وقتی «یاسمنگولا» شعر می‌شود

آفتاب یزد – گروه فرهنگی: چندی پیش علی کاکاوند، شاعر مجموعه‌شعر «هـ دو چشم سیاه، ه آخر تنها» و منتقد ادبی در یادداشتی به بررسی وضعیت این روزهای حوزه شعر پرداخته بود. یادداشتی که این فعال حوزه ادبیات در آن به نکات مهمی اشاره داشت. به دلیل اهمیت مفهومی آنچه کاکاوند در متن خود نگاشته بود، بنا داریم در این گزارش به واکاوی بخش‌هایی از یادداشت او بپردازیم تا از این رهگذر با مسائل مهمی که همیشه مقابل چشمان ما هستند، اما کمترین اهمیتی به آنها نمی‌دهیم، آشنا شویم.
= سه چیز مردم را از خواندن شعر دور کرده است
1- مشکل نظارت و حذف. 2- باند بازی و رفیق‌بازی در تعدادی از نشرها، پخش‌ها و مسابقه‌های ادبی.3- نوشته‌هایی که با نام شعر چاپ می‌شوند، اما شعر نیستند
کتابهای شعر مختلف و متفاوتی در سالهای اخیر منتشر شده است. کتابهایی که بسیاری از آنها یا در کتابفروشی‌ها جا خوش کرده‌اند و یا در بساط کتاب فروشی‌های کنار خیابان. حتما شما هم آنها را دیده اید.


ابری بالای دیوار
سنجاقک بی‌بال
مربای آلبالو
خانه بی‌سقف
اتاق زیر شیروانی
من تنهایم
مترسک ترسو
آدم برفی
و....
اینها نامهایی هستند که برخی از بسیار کسانی که این کتابهای شعر را منتشر کرده اند، روی جلد کتابشان نوشته اند. اسامی تقریبا
جذب کننده‌ای که از دور به رهگذران چشمک می‌زنند که برای خواندن یک بیت از شعرهای این کتابها هم که شده به سراغ آن کتابفروشی بروند، خدا را چه دیده اید، شاید زد و از شعرهای داخل آن کتاب
خوششان آمد و آن را خریدند. اما پرسش اساسی اینجاست، این جریان تا چه زمانی می‌تواند ادامه داشته باشد؟ همین جریان که نام‌های عجیب و غریب کتابهای شعر، مردم را به این درجه از درک و فهم برساند که اسم کتاب نمی‌تواند دلیل قابل قبولی بر خوب بودن متن داخل آن (در اینجا شعر) باشد. چه بسا که بسیاری کتابها هیچ نام دهان پرکنی ندارند، اما پر از مطالب و شعرهای بی‌نظیر هستند، عکس این موضوع هم صدق می‌کند. بنابراین باز هم این سوال را مطرح می‌کنیم؟ تا چه زمانی قرار است که مردم بابت نام عجیب و غریب کتاب‌های شعر پول بدهند، آنها را خریداری کنند و به خانه بیاورند تا بعد مشخص شود شعرهای داخل آن کتابها اکثرا ابیات «یاسمنگولایی» هستند. پاسخ این پرسش، عبارت کوتاه «خیلی زود» است. یعنی این مردم بعد از مدت کوتاهی در می‌یابند که برای خوانش یک اثر خوب شعری، فاکتورهای مهم دیگری وجود دارند که می‌توانند خوب بودن یا بد بودن شعرهای داخل آن کتاب را مشخص کنند. وقتی تو به عنوان یک علاقمند به شعر و ادبیات فارسی به یک کتابفروشی می‌روی و یک کتاب شعر را بر اساس نام آن (و فقط نام آن) خریداری می‌کنی و به خانه می‌آوری تا آن را مطالعه کنی، در می‌یابی که تمام پولت را دور ریخته ای. چرا که اساسا آنچه که خریداری کردی به همه چیز شباهت دارد بجز شعر. آنجاست که این سوال در ذهنت ایجاد می‌شود که چه کسی به این مطالب مجوز انتشار داده تا به عنوان شعر به دست خلق الله برسند؟ هنگامی که چنین اتفاقاتی در جامعه زیاد رخ می‌دهد و بجز تو افراد دیگری هم از همین کتابهای شعر خریداری می‌کنند و با خواندن آنها متوجه می‌شوند که کلاه بر سرشان رفته، آرام آرام این اپیدمی در میان افراد جامعه شروع به شکل گرفتن می‌کند که حال که شرایط اینگونه است که نمی‌توان پیش از خرید یک کتاب به خوب بودن یا بد بودنش پی برد، بهترین راه این است که اصلا قید خرید کتاب شعر و مطالعه آن را بزنیم. در اینجا باز بحث دیگری مطرح می‌شود، اینکه همه شعرها به صورت کتابهای چاپ شده به دست مصرف کننده‌ها نمی‌رسد، امروز عصر، عصر دیجیتال است و فضای مجازی بخش مهمی از زندگی افراد بشر را تحت تاثیر خود قرار داده به نحوی که تو با یک کلیک می‌توانی به دنیایی از اطلاعات که بخشی از آنها هم همین مطالب شعرگونه است که توسط افراد مختلف در پیج‌های خصوصی شان منتشر شده اند. این موضوع هم موجب می‌شود که تو به عنوان یک فرد علاقمند به شعر، از هرچه مطلب شعرگونه است بیزار شوی و به سمتشان نروی. این از پیامدهای همان «چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید» است،
مطلبی که مخاطب آن را بر نمی‌تابد، مخاطب تشنه و دوستدار شعر است و وقتی تو به او چیزی غیر از آن را با نام «شعر» تحویل می‌دهی، خیلی زود منقلب شده و آن را پس می‌زند. کاکاوند این موضوع را بررسی کرده و سه دلیل مختلف را برای چرایی این مطلب بیان کرده است.
- مشکل نظارت و حذف: خودمانیم، همه چیز را هم نمی‌شود به گردن شاعران و نویسندگان انداخت، به زبان بهتر، همه کسانی که شعر می‌نویسند و یا چیزی شبیه آن، که بد نیستند، از داخل همین نوشته ها، شعرهایی بیرون می‌آیند که بسیار هم با مفهوم و ارزشمند هستند، اما نکته عجیب اینجاست که خواندن این اشعار هم نه تنها حال مخاطب را خوب نمی‌کند، بلکه بدتر نیز می‌کند. چرا؟ پاسخ بسیار ساده است. آنچه کاکاوند بیان کرده این است که هنگامی که یک کتاب برای مجوز گرفتن راهی وزارت ارشاد می‌شود، شعرهای آن مورد ممیزی قرار می‌گیرند و تغییراتی در آنها ایجاد می‌شود، شاعر شعر را خوب سروده، اما همان شعر بد منتشر می‌شود، چرا که در میانه راه، آن شعر توسط ممیزی، دستخوش تغییر شده، بخشی از آن حذف یا کلمه‌ای به جای کلمه دیگر جا خوش کرده است. این موضوع سبب می‌شود که شعر از حالت عادی خودش بیرون آمده و به شکل دیگری منتشر شده باشد. در این میان یا شاعر می‌پذیرد که شعرش به صورت جدید منتشر شود و یا نمی‌پذیرد، اگر نپذیرد که هیچ، اما اگر بپذیرد مطمئنا باید با عواقب این پذیرش نیز مواجه شود، چرا که قبول کرده دیگران محصول فکر و احساسش را تغییر دهند و این تغییر را عملیاتی کنند. حالا مخاطب او با کتاب شعری مواجه شده که شاعر آن معتقد به شعر بودن آن است، اما مخاطبش چنین اعتقادی ندارد.
- باند بازی و رفیق‌بازی در تعدادی از نشرها، پخش‌ها و مسابقه‌های ادبی: کاری با وزارت ارشاد که اصلی‌ترین مرحله یعنی صدور مجوز بر عهده اوست، نداریم. بالاخره این نهاد چارت سازمانی خودش را دارد و بدیهی است که اتفاقات عجیب و نادرستی در آن صورت نمی‌گیرد. اما فرض کنیم یک شاعر (بخوانید یک نفر) بالاخره موفق می‌شود مجوز چاپ کتابش را بگیرد. هنگامی که این کار را انجام می‌دهد خیلی خوشحال است، چرا که اصلی‌ترین مرحله را انجام داده، او معتقد است طی کردن بقیه مسیر خیلی سخت نیست، چرا که راه‌های زیادی را بلد است و البته رفیقهای زیادی دارد که با یک چشم بر هم زدن کتابش را روی پیشخوان کتابفروشی‌ها ببیند. این موضوع ممکن است در کوتاه مدت عواقب خودش را نشان ندهد، اما همانطور که کاکاوند بیان کرده در بلند مدت شرایطی را ایجاد می‌کند که مخاطب از خواندن شعر دور شود.
- نوشته‌هایی که با نام شعر چاپ می‌شوند، اما شعر نیستند: در خصوص این موضوع پیشتر مطرح کردیم که متاسفانه شرایط به گونه‌ای شده که هر کسی فکر می‌کند، شاعر است و به خاطر همین حس، ژشت شاعری به خود می‌گیرد و در هر کوی و برزنی کاغذی به دستش می‌رسد شروع به نوشتن می‌کند و اینگونه خیال می‌کند که دین خودش را به ادبیات سرزمینش ادا کرده است، در حالیکه ابدا اینگونه نیست و آنچه اتفاق می‌افتاد درست برعکس است.
= شعر ساختن به سبک کهن (بر اساس وزن و قافیه) را نمی‌پسندم و معتقدم که عصر چنین شعرهایی تمام شده، بنابراین من اگر بخواهم چنین شعری بخوانم، می‌روم سراغ سرچشمه اصلی که در دسترسم هست یعنی خیام، مولوی، حافظ و سعدی.
اما در این میان عده‌ای اصرار عجیبی دارند که چنین بنمایانند که شعر از بدو تولد شعر و شاعری در ذاتشان نهادینه بوده و اساسا آنها شاعر به دنیا آمده‌اند و اتفاقا برای اثبات چنین موضوعی در عصر و دوره‌ای که قرنها از درگذشت شاعران صاحب سبک کلاسیک گذشته، مبادرت به سرودن شعرهای کلاسیک می‌کنند، آن هم چه کلاسیکی، کاکاوند معتقد است حتی اگر این افراد بهترین نوع غزل و دو بیتی و رباعی را هم بسرایند باز هم کار شاقی نکرده اند، چرا که بهتر از شعرهای این افراد را، بزرگان زبان و ادبیات کهن فارسی سروده اند. بنابراین پر واضح است وقتی کسی می‌تواند از سرچشمه و منبع اصلی سیراب شود، هرگز رضایت نخواهد داد که از جایی بسیار دورتر از سرچشمه آب بنوشد. چرا که آنها اصیل بودند و از هیچ، چنین شاهکارهایی را خلق کرده اند، اما شاعران این دوره هرچقدر هم که متبحر باشند، باز هم مجبورند از منابع و ماخذی که در گذشته وجود داشته کمک بگیرند تا شعرهایشان زیباتر و ادیبانه‌تر به نظر آید، موضوعی که نشانگر اصیل نبودن و به عبارتی کپی بودن شعرهایی است که شاعران مدرن امروز اصرار دارند آنها را به سبک و سیاق شعرای قدیم بسرایند.
= گروهی متن‌های ساده می‌نویسند شاید به قصد اینکه همه‌ مخاطبان آن را بفهمند. متن‌هایی خالی از هر تازگی و لایه‌ زیرین. خالی از هر خیال و کشفی. در واقع این دوستان ابراز احساسات می‌کنند و ابراز احساسات خود را منتشر می‌کنند. معمولاً شعرهای چند خطی می‌نویسند و معمولاً زیاد می‌نویسند. به طور میانگین هر شب سه تا ابراز احساسات سه سطری می‌نویسند. نوعی تهیه خوراک در فضای مجازی بی‌در و پیکر!
کاکاوند معتقد است عده‌ای به این دلیل که اعتماد به نفس بالایی دارند و فکر می‌کنند هرچه بنویسند شعر است، هرچه می‌خواهند می‌نویسند، مهم نیست که چه می‌نویسند، مهم فقط این است که بنویسند. مثلا به عبارت‌هایی که در ادامه می‌آید، توجه کنید.
خواستم جزر عشقم را بگیرم، در مد عشقت غرق شدم
ای هیمالیای من، مرا در زیر بهمن خود مدفون کن
شبها به جای مسواک، تو را بر دندانهایم می‌سایم
خوب که باشی، دیگران خیال می‌کنند بدی
دستم را بگیر تا شب به اندازه خورشید نورانی شود
دیوار جای احساسم را گرفته است
زمان به من اثبات کرد که طریق عشق بسیار تاریک است
ساس‌ها حال به جان پیراهنم افتاده‌اند بس که خودم را تمام کردند
و...
نظرتان راجع به این عبارت‌ها چیست؟ آیا شعر هستند؟ آیا متن معمولی هستند؟ آیا می‌توان مفهومی در آنها یافت؟ یا هدفی که شاعر دنبال می‌کرده؟ بعضی از افراد متخصص نگارش چنین عبارت‌هایی هستند، فقط یک خودکار و یک دفتر صدهزار برگ به آنها بدهید شب نشده تمامش را پر کرده و تحویلت می‌دهند، در اولین صفحه آن دفتر صدهزاربرگی هم نوشته اند: شعرهای..... کاکاوند می‌گویند از چنین چراغی برای ادبیات سرزمین ما، آبی گرم نمی‌شود. چرا که وقتی چیزی (هر چیزی) به وفور یافت شود، از ارزش و اعتبار می‌افتد و همه ما به این امر واقفیم که زبان و ادبیات فارسی گوهری گرانقیمت است که هرگز از ارزش و اعتبار نخواهد افتاد. بنابراین نوشتن اینگونه مطالب که مانند علف‌های هرز از هر جایی زمین بیرون می‌آیند به هیچ وجه به معنای سروده شدن شعر نیست.
= مگر می‌شود چیزی نوشت که در آن هیچ هیجان، تحرک، شورش، صدا یا دست کم نفسی نباشد و اسمش را هنر شعر گذاشت؟
این بخش هم در ادامه بخش قبلی است. کاکاوند معتقد است جدا از همه دلایلی که برای شعر نبودن هرچه روی کاغذ نوشته می‌شود، آوردیم. این را نیک می‌دانیم که شعر خصوصیت‌ها و ویژگیهای خاص و منحصربفردی دارد که از دور با فریاد اعلام می‌کند که من شعرم. این منتقد ادبی فاکتورهایی را برای شعر بودن یک نوشته اعلام کرده، فاکتورهایی که هر کدام دنیایی از اعتبار را به یک متن نوشته شده می‌بخشند و آنقدر آن را تعالی می‌دهند که بشود عنوان شعر را روی آن نهاد. جدا از همه این مسائل شعر در خود گیرایی و کشش عجیب و غریبی دارد که مخاطب حتی با یکبار خواندن جذب آن می‌شود، به صورتی که به یادش خواهد ماند و تا مدتها لذت شنیدن و خواندنش در وجود او باقی خواهد ماند. به هر روی آنچه مهم است اینکه زبان و ادبیات فارسی گوهر گرانبها و ارزشمندی است که از گذشته‌های دور توسط بزرگان سرزمینمان به ما ارث رسیده است. ارثی که باید پاسدار آن باشیم، به این مفهوم که تحت هیچ شرایطی اجازه نداریم که بدون علم و دانش و تبحر قابل قبول و موجه چیز یا چیزهایی به آن بیفزاییم و آن را تحویل آیندگان بدهیم، هرچند که عمر هر مسئله‌ای که ناب و اصیل نباشد زیاد طولانی نخواهد بود و بالاخره روزی از قطار زبان و ادبیات اصیل فارسی جدا خواهد شد، اما با تمام این تفاسیر اگر هم می‌خواهیم در زمینه ادبیات فارسی (خاصه در حوزه شعر) فعالیتی انجام دهیم، بهتر است با مطالعه آثار بزرگان قدیمی و مشاوره با بزرگان معاصر شرایطی را برای خودمان مهیا کنیم که آنچه به رشته تحریر در می‌آوریم در خور شان ادبیات اصیل سرزمینمان باشد، چرا که ما بیش از آنچه مسئول خلق آثار نو در عرصه شعر و شاعری در حوزه ادبیات باشیم، مسئولیم که آنچه به دست ما رسیده، سالم و بدون وارد کردن خدشه‌ای به آیندگان تحویل دهیم.