«سرباز وطن»

احمد مسجد جامعی
عضو شورای شهر تهران
این وصیت حاج قاسم سلیمانی است که روی قبرش چنین بنویسند: سرباز قاسم سلیمانی و او را با عبارت‌های عنـــوان‌دار خـــــطاب نکنند. او گفته است: «قبر ساده باشد مثل دوســــتان شــهیدم.» کلمه سرباز بسیار ساده و پرمعناست. کسی که جان برکف نهاده و یا به گفته فرهنگ معین «آن که آماده باشد سر و جان خویش را در راه هدف فدا کند.» در متون ادبی ما هم این واژه در همین معانی بسیار به کار رفته است. سرباز در عین اینکه کلمه بسیار پرمعنایی است، از نظر ترکیب بسیار ساده است. در سال‌های اخیر کلمات دیگری نیز برای کسانی که از این آب و خاک دفاع کرده و می‌کنند به کار رفت، اما انصافاً عمق معنایی این کلمه با آنها قابل قیاس نیست. چندی پیش که سر تندیس سرباز هخامنشی از امریکا پس گرفته شد، موجی از نشاط و خرسندی از بازگشت آن به وطن، علاقه‌مندان را در برگرفت. سرباز هخامنشی با همان چشمان نجیب و ‌افزار جنگی ساده، نشان‌دهنده نظم و ادب و شجاعت است.
 از قضا گفته‌اند از ویژگی‌های سربازان هخامنشی کم‌حرفی و فرمانبری و دفاع پیوسته از این سرزمین بوده است.


اینکه سردار ملی خواسته است روی سنگ مزارش فقط کلمه سرباز بنویسند نباید به سادگی از کنارش گذشت. سردار سلیمانی بخش عمده‌ای از عمر و زندگیش را در جبهه‌های نبرد پیمود و حتی زمانی که در ایران صلح برقرار بود و همه از آرامش ناشی از آن برخوردار می‌شدند، نه این درجات ظاهری که می‌تواند برای هر شخصیت نظامی سراسر افتخار باشد و نه آن القاب دیگر حاکی از محبوبیت مردمی، توجه او را جلب نکرد جز کلمه سرباز و این انتخاب هم برای همکاران و هم‌ردیف‌های او و هم برای ملت درس‌های فراموش نشدنی دارد. حتی در زمان حیات نیز او کمتر حاضر می‌شد در جامه رزم و بویژه با نشان‌های مرسوم شرکت کند.
 خویشتنداری او ستودنی و مثال‌زدنی است، به نحوی که در سی سال پس از پایان جنگ هرگز اجازه نداد امواج سیاسی و هیجانات روزمره ناشی از آن، او را با خود به ناکجاآباد سیاست ببرد. از طرف دیگر همه می‌دانستند که این سرباز وطن، عشق و علاقه‌ای وصف‌ناپذیر به اهل بیت عصمت و طهارت و بویژه حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و شاید ایران‌دوستی و سربازی او از این موضوع هم سرچشمه می‌گرفت. او حاضر نبود بپذیرد که مدفن شریف علی امیرالمؤمنین و حسین سیدالشهدا و میروعلمدار کربلا؛ ابوالفضل‌العباس و عقیله بنی‌هاشم؛ زینب کبری، لگدکوب فرزندان یزید و معاویه و شمر و ابن سعد باشد. بنابراین حریم معنوی ایران را بسی فراتر از نگاه‌های جغرافیایی معمول می‌دید.
به واقع او امنیت همسایگان را امنیت ایران می‌دانست و بر اثر تجربه و گفت‌و‌گو به درک خاصی از ژئوپلیتیک ایران رسیده بود. اما نکته مهم‌تر این است که این اهداف او را از شخصیتی که داشت دور نمی‌کرد و در واقع همه این صفات و اطلاعات و آگاهی‌ها و رفتار و عمل در وجود او همچون موسیقی پرشکوهی نواخته می‌شد و آهنگ خوش‌نوایی از آن به گوش می‌رسید که ثمره آن آرامش ایرانیان بود. او نه فقط ایران و ایرانیان را سپر خود نمی‌کرد بلکه خود سپر آنها می‌شد. در تواضع برآمده از سربازی و خویشتنداری او همین بس که نه فقط در پی تریبون نبود و درشت سخن نمی‌گفت بلکه بیشتر سعی می‌کرد آثار و اعمال او دیده شود تا خود او.
سلامت مالی و سبک زندگی او از دیگر نکات برجسته این سرباز ایران است که با وجود دسترسی به منابع مالی بسیار در سطح کشورهای مختلف هرگز تَردامن نشد. مجموع زندگی و تجربه او در برابر ماست که باعث می‌شود از او در تاریخ به بهترین وجه یاد شود. زمانی که خبر ترور او را به دست اهریمنان شنیدم در پیامی او را«سردار ملی» شهید قاسم سلیمانی خطاب کردم اما اکنون می‌بینم که خود او درست‌تر خویش را معرفی کرد: «سرباز قاسم سلیمانی». یاد این پهلوان پهلوانان گرامی و راهش پاینده باد.