«زنده» ابدی

سرمقاله وصال روحانی     در مورد چگونگی درگذشت غلامرضا تختی که امروز سالگرد فوت وی است، نظرات متفاوتی عرضه شده است. بسیاری می‌گویند رژیم شاه مخلوع که چشم دیدن وی و محبوبیت عظیم او را نداشت، وی را کشت و با اینکه شکی در مورد نفرت شدید درباری‌ها از جهان پهلوان وجود ندارد اما بعضی‌ها نیز می‌گویند برخی نامرادی‌ها در زندگی خانوادگی و خصوصی تختی و غم ناشی از پایان دوران قهرمانی او را به سمت و سوی نیستی سوق داد. هر یک از دیدگاه‌های فوق را بپذیریم، فرقی در این واقعیت بزرگ و در مهم‌ترین قسمت قضیه به وجود نمی‌آید و آن، «زنده» بودن ابدی «آقاتختی» است و وی را باید «مانا»ترین مرد تاریخ ورزش ایران دانست. تختی در دوره‌ای به کارهای سیاسی پرداخت که سواد اجتماعی اغلب ورزشکاران دیگر اندک و به تبع آن گرایش آنان به کارهای سیاسی برابر با صفر بود و وی در زمانه‌ای از خود گذشت و وقف دیگران شد که خودپسندی در ورزش ایران همانند امروز حرف اول را می‌زند.  به فلان کشتی‌گیر مطرح زمان پیشنهاد عضویت در مجلس منحوس شورای ملی را دادند و وی پذیرفت تا منافع بیشتری ببرد و به تحتی پیشنهادات پرصرفه‌تری شد تا به گمان آنها، سر به راه شود و مقابل اهریمنان زمان نایستد و او هرگز نپذیرفت. تختی «مرد مردم» و قهرمان کوچه و خیابان‌ها ستاره زندگی مردمانی بود که یک قهرمان واقعی و حق‌جو را می‌‌طلبیدند و تا قبل از ظهور تختی هرچه بیشتر می‌‌گشتند، کمتر چنین متاعی را می‌‌یافتند.  خوشی تختی، در خوشی دیگران نهفته بود. همه می‌‌دانستند او چیز زیادی ندارد اما چون مردم دسته به دسته به وی روی می‌‌آوردند تا حلال مشکلات‌شان باشد، او همان پول اندک را صرف تحقق آرزوی دیگران می‌‌کرد. مغازه گل‌فروشی یکی از دوستان، پاتوق تختی و بهتر بگوییم میعادگاه دیدار وی با عشاق آزادگی بود. عریضه مردم به آقاتختی نه کتبی بلکه از ته دل و کلامی بود. آنها از او می‌‌خواستند با آشنایانش در اینجا و آنجا صحبت کند و گره کارشان را بگشاید و تختی چنین می‌‌کرد. کار به جایی کشید که «دخل» آن مغازه هم صرف بهبود امور مردم نیازمند شد و با اینکه همراهان تختی بارها وی را از این دست و دلبازی‌ها پرهیز دادند، او هرگز از این طریق خارج نشد. او بعضی شب‌ها بی «شام» خوابید تا سفره دیگران رونق لازم را داشته باشد. تختی حتی به جامعه سینما که دوست داشت «عزیز اصلی»وار از وی بهره گیرد یا او را به یک «فردین» ثانوی تبدیل کند، نه گفت و بر این باور بود که اگر ستاره سینما شود، دیگر مردمی نیست و اگر مردمی نباشید، هیچ نیستید.  حجم کمک‌های علی دایی به زلزله‌زدگان دو سال و اندی پیش کرمانشاه چند برابر کمک‌های جهان پهلوان به آسیب‌دیدگان زمین‌لرزه بوئین زهرا بود اما چون تختی اولین قهرمان بزرگی بود که چنین راهی را گشود و قهرمانان ورزشی را منجی مردم مصیبت دیده جلوه داد، هیچ‌یک از کمک‌های بعدی و حتی سیل کمک‌های مؤمنانه رسول خادم و یارانش طی یک سال اخیر یا مساعدت‌های هر از چند گاه محمدرضا طالقانی به نیازمندان به اندازه اقدام تختی اثرگذار نبوده است. تحتی یاد داد که ابتدا باید انسان و به فکر سایرین بود و مدال‌های جهانی رفتنی‌اند و آنچه ماندنی است، دستگیری از طبقات محتاج است.  طبقاتی که رژیم ستمکار شاه خائن آنها را نگونبخت کرده و طبقات مرفه درباری و روشنفکران وابسته را به خیال خود وی به طبقه حاکم تبدیل کرده بود. تختی با کارها و ابتکارهایش مقابل چنان افکاری ایستاد و شاه را روسیاه و مردم را سربلند کرد و به هر مکانی پا گذاشت، شور امید را در آنجا جاری کرد. او برای مردم کشتی گرفت و برای شادی آنها حتی از سلامتی خود گذشت و در روزهای دوری از فرم ایده‌آل نیز دل آنها را که قهرمان ابدی خویش را همچنان در میدان می‌جستند، نشکست. هم‌نسلی‌های تختی می‌‌دانند او به چه نعماتی نه گفت تا به قهرمانی‌های بسیار ارزشمندتری حتی بالاتر از کسب طلای المپیک 1956 برسد و آن افتخار، با مردم زیستن و تنفس برای نفس بخشیدن به سایرین بود. چنین مردانی هرگز نمی‌میرند حتی اگر شاه سیاه‌دل و دربار فاسد چنان عرصه را بر وی تنگ کرده باشند که او در گوشه هتلی مهجور در تهران آنطور غریبانه از جمع ما پرواز کند و البته به اسطوره ابدی ورزش و شاید کل زندگی ما تبدیل شود و جاودانه گردد.