مصاحبه با نادیده‌گرفتن بخشی از واقعیت

تأملی بر مصاحبه شبکه طلوع افغانستان با ‌ظریف مصاحبه با نادیده‌گرفتن بخشی از واقعیت زینب اسماعیلی، روزنامه‌نگار در حوزه دیپلماسی: در همسایگی ایران، کشوری قرار دارد که از 41 سال پیش درگیر جنگ است؛ افغانستان. 41 سال پیش اتحاد جماهیر شوروی به آن حمله کرد، گروه‌هایی مقاومت کردند و ایران از مجاهدان در مقابل کمونیست‌ها حمایت کرد. نبرد با کمونیسم که تمام می‌شود، همسایه غربی‌اش‌ شروع به راه‌اندازی گروهی افراطی برای گسیل‌کردن به افغانستان می‌کند، باز عده‌ای مهاجرت می‌کنند و عده‌ای مقاومت، ایران از مقاومت‌کنندگان حمایت می‌کند و به مهاجران پناه می‌دهد. درگیری‌های داخلی آغاز می‌شود و ایران برای آشتی‌دادن آنها میانجی می‌فرستد و حتی دست یکی از میانجی‌ها در میانه آتش بازی قومیتی آسیبی جدی می‌بیند. در فرازی دیگر هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در آن سرزمین کشته می‌شوند و ایران تصمیم به اعزام نیرو و جنگ می‌گیرد اما باز برای درنیفتادن به درگیری با همسایه، نیروها را بازمی‌گرداند. در همه این سال‌ها باوجود دفاع از افغانستان و دولت قانونی این کشور، با موج بزرگ مهاجران افغانستانی مواجه بوده‌ایم. حالا همه اینها را کنار هم بگذارید و مصاحبه هفته گذشته شبکه طلوع‌نیوز با محمد‌جواد ظریف، وزیر خارجه ایران و «دمت‌گرم» گفتن‌های برخی در شبکه‌های اجتماعی به خبرنگار و سایت افغانستانی را قضاوت کنید و البته آنها که هشتگ زدند «مهمانی تمام شد» و از مهاجران افغانستانی خواستند که ایران را ترک کنند.
این سؤال بدون شک قابل طرح است که چرا در همه این سال‌ها در افغانستان هزینه داده‌ایم و اکنون کم نیستند افغانستانی‌هایی که از ایران دل خوشی ندارند. کجای ماجرا اشتباه کردیم؟ حتی کدام کار بزرگ را انجام داده‌ایم و درست اطلاع‌رسانی نکرده‌ایم که این‌گونه باید تاوان پس بدهیم؟ چرا خبرنگار طلوع‌نیوز با وزیر خارجه ایران این‌گونه چالش می‌کند و دنبال چیست؟ چرا برخی از این مصاحبه شاد شده‌اند و گویی آب خنکی در تشنگی و تموز تابستان نوشیده‌اند. بد نیست اندکی به رفتارهای‌ خود ایرانی‌مان با افغانستانی‌های میهمان بنگریم که هرکدام می‌توانستند سفیران مهر ایرانی در گوشه‌ای از دنیا شوند اما اکنون برخی به سفیران نفرت تبدیل شده‌اند. همچنین بد نیست که تاریخ روابط‌مان با همسایگان را در همین چهار دهه شفاف‌تر و سرراست‌تر و قابل دسترس‌تر تدوین کنیم تا دست‌کم اطلاعات غلط از همراهی‌های ایران منتشر نشود. آنچه محور سؤالات خبرنگار طلوع شد، می‌تواند بستر اصلی پرسش و پاسخ‌های رسانه‌ای جدی در این حوزه شود.
البته ناگفته پیداست که هر‌کدام از اقدامات و همراهی‌های ایران علاوه بر حمایت از افغانستان و مردم این کشور، جهت منافع ملی و امنیت مرزی خود ایران هم بوده است که اگر امنیت در مرزهای دو کشور برقرار نباشد، وضعیتی بسیار شکننده برای هر دو طرف به دنیال خواهد داشت.
طلوع‌نیوزی که هشتگ‌ساز شد


برای بررسی یک محتوای رسانه‌ای در گام اول باید جایگاه خود آن رسانه را شناخت و این یکی از آموزه‌های مهم در علوم ارتباطات است. از همین‌رو برای تحلیل مصاحبه چالشی و خبرساز سایت طلوع‌نیوز با محمدجواد ظریف باید این رسانه را شناخت. در افغانستان سایت طلوع‌نیوز و شبکه جهانی طلوع را به‌عنوان رسانه‌هایی متمایل به آمریکا می‌شناسند؛ چه آنکه سعد محسنی مؤسس و مالک شرکت موبی‌گروپ که این شبکه زیر‌مجموعه آن است نیز از چنین گرایشی برخوردار است. لطف‌الله نجف‌زاده، سردبیر این سایت که مصاحبه را انجام داده البته در بین فعالان رسانه‌ای افغانستان به انجام مصاحبه‌های چالشی معروف است.
محمدجواد ظریف بار دیگر بعد از انتشار این مصاحبه در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان مورد عنایت کاربران قرار گرفت؛ حالا دیگر مدت‌هاست جواد ظریف از قله قهرمان ملی مجازی سقوط کرده و هشتگ‌های دیگری را بر دوشش سوار می‌کنند. این در حالی است که فضای مجازی ایرانی به دنبال موج‌هاست؛ این‌بار هم کمتر‌کسی هست که ابتدا به‌طور‌کامل مصاحبه ظریف و لطف‌الله نجف‌زاده را خوانده و بعد دست به هشتگ‌پرانی زده باشد، عجیب هم نیست که در این زمانه گویی برای موضع‌گیری مطالعه دقیق لازم نیست، تنها باید در لشکر خود، پیاده‌نظامی مطیع باشی تا عنوان خبرنگار برتر را به لطف‌الله نجف‌زاده بدهی و ظریف را هم گوشه رینگ بیندازی و ...
خبرنگاری که نخ تسبیح را در دست دارد
اما مصاحبه سردبیر طلوع‌نیوز با وزیر خارجه ایران، از نگاه روزنامه‌نگارانه و نگاه حرفه‌ای می‌تواند مصاحبه خوب پرکششی به حساب آید؛ مصاحبه‌ای که خبرنگار اجازه توضیحات اضافه به مصاحبه‌شونده نمی‌دهد و حتی تلاش نمی‌کند احترام مرسوم در گفت‌وگو با یک وزیر را رعایت کند و بارها با بله‌بله‌گفتن‌های بلند در بین توضیحات ظریف سعی می‌کند وقت پاسخ او را کوتاه کند. حتی اجازه نمی‌دهد او در موضع مقامی دیگر بایستد و نظر بدهد بلکه به‌اصطلاح با سؤالات پینگ‌پنگی دنبال پاسخ ابهاماتی است که درمورد آن توضیح داده نشده یا کمتر توضیح داده شده است و در موردی هم به آن می‌رسد که در ادامه خواهم نوشت. استادان روزنامه‌نگاری به ما شاگردان خود یاد داده‌اند که در مصاحبه باید نخ تسبیحی باشد که همه دانه‌ها روی آن نخ سوار شوند و تنها مصاحبه‌کننده است که نخ را در دست دارد، که از‌دست‌دادنش موجب افول مصاحبه می‌شود. البته باز باید یادآوری کنم که احتمالا آنها که برای این مصاحبه هشتگ زدند، بی‌توجه به این نکات بودند كه شاید تنها عرصه خالی مصاحبه‌های چالشی ما خبرنگاران داخلی با وزرا و مسئولان، را یک خبرنگار افغانستانی پر کرده و مردم و کاربرانی که حجم نارضایتی‌شان از عملکرد مقامات، لبریز است، اندکی دلشان خنک شده است. این‌گونه به نوشته «کیهان لندن» به مصاحبه‌ای «لذت‌بخش» برای مخاطبان ایرانی تبدیل شده است. البته برخی گفت‌و‌شنیده‌ها حاکی از این است که برخی فعالان رسانه‌ای داخلی افغانستان هم از این مصاحبه راضی نیستند چه آنها که معتقدند سؤالاتی که در این مصاحبه پرسیده شده، دغدغه مردم افغانستان نیستند بلکه بیشتر دغدغه آمریکایی‌هاست مثل نقش سردار سلیمانی در افغانستان یا تغییر احتمالی سیاست ایران در افغانستان بعد از ترور سردار یا برنامه ایران با طالبان چیست؟ و ...
اما فارغ از این مصاحبه ایراداتی محتوایی دارد و اندکی ملاحظه سیاسی.
ملاحظه سیاسی آن که بدون شک این نیست که ظریف نماینده جمهوری اسلامی ایران بوده و باید با او درست رفتار می‌شد که اساسا نمی‌توان گفت رفتار نادرستی انجام شده است؛ تنها اندکی به نمک و فلفل آن افزوده شده و در محورهایی پر‌ابهام سؤال پرسیده شده است. اگر به بحث شناخت از سایت طلوع‌نیوز برگردیم، می‌بینیم که این رسانه با سرمایه‌گذاری فردی با شراکت کارتل رابرت مرداک، دنبال رسانه موفق‌شدن است در بازدید، تأثیرگذاری و جذب سرمایه؛ همان‌گونه که اکنون در افغانستان به این جایگاه رسیده است. اما گرایش غربی در بین گردانندگان این رسانه، بین اهالی این حرفه پنهان نیست.
حتی منبعی خبری انجام این مصاحبه را نیز سفارشی از سوی نماینده آمریکایی می‌دانست تا ملاقات پیش‌روی هیئت طالبانی با ایران را تحت تأثیر قرار دهد؛ اگرچه منبع دیگر خبری گفت این ملاقات هنوز نهایی نشده بود. فارغ از درستی یا نادرستی این گزاره نباید از یاد ببریم که حتی در لایه‌های پنهان یک اقدام رسانه‌ای در حوزه روابط بین‌الملل می‌تواند چنین اهدافی سیاسی وجود داشته باشد.
یک اشتباه تاریخی
اما مصاحبه ایرادهای محتوایی داد؛ خبرنگار در چند نکته اشتباه می‌کند و گویی از قصد می‌خواهد تنها خود را بر یک‌سری اطلاعات مشرف نگاه دارد و مابقی را نادیده بگیرد.
خبرنگار در سومین سؤال درباره حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان می‌پرسد «شما کمک کردید به این حضور در «بن» ۲۰۰۱. خودتان حضور داشتید در کنفرانس بن، کمک کردید که آمریکا بیاید به افغانستان؟»؛ سؤالی که اساسا یکی از مهم‌ترین اتفاقات مثبت 20 سال گذشته افغانستان را وارونه جلوه می‌دهد. کنفرانس بن در دسامبر (آذر و دی) سال 2001 یکی از مهم‌ترین اتفاقات برای بازگشت حکومت قانونی به افغانستان بعد از دور اول درگیری‌ها با طالبان بود. نتیجه یک جست‌وجوی ساده درباره کنفرانس بن را بخوانید: «دسامبر ۲۰۰۱/ نمایندگان گروه‌های مختلف سیاسی و نظامی افغان که برای بحث بر روی تشکیل ساختار حکومتی که قرار بود پس از طالبان، قدرت را در افغانستان به دست بگیرد، در شهر بن آلمان گرد‌‌هم آمده بودند، به توافق رسیدند. بر اساس توافق شرکت‌کنندگان در اجلاس بن، حامد کرزی که تا آن زمان چهره چندان شناخته‌شده‌ای نبود، برای یک دوره شش‌ماهه قدرت را در افغانستان به دست گرفت. در همین ماه، حامد کرزی در کابل به‌عنوان رئیس اداره موقت افغانستان سوگند یاد کرد و قدرت را از برهان‌الدین ربانی، رئیس دولت مجاهدین تحویل گرفت».
محمدجواد ظریف هم لابه‌لای پاسخ به این سؤال این جمله را می‌گوید که «کنفرانس بن بعد از حضور آمریکا در افغانستان بود و بعد از مقابله مردم افغانستان و اتحاد شمال با کمک آمریکا و با کمک ما در مقابل حکومت قبلی». باز جست‌وجوی ساده‌ای نشان می‌دهد که تنها یک ماه بعد از حادثه 11 سپتامبر (شهریور و مهر) در سال 2001 از اکتبر (مهر و آبان) عملیات بلندمدت آزادی از سوی جورج بوش کلید می‌خورد و نیروهای آمریکایی برای پیدا‌کردن و تأدیب عاملان حمله به برج‌های دوقلو راهی افغانستان می‌شوند. البته در پاسخ ظریف نکته‌ای درباره کمک آمریکا به اتحاد شمال (به رهبری احمد‌شاه مسعود) هم هست که به زمانی پیش‌تر بازمی‌گردد.
گفتن نیمی از واقعیت دروغ است
چند سؤال بعدتر، خبرنگار –لابه‌لای دنبال‌کردن همان ایده که ایران موجب باز‌شدن پای آمریکا به افغانستان شده و بعد هم با آمریکا در حال بازی‌سازی است- می‌پرسد که «شما در زمان طالبان که هشت همکار شما را در مزارشریف به شمول یک خبرنگار کشتند، سفارت نداشتید، اما در ۲۰ سال گذشته در افغانستان نقش فعالی دارید». می‌توان این سؤال را اشتباه و جهت‌دار توصیف کرد؛ چراکه تنها نیمی از واقعیت را در خود دارد. این گزاره صحیح است که 17 مرداد 1377 که کنسولگری ایران در مزار‌شریف مورد تعرض طالبان قرار گرفت و هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی به شکلی فجیع کشته شدند، ایران در کابل سفارت ندارد؛ اما همه واقعیت صحنه نیست. آن زمان به دستور رئیس‌جمهور وقت «پایتخت به صورت موقت از کابل به مزارشریف تغییر یافته بود».
17 مرداد گذشته، در پرونده مفصلی که به بهانه سالگرد حادثه مزار‌شریف در روزنامه «شرق» منتشر کردیم، به این اتفاق پرداختیم و در چند سؤال از محسن روحی‌صفت، عضو ستاد افغانستان در وزارت خارجه وقت ایران، این سؤال را پرسیدیم که چرا دیپلمات‌ها در مزار‌شریف مانده بودند.
پرسیدم «زمانی که حادثه مزارشریف رخ می‌دهد، در سفارت سفیر نداشتیم؟»؛ توضیح روحی‌صفت به نقل از روزنامه «شرق» منتشر‌شده در مرداد 99 این است «سفارت در کابل تعطیل و به تالقان، مرکز ولایت تخار که امنیت داشت، منتقل شده بود... . کنسولگری در مزار هم بود. بعد از مدتی آقای ربانی، رئیس‌جمهور، اعلام کرد پایتخت موقت از کابل به مزارشریف تغییر یافته است. در نتیجه افرادی که در سفارت ما در کابل بودند و به تخار رفته بودند، بعدا در ساختمان سرکنسولگری در مزار مستقر شدند، لذا شهدا در اصل از نیروهای سفارت در کابل بودند...». نکته جالب اینجاست که سؤال مصاحبه‌شونده حتی دستور رئیس‌جمهور وقت یعنی برهان‌الدین ربانی را که از نظر اغلب طیف‌های افغانستانی، فرد محترم و دانشگاه‌دیده‌ای است، نادیده می‌گیرد؛ یعنی تصمیم دولت وقت برای انتقال پایتخت از کابل به مزارشریف؛ یعنی دیدن نیمی از واقعیت برای طرح سؤال. این گزاره درست است که ایران در آن زمان در کابل سفارت نداشته، اما معنی‌اش این نیست که حضورش کمرنگ بوده و بعد به گفته خبرنگار در 20 سال گذشته پررنگ شده است. اساسا این گزاره ناصحیح است؛ چراکه ارتباط ایران با دولت آقای ربانی و به‌ویژه با شخص احمدشاه ‌مسعود، قابل کتمان نیست (در همین زمینه پرونده مفصلی به تاریخ 8 شهریور 99 در روزنامه «شرق» منتشر شده است)؛ همچنین تلاش‌های ایران برای میانجیگری بر سر آتش‌بس بین طیف مسعود و مزاری در درگیر‌ی‌های خونین کابل. نکته شایان توجه اینکه چرا ایران سفارتش را از کابل به مزار منتقل کرد و تعطیل نکرد نیز اتفاقا همین است که باور داشته نقش مهمی در بین شیعیان مزارشریف دارد و اگر دیپلمات‌های ایرانی مزار‌شریف را ترک کنند، آنها شهر را سقوط‌کرده به حساب می‌آورند و مقابل طالبان مقاومت نمی‌کنند. همه اینها را گفتم تا بگویم گزاره این سؤال ناصحیح است و نمی‌توان مدعی شد آن زمان ایران در افغانستان نقش نداشته و در دو دهه اخیر فعال شده است؛ پس دنبال ایفای نقش به موازات آمریکاست (آنچه خبرنگار می‌خواهد نتیجه‌گیری کند)؛ اما با ورود بازیگر قدرتمند فرامنطقه‌ای مانند آمریکا به معادله افغانستان، حتما نوع بازی و نقش‌آفرینی ایران تغییر می‌کند و به نظر می‌رسد بیشتر به لایه‌های قومیتی 
و زیرین نفوذ می‌یابد.
حلقه مفقوده رابطه ایران با طالبان
خبرنگار در بخش دیگری از مصاحبه یک فرار به جلوی تاکتیکی دارد تا نخ تسبیح خود را از دست ندهد و آن موضوع، رابطه ایران با طالبان یا علیه طالبان است. در‌حالی‌که خود به‌عنوان یک افغانستانی می‌داند که طالبان در سه دهه گذشته، چندین لایه و پوسته عوض کرده و تغییر یافته است؛ اما در سؤالات جناب نجف‌زاده از رابطه با طالبان دهه 70 به طالبان امروز تفاوتی نمی‌بینیم. در‌حالی‌که اوایل دهه 70 در جلسات شورای امنیت ملی ایران، کارشناسان حوزه افغانستان و دیپلمات‌ها به مقامات امنیتی درباره جایگاه قومی طالبان به‌عنوان یک گروه سیاسی در سپهر افغانستان اطلاعات می‌داده‌اند؛ اما بعدتر با تصرف کشور به دست طالبان دیپلمات‌های ایرانی، سفارت‌ها و کنسولگری‌ها را تعطیل کرده و آن کشور را ترک می‌کنند. چندی‌پیش در گفت‌وگو با میرمحمود موسوی، مدیر‌کل وقت در وزارت خارجه (دهه 70)، درباره سابقه رابطه ایران با طالبان پرسیدم «در افغانستان چندین گروه وجود داشتند که ما هم با آنها در تماس بودیم. در این چارچوب -اگرچه پدیده طالبان به دستگاه ISI مربوط بود- برای ما، ارتباط با طالبان نظیر ارتباط با سایر گروه‌ها بود. سازوکار برقراری این ارتباط، در اوایل دهه ۷۰، در شورای عالی امنیت ملی مطرح و تصویب شد. طالبان دهه ۷۰ یک گروه سیاسی بود که مورد حمایت ایران نبود، مورد حمایت پاکستان بود و دولت وقت پاکستان بهترین رابطه را با آمریکا داشت...». حتی منابع اطلاعاتی موجود نشان می‌دهد طالبانی که سال 75 و 76 و 77 سه نوبت تلاش می‌کند شهر مزار‌شریف را تصرف کند، با یکدیگر متفاوت عمل می‌کنند. سال 77، آنها شهر به شهر، پرچم سفید به دست به پیش می‌روند و پول در بین مردم پخش می‌کنند؛ حتی در زمانی احمدشاه مسعود به استقبال پیام صلح آنها می‌رود؛ اما آنها برای تصرف کابل در سال 77 به گونه دیگری عمل می‌کنند و آن روی سکه خود را نشان می‌دهند. طالبانی که با القاعده وارد همکاری می‌شود و از مجسمه بودا تا شیعیان هزاره به هیچ‌کدام رحم نمی‌کند و نماد افراط‌گرایی و تروریسم در دهه 70 می‌شود، با طالبان قبل و بعدش متفاوت است. اگرچه اکنون نیز ناامنی‌های زیادی را در افغانستان رقم می‌زند؛ اما بدون‌شک از فضای سیاسی افغانستان با قومیت‌ها و چالش‌های متنوع حذف‌شدنی نیست.
اما خبرنگار طلوع‌نیوز در مصاحبه‌اش سعی می‌کند از سؤالی مرتبط به رابطه ایران با طالبان در دهه 70 یعنی زمان دولت ربانی گریز بزند و چند سؤال بعدتر به آنچه اکنون بین ایران و طالبان می‌گذرد، بپردازد.
به ذهن مصاحبه‌شونده کلمه‌ای بفرست
به این فراز از مصاحبه دقت کنید:
ظریف: ... با طالبان گفت‌وگوی جدی داریم. ... بالاخره در مناطق بزرگی از مرز مشترک ایران و افغانستان، متأسفانه دولت افغانستان استقرار ندارد و ما موظفیم که از مردم خودمان دفاع بکنیم.
نجفی‌زاده: شریک‌تان طالب است؟ آن طرف مرز همسایه‌ مستقیم‌تان طالب است؟
ظریف: طالب حضور دارد. شریک حالا نمی‌دانم چه می‌خواهیم اسمش را بگذاریم.
نجفی‌زاده: رابطه امنیتی پس دارید؟
... خبرنگار سعی می‌کند کلمه «شریک» را به ذهن مصاحبه‌شونده بفرستد یا عامیانه‌تر «حرف در دهان مصاحبه‌شونده بگذارد». این ترفندی است که همه ما خبرنگاران بلدیم تا تیتر و جمله کلیدی و به‌اصطلاح کلیک‌خور مد‌نظر خودمان را در‌آوریم؛ اما وقتی «شریک» در دهان ظریف نمی‌نشیند «رابطه امنیتی داشتن» با طالبان را رو می‌کند. در‌حالی‌که آنچه من از توضیح ظریف می‌فهمم، این است که «بابا جان در این 815 کیلومتر مرز مشترک ایران و افغانستان ما مجبوریم از کسی مسئولیت امنیت مرزی‌مان را بخواهیم. حالا دولت افغانستان رها کرده، ایران نمی‌تواند بگوید که خب دولت نیست، از این گروه هم خوشم نمی‌آید و با او وارد گفت‌وگو نمی‌شوم. در روابط همسایگی این را نمی‌شود گفت، پس مجبورم برای امنیت مرزی خودم، گفت‌وگو کنم».
خبری که ظریف درز می‌دهد
مالک شبکه طلوع‌نیوز  را بشناسید
سعد محسنی یکی از ثروتمندترین افغان‌ها در سال 2018، رئیس اصلی شرکت موبی‌گروپ، مؤسس و مالک شبکه جهانی طلوع، طلوع‌نیوز و رادیوی سرگرم‌کننده ارمان است. او کار رسانه‌ای‌ خود را با شراکت رابرت مرداک، سرمایه‌گذار معروف رسانه‌ای، پیش می‌برد که صاحب شبکه‌های نام‌آشنای جم برای مخاطبان ایرانی هم هست. محسنی سرمایه‌دار افغانستانی‌تبار استرالیایی-انگلیسی است. پدرش دیپلمات افغانستانی بوده که در انگلیس مأمور بوده و بعد از بازگشت به افغانستان، به دنبال حمله شوروی به افغانستان، به استرالیا مهاجرت می‌کنند. او دوباره در سال 2002 با گروه خانوادگی‌اش به افغانستان باز‌گشتند و کار رسانه‌ای را دنبال کردند. دفتر اصلی شرکت موبی‌گروپ در کابل است و در برخی نقاط دیگر کشور دفتر دارد؛ همچنین در دوبی و واشنگتن. تلویزیون طلوع از محل کمک‌های بین‌المللی آمریکا راه‌اندازی شده و عمدتا چنین تصوری درباره این شبکه وجود دارد که آنها به آمریکا و کشورهای غربی گرایش بیشتری دارند. این مجموعه تلویزیون لمر را نیز به زبان پشتو راه‌اندازی کرده است.
اما خبرنگار با این کار مصاحبه‌شونده را در منگنه قرار می‌دهد و بالاخره قلابش به چیزی می‌رسد. همین‌جاست که جناب ظریف خبری را درز می‌دهد که پیش‌تر گفته نشده است و به نظر می‌رسد قرار نبود گفته شود. به این بند مصاحبه توجه کنید.
ظریف: ما همه تبادلات‌مان را، گفت‌وگوهای‌مان را با طالب به اطلاع دولت افغانستان رساندیم. در بسیاری از مواردی که دولت افغانستان به آنها نیاز داشتند کمک کنیم، کمک کردیم. در سفر اخیر آقای دکتر عراقچی، کاملا تشریح کردیم آنچه را که انجام شده است.
نجفی‌زاده: چه است؟ چه انجام دادید با طالب؟
ظریف: مثلا دولت افغانستان از ما خواسته‌هایی داشت. آنها را منتقل کردیم به طالبان.
نجفی‌زاده: میانجی هستید بین طالبان و افغانستان؟
ظریف: نه میانجی نیستیم.
سفر آقای عراقچی به افغانستان 23 آذر انجام شده بود و تاکنون گفته نشده بود که او بین دولت افغانستان و طالبان خواسته‌ای را منتقل کرده است. البته احتمالا اطلاعات طبقه‌بندی‌شده‌ای هم نبوده که آقای ظریف درز داده؛ اما به‌هر‌حال خبرنگار را کامیاب کرده است. همچنین این شائبه را تقویت کرده که در سفرها و ملاقات‌های آتی عراقچی با هیئت افغانستانی یا طالبانی ممکن است پیامی تبادل شود و بالاخره سرنخی به دست خبرنگاران داده شده است.
ایران و افغانستان بیش از اینها نیازمند همکاری و مراوده و دوستی هستند.