در وصف علي دهباشي

كسالت دريا، 
حيف درياست، الاهي به سلامت باشد.
چه، 
در سبويي نهفته دريايي، يا به كنجي خزيده دنيايي.


علي دهباشي، تنها يك نام و فاميل نيست، كه نماد و نمود و پرچم افراشته ملتي نجيب و اصيل، اما مغلوب‌كارزاري است كه از اسب افتاده، نه ز اصل.
او چون سلف‌ خلفش اخوان ثالث، به ميداني ديگر و چوگاني ديگر، چاووشي خوان قوافل حسرتي است، كه گم‌كرده كعبه، به سوي تركستان مي‌تازد و سردرچاه، فرياد بر مي‌آورد كه: 
دليران من! اما سنگ‌ها خاموش!
زنان ! مردان ! جوانان ! كودكان ! پيران: 
من آن كالام را دريا فرو برده، 
گله‌م را گرگ‌ها خورده
من آن...
من‌و‌ تو ...
علي دهباشي، يك فرهنگ است، يك حزب فرهنگي آوانگارد است، يك وزارتخانه است، فراتر و كاراتر از وزارت ارشاد است...
 براي فرهنگ و هنر، و به ويژه ادبيات اصيل فارسي، به روزگار ما. اصلا او علي دهباشي است، و تنها همو مي‌تواند علي دهباشي باشد، تنها و بي‌تكرار، با كلك خيال‌انگيزش، در بخارا. كروناي لعنتي به دهباشي ايران‌شهر رحم نكرد و او را به خويشتن آلود، كه در اين مصيبت مدرن نيز دركنار مردمش باشد، چنان‌كه هميشه و همه‌جا بود و هست، از آغاز تاكنون.
اي بخارا ! شاد باش و دير زي
مير زي‌تو شادمان آيد همي
مير ماه است و بخارا آسمان
ماه سوي آسمان آيد همي
مير سرو است و بخارا بوستان
سرو سوي بوستان آيد همي