خانه‌هايي براي كارمندان و خانه‌هايي براي مديران. اما آن روزهايي كه بشكه‌هاي نفتي با سرعت و تعداد بالا از چاه‌هاي اميديه پر مي‌شدند، هنوز در اميديه اميدي بود، حالا اما اين گرماي طاقت‌فرساست، كرونايي كه اوج گرفته است، كولرهايي كه زير قطع و وصل‌شدن مكرر برق فرسوده مي‌شوند و جواناني كه در خانه چشم‌انتظار اميد هستند، اميد شاغل‌شدن. گرماي هوا حتي تاسيسات نفتي اميديه را نيز تحت‌تاثير قرار مي‌دهد. بيژن عاليپور، كارشناس نفتي خوزستان و رييس هيات مديره شركت ملي مناطق نفتخيز جنوب در يكي از گفت‌وگوهايش، سال ۹۳ گفته بود كه در اميديه، «زماني كه هوا گرم مي‌شد با ماشين آتش‌نشاني و كولرهاي آبي فضا را خنك مي‎كرديم تا پمپ‌ها  از كار نيفتند.» گرماي هوا، علاوه بر اينكه خطري جدي براي تاسيات نفتي و حتي تاسيات برقي خانگي دارد، در خودكشي كارگران شركت‌هاي نفتي هم بي‌تاثير نيست. ۲۱ خرداد كه يك كارگر ميدان نفتي در شهرستان هويزه خوزستان با حلق‌آويز كردن خود به مشكلات مالي و عدم دريافت حقوقش پايان داد، يكي از كارگران شركت نظم‌آفرينان ايمان به خبرگزاري ركنا گفته بود كه يكي از مشكلات اصلي كارگران، شكلي از قرارداد است كه آنها مجبور به امضاي آنها هستند؛ قراردادي كه «بدي آب‌و‌هوا» را در نظر نمي‌گيرد. آنجا كه زيرزمين سرشار از نفت است، بي‌بهره ‌بودن از مزاياي اين ثروت ملي براي ساكنانش دردي است كه روي گرماي هوا تلنبار مي‌شود. «چون نزديك شهرك نفتيم مشكل آب نداريم، ذخيره مي‌كنيم، مشكل ما بيكاري جوانان‌مان است.» در سايه رديف چاه‌هاي نفت، ثريا خانم كه بازنشسته آموزش و پرورش است چندان گلايه‌اي از گرماي هوا ندارد، گرما و شرجي را بخشي از جغرافيايي مادري‌اش مي‌داند كه حالا بعد از گذشت 60 سال با آن انس گرفته است، ثريا خانم در جاده اهواز و اميديه در رفت‌و‌آمد است، 20 دقيقه مانده به اميديه تاسيسات نفتي را مي‌بيند، لوله‌هاي عظيمي كه سر به فلك كشيده‌اند و طلا را از زمين بيرون مي‌آورند. به خانه كه مي‌رسد، پسر جوان او كه 7 سال در دانشگاه تحصيل كامپيوتر كرده است، بيكار و نااميد از كار آن سوي آشپزخانه به انتظار مادر نشسته است و زير كولر خيره است به صفحه گوشي تلفنش و قيمت روز ارز.  شهروند ديگري كه از پشت خطوط تلفن راضي مي‌شود از وضعيت زندگي‌اش به «اعتماد» بگويد، آقا رضاست. «كولرها ديگر جواب نمي‌دهند» گرماي 50 درجه يعني كاركردن تمام قدرت كولرهاي گازي، يعني افت فشار برق و قطعي ساعتي برق، آقا رضا ۳۵ ساله است و دكاني در كوچه‌پس‌كوچه‌هاي شهر دارد. مي‌گويد كه گرما تحمل‌كردني است؛ اگر برق باشد و كولرها كار كنند. آقا رضا از ساعت 11 تا حوالي5 دكانش را مي‌بندد، نگران پنير و ماست و شيرهايي است كه در داخل يخچال دكانش به انتظار برق نشسته‌اند: «سرمايه ما از دست مي‌ره،» در فاصله ساعت 11 تا 5 عصر، آقارضا داخل خانه محبوس است و همان كولر گازي هم كفاف گرما را نمي‌دهد، 5 عصر كه راهي دكان مي‌شود، تا برسد به دكان مدام عرق را از روي پيشاني كنار مي‌زند و مي‌رود كه سرك بكشد به شيرها و بستني‌هايي كه در نبود برق آب و فاسد شده‌اند:«سرمايه ما از كف مي‌ره با گرما.» شهروند ديگر، آقا مصطفي، فرش مي‌فروشد و حالا گرماي هوا چندان رغبتي را براي مشتريانش به وجود نمي‌آورد، آقا مصطفي پ50درجه گرماي هوا را شوخي مي‌داند، مي‌گويد كه بعد از 70 سال زندگي در خوزستان، بدنش دماسنج طبيعي است، او مي‌داند كه اميديه گرم است، اما گرماي امسال را بيشتر از50 درجه ارزيابي مي‌كند. آقا مصطفي دو ساعت بيشتر در عصرها نمي‌تواند حجره را باز كند، قوت شب را كه مي‌خورد، دست نوه‌هايش را مي‌گيرد و از ساعت 10 شب كمي آنها را به پارك مي‌برد:«شب هنوز ميله‌هاي تاب و سرسره داغه» داغي روز مي‌ماند روي ميله‌ها، مي‌ماند روي آسفالت خيابان كه در تاريكي شب، گرما را با بوي قير و نفت مي‌برد در مشام آقا مصطفي، گرماي هوا حتي آب لوله‌ها را تا پاسي از شب گرم نگه مي‌دارد: «10دقيقه قطعي برق اينجا يعني گرماي كلافه‌كننده، حساب كن دو ساعت قطعي برق رو چطوري مي‌گذرونيم.»
قطعي  برق  در گرما
اسحاق، ۴۵ سال دارد و آشپز شركت نفت است. صبح ساعت 5 راهي شركت مي‌شود تا بساط صبحانه را بچيند، زير باد مداوم كولرهاي گازي شركت، او گلايه‌اي از گرما ندارد، تنها گلايه‌اش از حقوق كارگري است. تا پانزدهمين روز ماه به سر مي‌رسد، حساب بانكي‌اش هم به اتمام مي‌رسد. آقا اسحاق با اينكه بخشي از غذاي خانواده‌اش را مي‌تواند از آشپزخانه تامين كند، اما حقوق كارگري را براي خانواده‌اي با دو كودك بي‌اندازه كم مي‌داند، حقوق كارگري كه روي چاه‌هاي زر كار مي‌كند. اما گلايه فقط به گرما و حقوق بي‌كفاف كارگري خلاصه نمي‌شود، خانم عباسي ارباب رجوع ثابت اداره برق اميديه است، هوا كه گرم مي‌شود، برق كه مي‌رود، نخستين نگراني خانم عباسي سالم بودن يخچال و كولر و ماشين لباسشويي‌اش است. «من هر روز سيم‌ها رو چك مي‌كنم، دو سال يه بار مجبوريم سيم‌كشي خونه رو ترميم كنيم، يخچالم به خاطر قطعي و وصلي سوخته»، خانم عباسي اما از هزينه برق هم گله دارد، او حداقل مي‌خواهد كاري كند كه در گرماي هوا، رسيد برق مبلغ كمتري را نشان دهد، اقلا خانواده‌اي مثل او ترجيح ندهد كه گرما را به جان بخرد اما ساعاتي از روز كولر خود را خاموش كند. خانم عباسي كه خانه‌دار است، گرما را زير باد كولر تحمل مي‌كند، اما مي‌گويد كه اين روزها تمام كارهاي اداري‌اش نيمه‌كاره مانده است، در آن گرماي سوزان اگر از خانه به سوي اداره راهي شود، دست‌هايش تاول مي‌زنند و از هوش مي‌رود، ماسك راه نفسش را مي‌گيرد و قطره‌هاي درشت عرق از تمام وجودش پايين مي‌ريزند. او فكر مي‌كند كه در چنين جغرافيايي، شايد بهتر باشد ساعات كار اداري بر مدار ساعات زندگي مردم بچرخد. اما اين فقط كارمندان اداره‌ها نيستند كه به اجبار در گرماي هوا كار مي‌كنند، كارگران روزمزد و فصلي نيز بدون بهره‌مندي از مواهب كولر گازي، زير آفتاب سوزان و شرجي هوا، بيل مي‌زنند و تمام وجودشان مي‌شود عرق و هواي دم و خفه‌اي كه به انتظار ۵۰ يا ۶۰ هزارتومان روزانه نيز تحمل‌پذير نمي‌شود. احمد ۴۳ ساله كارگر روزمزد است، ساعات اول روز كه به باغ سر مي‌زند، هوا هنوز خيس است، اما هنوز سنگيني قطره‌هاي آب روي تن قابل‌تحمل هستند، با گذشت يكي، دو ساعت اما آفتاب بالا مي‌آيد و از شدت درخشيدن سفيد مي‌شود. در اين هرم گرما اما درخت‌هاي باغ هرروز تشنه‌تر از ديروزند و آب مخزن، براي شستن دست‌ها و صورت هم گرم است و كفاف نمي‌دهد. اداره‌ها كه 3 روز به دليل گرما تعطيل شدند، قطعي آب كم شد، احمد توانست با خيال راحت رديف درختان را آب دهد و مشتي از آن را به سر و صورتش بريزد، آب گرمي كه مثل لكه‌هاي نمناك شرجي روي صورتش مي‌ماند و عرق صورت را با آب گرم مي‌برد. با اين حال از ساعت دو ظهر تا پنج فشار آب كم مي‌شود: «تابستونا از هميشه خسته‌ترم، گرما و شرجي از كار هم بيشتر آدمو خسته مي‌كنه»  احمد اما مي‌داند كه با گرماي هوا چگونه بسازد، جل‌و‌پلاس زندگي‌اش را چگونه زير آفتاب باز كند تا كمتر بپوسند و رنگ ببازند، احمد اما در اين گرما، در شهري كه ماه‌هاست در وضعيت قرمز شيوع كروناست، نمي‌داند كه با هزينه‌هاي زندگي چه كند، او مي‌گويد: «گرما، كرونا، بي‌آبي و بي‌برقي چاره دارد اگه پول داشته باشيم، وقتي پول نداريم، ديدن اين ميله‌هاي نفتي هم خاره تو چشم ما.» اميديه، حالا در تابستان، زير زمين چاه‌هاي عظيم نفتي دارد، روي زمين كرونا و بالاي سر خود، خورشيدي كه مي‌تابد و مي‌سوزاند.