سه بحران! برای اروپا

احسان حضرتی ‪-‬ هرچند دولت‌های اروپایی با بسته اقتصادی احیای اقتصاد اروپا موافقت کردند و به قول معروف زندگی برای دولت‌های اروپایی شیرین شده است، اما حقیقت ماجرا این است که دولت‌های اروپایی با چند مشکل جدی‌تر روبرو هستند که عدم توجه به آنها در طول یکسال آینده، میتواند صدمات سخت‌تری را در زمینه‌های گوناگون به آنها
وارد کند.
بحران اول:
اولین و جدی‌ترین بحران، بحران مهاجرانی است که تنها به امید زندگی بهتر، کشور خود را رها کرده و به سوی اروپا آمده اند.


مهاجران سوری و یمنی و فلسطینی از آسیا، مهاجران کشورهای شمال آفریقا، عمده این افراد را تشکیل می‌دهند که بیشترشان به علت جنگ و آوارگی، به سمت اروپا حرکت کرده اند.
این مهاجران، چه هنری بلد باشند چه نباشند، بیشترین توجهات اقتصادی را به خود جلب میکنند و مخارج بالایی را به دولت‌های پذیرنده تحمیل می‌نمایند.
حال در این میان دو اتفاق میتواند رخ دهد. اتفاق اول زمانی است که این مهاجران با یکدیگر متحد شوند و علیه دولت پذیرنده دست به شورش بزنند،در این زمان قدرتی که توسط این مهاجران ایجاد میشود، عملا غیرقابل کنترل خواهد بود و به راحتی میتواند تمام شرق تا غرب اروپا را تحت تاثیر خود قرار دهد و بحرانی سیاسی – اجتماعی برایشان ایجاد نماید که نتیجه آن بی‌شک آسیب بیشتر به اقتصاد و قوانین اجتماعی اروپا خواهد بود.
اتفاق دوم، میتواند از سوی دولت‌های پذیرنده مهاجران در شرق اروپا رخ دهد. زمانی که این دولت‌ها احساس کنند از سوی دیگر کشورهای
اروپایی توجهی به آنها و مشکلات مهاجران نمیشود، به راحتی میتوانند با باز کردن مرزهای خود اجازه دهند
سیل مهاجران به سمت مرکز و غرب اروپا روانه شود تا کشورهای این منطقه نیز دچار بحران شوند.
هرکدام از این دو اتفاق بی‌شک اروپا را به شدت تکان خواهد داد.قوانین مهاجرت و پذیرش مهاجران را تغییر میدهد، بحران‌های اجتماعی – اقتصادی، دغدغه دولت‌ها میشود و حتی ممکن است بسیاری از سران اروپایی، مقام خود را از دست بدهند.
بحران دوم:
خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، هرچند شوک‌آور بود و به نظر میرسد که تمام شده است، ولی حقیقت ماجرا هنوز به پایان نرسیده و تبعات اصلی آن هنوز خود را نشان نداده است.
از زمان خروج انگلستان، هر بحران اقتصادی-سیاسی-اجتماعی که در اروپا رخ دهد، نمیتواند وارد مرزهای بسته انگلستان شود و به نوعی این کشور از هر آسیب جدی و ناگهانی از طرف اروپا مصون خواهد بود. دیگر کشورهای اروپایی نیز زمانی که احساس کنند،با خروج از اتحادیه، نه تنها میتوانند مشکلاتشان را حل کنند، بلکه از خطر آسیب‌های جدی نیز در مصونیت هستند، پس به طور ناخودآگاه هر لحظه ممکن است که اتحادیه اروپا به سمت جدایی اعضای خود بروند و این جدایی باعث ضعف شدید این اتحادیه شود، تا جایی که حتی ممکن است گزینه‌های جایگزینی نیز نتوانند این خلاء را پُر کنند.
این جدایی ها، اروپا را تبدیل به قاره‌ای کوچک، با کشورهای واگرا میکند که اساس نظم جدیدشان،
نه منفعت جمعی که منافع ملی کوچک است.
بحران سوم:
ولادیمیر پوتین، برای احیای تزاریسم مورد نظر خود در روسیه، هیچ مانعی ندارد. او میتواند تا سال 2036 به عنوان رئیس جمهور قانونی روسیه به فعالیت خود ادامه دهد و این یعنی اروپا همچنان باید با یک همسایه بزرگ و زیاده خواه دست و پنجه نرم کند.
همسایه‌ای که نشان داده است برایش تنها روسیه مهم است و بس.
پوتین در سوریه، قفقاز، اوکراین و.... نشان داده است که برایش تنها منافع کشور اهمیت دارد و حتی اگر لازم باشد برای رسیدن به منفعتی بزرگتر، شرکای کوچک خود را قربانی خواهد کرد.
اروپا یکی از بزرگترین وارد‌کنندگان گاز و برق از روسیه است و این بهترین اهرم فشار برای مسکو است.
روسیه هنوز به سمت اروپا نرفته است، اما اگر روزی احتیاج داشته باشد، بی‌شک اروپای امروزی، توان مقابله با پوتین را نخواهد داشت. اروپا در این زمینه نیز نمیتواند به سمت آمریکا برود، زیرا بی‌شک این پوتین خواهد بود که قبل از هر اتفاقی به خوبی با واشنگتن رفتار میکند تا اروپا ضعیف‌تر شود.
این سه بحران فوق، به راحتی می‌تواند اروپا را تضعیف کرده و مشکلات را برایش بزرگتر کند.
اروپا و سران آن، نباید دلخوش به یک بسته اقتصادی باشند،بحران اصلی در دوران پسا کرونا،مطالبی است که گفته شد و عدم توجه به این مسائل، میتواند باردیگر به وقوع مشکلاتی بزرگتر منجر شود.