مقدس‌مآبی و ولنگاری فکری ۲ تهدید حوزه انقلابی

یکشنبه سوم اسفندماه سالروز صدور نامه مهم و تاریخی امام خمینی(ره) خطاب به روحانیون و طلاب تحت عنوان «منشور روحانیت» است.  بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در این نامه خط مشی و مسیر روشن حوزه علمیه و روحانیت متعهد و انقلابی را تبیین و ترسیم می‌کنند و نسبت به خطراتی که حوزه علمیه را تهدید می‌کند، هشدار‌های جدی می‌دهند. برای بررسی و تحلیل مفاهیم محتوایی این نامه به گفت‌وگو با دکتر سیدمحمدصالح هاشمی‌گلپایگانی، مبدع و مسؤول بینش مطهر و از اساتید سابق دانشگاه امام صادق(ع) نشستیم.  *** * یکی از محوری‌ترین موضوعات منشور روحانیت حضرت امام(ره) حول محور مفهوم تحجر و سکولاریسم می‌چرخد و حضرت امام(ره) در این نامه خطاب به طلاب و اساتید حوزه علمیه، نسبت به این دو خطر هشدار جدی می‌دهند؛ این دو مفهوم دقیقا در منظومه فکری امام خمینی(ره) به چه معناست و چه نسبتی با یکدیگر دارد؟ ببینید! وقتی فهم دین از حالت تعادل خارج می‌شود و یک جنبه افراطی‌گری پیدا می‌کند، از یک سو به دامن تحجر می‌افتد و از سوی دیگر به دامن سکولاریسم. حال تحجر به چه معناست و سکولاریسم به چه معنا؟ قبل از پاسخ به این سوال باید مقدمه‌ای را مطرح کنم. آموزه‌های دینی، در یک تقسیم‌بندی کلی به 2 دسته تقسیم می‌شود: ثابتات و متغیرات. بخشی از آموزه‌های دینی، جزو ثابتات است، یعنی در گذر زمان تغییر و تحولی در آنها رخ نمی‌دهد. به عنوان مثال انسان‌شناسی، ترکیب انسان از ۲ عنصر روح و جسم، عوالم پیش روی انسان، وظایف انسان نسبت به خداوند و امثال اینگونه امور جزو ثابتات دین است. متغیرات آن بخش از مفاهیم دینی است که بر اثر گذر زمان، دستخوش تحول می‌شود. یعنی اقتضائات زمان بر آن دستورات و آموزه‌ها اثر می‌گذارد. اینها را متغیرات می‌نامیم. حال اگر ما، یک بخش متغیر دین را که در گذر زمان بر اساس اقتضائات و نیازهای زمانه، باید با ابزار اجتهاد، بر شرایط جدید منطبق شود، تغییر ندهیم و بر ثابت نگه داشتن آن مفهوم و آموزه به‌ رغم اینکه آن جزو متغیرات دین است، پافشاری کنیم، در دام تحجر افتاده‌ایم. یک مثال ساده بزنم، خداوند به مومنان صدر اسلام دستور داده است اسب‌های جنگی مهیا کنند تا با آن دشمن را بترسانند و امنیت خود را ارتقا دهند. ما در اینجا یک مفهوم ثابت داریم و آن لزوم آمادگی دفاعی جامعه مسلمانان است، یک مفهوم متغیر هم داریم و آن ابزار اسب جنگی است؛ حال اگر هزار سال گذشت و عده‌ای همچنان اصرار کردند چون خداوند گفته اسب، ما تانک و موشک لازم نداریم، حتما باید اسب جنگی داشته باشیم، این می‌شود تحجر.  حالا طرف دیگر افراط را بیان می‌کنم. اگر ما بیاییم و برای تطبیق آموزه‌های دینی بر شرایط روز، علاوه بر متغیرات، ثابتات را هم تغییر بدهیم، این یک نوع ولنگاری و غرب‌زدگی است که فهم دین را مبتلا به سکولاریسم می‌کند. مثلا قاعده نفی سبیل یک اصل ثابت قرآنی است، اینکه کفار نمی‌توانند زمام امور مسلمانان را به دست بگیرند و مسلمانان نباید برده غیرمسلمانان باشند. حال اگر کسی به بهانه پیشرفت و توسعه، تئوری وابستگی و دست‌نشاندگی را ترویج داد و راه رفاه کشور را در نوکری یک ابرقدرت معرفی کرد و این را مخالف تعالیم قرآنی و اسلامی ندانست، در واقع با تغییر ثابتات دین، در حال ارائه یک فهم سکولار از دین است.  بعد از تبیین ۲ مفهوم تحجر و سکولاریسم، سراغ ارتباط این دو می‌رویم. ببینید! وقتی حوزه دچار تحجر شد، دیگر نمی‌تواند نیازهای زمانه را بر اساس آموزه‌های دین، برآورده کند. وقتی این اتفاق افتاد، دیگرانی زمام حل مشکلات روز جامعه را به دست می‌گیرند که فهمی از نظام اندیشه دینی ندارند، لذا نسخه‌های آنها منطبق با نسخه‌هایی است که از دل اندیشه‌های لیبرالیستی و غربی در آمده است، یعنی اندیشه‌هایی که تعارضات زیربنایی با نظام اندیشه اسلامی دارد. این امر باعث می‌شود که جامعه بر روی ریلی حرکت کند که بعد از چند سال از زندگی بر مبنای مفاهیم دینی فاصله بگیرد و اصطلاحا لیبرالیزه شود. به این ترتیب می‌بینید چطور تحجر، راه را برای سکولاریسم باز می‌کند. به همین خاطر است که امام مدام نسبت به نتایج فاجعه‌بار این پدیده هشدار می‌دادند و به همین خاطر بود که در منشور روحانیت که در سال‌های پایانی حیات حضرت امام از قلم ایشان صادر شد، مدام خطر تحجر را که به سکولاریسم و اسلام آمریکایی می‌انجامد گوشزد می‌کردند.    * اگر موافق باشید گریزی هم بزنیم به بررسی مساله تحجر در اندیشه شهید مطهری. در واقع آرای شهید مطهری را می‌توان شرح و بسط همان آرای حضرت امام به حساب آورد.  بله! همین‌طور است و سوالی هم که پرسیدید، سوال مهم و لازمی است. ببینید! طی سال‌های اخیر حضرت آقا مدام بر مفهوم «حوزه انقلابی» تاکید کرده‌اند. این انقلابی بودن به چه معناست؟ انقلابی بودن یعنی تحول‌زا بودن. تحول‌زایی خود به خود در تضاد تام و تمام با تحجر است، یعنی حوزه‌ای که فهم درستی از ثابتات و متغیرات ندارد و مجموعه آنچه را دارد می‌خواهد سفت و سخت نگه دارد و از نیازهای زمان بریده و خود را مکلف به پاسخگویی به نیازهای زمان نمی‌داند. این حوزه قطعا ضدتحول خواهد بود و به صورت طبیعی این حوزه نمی‌تواند نیازهای انقلاب را برآورده کند. وقتی حوزه، مرجعیت خود را برای نسخه دادن به جامعه از دست بدهد، یعنی انقلاب اسلامی از درون استحاله می‌شود و به جای نسخه‌های اسلامی، کارگزار نسخه‌های لیبرالی خواهد بود. این خطر بزرگی است که مقام معظم رهبری نسبت به آن هشدار می‌دهند و طی چند سال اخیر در دیدار با حوزویان، نسبت به انقلابی بودن و انقلابی ماندن حوزه علمیه هشدار داده‌اند.  شهید مطهری در نامه‌ای که به امام می‌نویسد می‌گوید من خود یک حوزوی هستم و به حوزه ارادت دارم و در برابر آنهایی که قصد دارند حوزه را از اصل نابود کنند ایستاده‌ام اما با توجه به پیشرفت زمانه، حوزه نمی‌تواند با اعتصام به گذشته خود پاسخگوی نیاز‌های زمانه باشد. استاد مطهری بحث بسیار مهمی را مطرح می‌کند که به تعبیر ایشان این بحث از زمان شیخ عبدالکریم حائری مطرح بود. ایشان مطرح می‌کند که یک روحانی و عالم دین در یک منطقه و شهرستان به همه امور مردم رسیدگی می‌کرد. همه امورات مردم اعم از سبک زندگی و مسائل شرعی و اجتماعی با این عالم دینی بود اما به تدریج بسیاری از علوم از فقه و حوزه جدا شد. با پیشرفت علوم، بسیاری از رشته‌ها تخصصی شد و برای مثال امروز شما پزشکی را نمی‌یابید که در تمام شاخه‌های پزشکی اعلم باشد. بحث استاد مطهری این است که همان‌گونه که علوم مختلف پیشرفت کردند و تخصصی شدند، فقه و مباحث مربوط به فقه هم باید پیشرفت کند و تخصصی شود. امروز ما فقه‌های گوناگونی داریم، مثل فقه تربیت، فقه اقتصاد، فقه مدیریت و... . علت چیست؟ امروز مباحث اقتصادی که در جامعه مطرح می‌شود، مباحث بسیار گسترده‌ای است. آیا امروز یک مرجع تقلید در مباحث گسترده اقتصادی در تمام شؤون و شقوق آن می‌تواند عالم باشد؟ در عین حال در بقیه علوم هم عالم باشد و هم اعلم؟ برای مثال هم در پزشکی و هم در اقتصاد عالم و اعلم باشد؟ نظر استاد مطهری این است که این امکان ندارد. تقلید ما از مرجع تقلید به این معناست که می‌خواهیم بهترین و نزدیک‌ترین نظر به نظر امام معصوم را بدانیم.  ما یک مرجع تقلید فقط در امور اقتصاد لازم داریم تا مردم بدانند این سرمایه‌گذاری‌های‌شان در بانک یا جاهای مختلف چه حکم فقهی‌ای دارد؛ آیا حرام است یا حلال؟ اگر حوزه ما که متکفل این امور است، پاسخی برای این پرسش‌های جدید نداشته باشد، چه بلایی سر جامعه و مردم ما می‌آید؟ مثال دیگری می‌زنم. فرض بفرمایید یک مرجع تقلید که اجتهاد عمومی را دارد و در عین حال عمری روی مسائل تربیتی و روانشناسی کار کرده و در این مسائل به مقام اجتهاد و مرجعیت رسیده و کاملا بر مساله فقه‌التربیه مسلط است، ایشان می‌شود مرجع تقلید در مسائل تربیتی. متاسفانه امروز مسائل تربیتی کشور ما تا حد زیادی به دست دانشمندان و روانشناسان غربی است، چرا اینگونه است؟ زیرا یک متخصص متمرکز حوزوی در این زمینه نداریم.  آیا امروز حوزه و علمای ما بازوهای تئوریک نظام اسلامی ما هستند؟ حرف و دغدغه استاد مطهری این است که امروز جهان در علوم مختلف رشد و پیشرفت کرده است و ما نمی‌توانیم با برنامه ۲۰۰ سال پیش پاسخگوی مسائل جدید باشیم. البته ذکر این نکته ضروری است که تقریبا همه طلاب ما با نیت‌های خیر و خدمت به اسلام و مسلمین وارد حوزه‌های علمیه می‌شوند اما سیستم و چارچوب قدیمی است و به عقیده استاد مطهری این چارچوب باید متحول شود و این تحول حتما باید به دست خود حوزه و علما اتفاق بیفتد و نه اینکه عده‌ای از بیرون حوزه بخواهند در حوزه تحول ایجاد کنند. مراجع به تناسب تحولات و نیاز‌های جامعه دارای تخصص می‌شوند و کرسی بحث و درس ایجاد می‌کنند و اگر این اتفاق افتاد، دیگر نیازی نیست که ولی فقیه در مسائل جزئی ورود کنند، بلکه ایشان در راس مراجع و نظام قرار می‌گیرند و مراجع و علما به عنوان بازوهای تخصصی نظام اسلامی به نظریه‌پردازی و پاسخ به نیازهای روز جامعه و نظام می‌پردازند. آیا امروز حوزه علمیه ما و ساختار و متون درسی‌اش کاری به انقلاب و نظام اسلامی دارد؟ سکولار بودن حوزه به این معناست، یعنی جدایی ساختار حوزه از انقلاب. البته بنده منکر حضور اساتید و علمای انقلابی و دلسوز نظام در حوزه نیستم. حضرت آقا فرمودند اگر حوزه خودش را با نیاز‌ها تطابق ندهد، رو به افول می‌رود و می‌میرد‌. به تعبیر استاد مطهری حوزه‌های علمیه ما از دانشگاه بزرگ فقه و معارف اسلامی به دانشکده فقه تنزل پیدا کرده‌اند. حوزه باید همه جهات اداره یک جامعه و حکومت را در اختیار بگیرد.    * به عبارتی عدم حرکت حوزه علمیه پا به پای تحولات سیاسی و اجتماعی، خود به خود حوزه را از پاسخگویی می‌اندازد و در نهایت راه را برای سکولاریسم باز خواهد کرد؟ بله، دقیقا! ولی معظم فقیه این خطر را خطر جدی می‌دانند. متاسفانه بعضی اشخاص و جریانات حوزوی می‌گویند ما متکفل قال الباقر و قال الصادق هستیم و با حکومت و جامعه کاری نداریم. در صورتی که حفظ قال الباقر و قال الصادق تعارضی با پاسخ به نیاز‌های نظام و جامعه اسلامی ندارد و اتفاقا میراث اهل‌‌بیت زمانی حفظ و متبلور می‌شود که نسخه عملی برای اداره حکومت و جامعه از دل اینها استخراج شود. این‌گونه تفکرات می‌تواند ایجاد فتنه‌ای کند که این فتنه بسیار خطرناک و کمرشکن است، چرا که این فتنه با پرچم امام حسین ظهور می‌کند و علیه ولی فقیه شعار می‌دهد و فعالیت می‌کند. فتنه مذهبی، مردم و جامعه را متلاشی می‌کند، زیرا فتنه‌های گذشته زمانی شکست خوردند که به پرچم امام حسین(ع) توهین کردند. برای اینکه بتوانند این فتنه را به منصه ظهور برسانند، تمام تلاش خود را می‌کنند که بین حوزه و انقلاب فاصله و جدایی ایجاد کنند. اگر این اتفاق افتاد، این حوزه به حوزه‌ای غیرانقلابی تبدیل می‌شود که انقلاب و نظام کشور را جزو مسائل سیاسی می‌داند و با شعار جدایی سیاست از حوزه، جدایی سیاست از دین و اینکه سیاست سازوکار خودش را دارد، حرکتی بسیار خطرناک را رقم می‌زند. اگر حوزه خودش را در تنگنای تاریخ فرو برد و امروز جامعه را پس زد و حوزه و دین به تقابل با انقلاب پرداخت، این خطری بسیار جدی‌ است و این همان چیزی است که روی آن کار می‌کنند و شیعه انگلیسی و سنی آمریکایی درست می‌کنند و مرجعیت درست می‌کنند و این تقابل را دامن می‌زنند. طلاب جوان و اساتید حوزه علمیه باید متوجه این خطر باشند و با حرکت در صراط مستقیم دینی و پرهیز از افتادن به دام تحجر و سکولاریسم، پا به پای تحولات جامعه، آموزه‌های دینی را در ساحت‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جاری و ساری کنند.