بازگشت سوم

فرهاد مجیدی با قراردادی 5/ 2 ساله به استقلال پیوست و مثل فصل گذشته مأموریت دارد فاصله با پرسپولیس  را جبران کند و آبی‌پوشان را به قهرمانی برساند. این بار شرایط نسبت به لیگ نوزدهم کمی متفاوت است و فرهاد پخته‌تر از قبل شده. آیا او آرزوی هواداران را برآورده می‌کند یا تاریخ تکرار می‌شود؟  سران «آبی» در فرهاد مجیدی چه چیزهایی را می‌بینند؟ تست سوم «خوش‌تیپ اول»!   حرف اول وصال روحانی     برای فرهاد مجیدی سرمربی شدن در استقلال به طور اضطراری در اواسط یا اواخر فصل تجربه تازه‌ای نیست و در نتیجه باید از سران این باشگاه پرسید که در این مرتبه تازه گزینش وی چه چیزی را از این قضیه جست‌وجو می‌کنند. فرهاد مجیدی مرتبه اول در لیگ هجدهم هنگامی که استقلال با وینفرد شفر در مشهد مغلوب پدیده (شهرخوردو) شد، به طور ضربتی و برای چهار دیدار باقی‌مانده آبی‌ها در لیگ برتر و یک بازی لیگ فوتبال قهرمانان آسیا هدایتگر آنها و جانشین شفر شد و کم و بیش همان نتایجی را گرفت که اگر مرد پیر آلمانی هم باقی می‌ماند، همان نتایج را می‌گرفت. با همین طرز اندیشه بود که مدیران استقلال فرهاد را برای فصل بعدی نخواستند و آندره‌آ استراماچونی را آوردند اما وقتی این مرد ایتالیایی از دیدن بدعهدی‌های این مدیران عاصی و از فوتبال ایران فراری شد، یک بار دیگر مجیدی را به طور اضطراری و شتابزده صاحب پست سرمربیگری این تیم کردند.  سناریوی مرتبه جدید نیز بسیار شبیه به ماجراهای استراماچونی است با این تفاوت ظاهری که دست مدیران استقلال برای رویکرد به دستیاران محمود فکری و انتخاب یکی از آنها (مرفاوی یا مظلومی) به‌عنوان سرمربی موقتی باز بود ولی به این نتیجه تکراری و درست یا غلط رسیدند که مجیدی از آنها بهتر است. راستی مجیدی چگونه آدمی است؟ شکی نیست که او در فاصله کمی تا 45 ساله شدن همچنان «خوش‌تیپ اول» در میان مربیان معروف ایران و حتی کل جامعه فوتبال کشورمان است و با آن هیکل تراشیده و مانکنی‌اش حداقل 10 سال جوان‌تر نشان می‌دهد و این باور را در ذهن‌ها ایجاد می‌کند که اگر همین امروز به‌عنوان بازیکن وارد زمین شود بهتر و موفق‌تر از بسیاری از فورواردهای پرطمطراق روز عمل خواهد کرد. آنچه سران قبلی استقلال و مدیران فعلی این تیم در او جست‌وجو و البته آن را یافت می‌کنند، نه فقط سیمای خوش او بلکه محبوبیت فراوان وی روی سکوها و نزد هواداران استقلال است. درست است که کارنامه نه چندان موفق مجیدی در دو مرتبه قبلی سرمربیگری‌اش در استقلال و حاشیه‌ها و درگیری‌هایش با احمد سعادتمند در مرتبه دوم از محبوبیت وی کاسته و به سبب تبعات بسط کرونا اصولاً تماشاگری روی سکو‌ها وجود ندارد که نام وی را فریاد بزند اما باز هم فرهاد محبوب‌تر از هر گزینه دیگری است که ممکن بود سران استقلال به وی بیندیشند. محبوب‌تر از جواد نکونام که فقط یک فصل‌ و نیم آبی‌پوش شد، دوست داشتنی‌تر از امیر قلعه‌نویی که در مقطع سوم سرمربیگری‌اش در استقلال هر عمارت خوبی را که در دو مرتبه قبلی ساخته بود ویران کرد و البته محبوب‌تر از ساکت الهامی که صبح دیروز در باشگاه استقلال مشاهده شد و مجتبی جباری گفت که «ساکت» برای سرمربیگری‌ا‌ش در جمع آبی‌ها از وی کمک فکری خواسته و به روایت بهتر از او درخواست کرده که دستیار اولش در امر هدایت استقلال باشد. محبوبیت چیست؟ در فوتبال محبوبیت چیزی است که مدیران ناموفق می‌توانند پشت آن پنهان شوند تا تصمیم‌های غلط‌شان دیده نشود و چنانچه تیم شکست خورد به لطف همان محبوبیت‌ها بتوان ترکش‌های اعتراض شدید هواداران را بی‌اثر کرد. در اینگونه موارد مهم نیست فرد مورد اشاره نامش چیست. در مربیگری چه رزومه‌ای دارد و اصولاً در این حرفه به کدام کلاس و چه میزان از کارآیی رسیده است، کافی است مردم او را دوست داشته باشند و به سبب همان علاقه چشم بر نتایج ضعیف احتمالی وی ببندند. طبیعی است که اینگونه آدم‌ها تاریخ مصرف مشخصی دارند و به محض اینکه محبوبیت‌شان به شدت کم یا به‌ کلی محو شد، مدیران به سراغ‌شان نخواهند رفت حتی اگر مربیان بسیار خوبی از دیدگاه فنی باشند. مجیدی از دیدگاه فنی چگونه مربی‌ای است؟ او مردی است که در هیچ تیم باشگاهی دیگری بجز استقلال امتحان پس نداده تا عیار کارش روشن‌تر شود و تنها سرمربیگری دیگرش در تیم ملی امید در تابستان و ابتدای پاییز 1398 بود که فقط سه‌ ماه طول کشید و به دلیل اختلاف نظر با استیلی، مدیر تیم استعفا کرد. مجیدی در مقطع دوم مربیگری‌اش در استقلال نیز کار بزرگی انجام نداد. او استقلال را در لیگ نایب‌ قهرمان کرد که پیش‌تر علیرضا منصوریان و شفر هم به این مهم دست یافته بودند و در فینال جام حذفی مغلوب هیاهویی شد که خود او با دعوای آشکارش با احمد سعادتمند به راه انداخته بود و از طریق چنان حاشیه‌سازی تأسفبار و کودکانه‌ای تمرکز را از تیمش گرفته و حاشیه را بر آبی‌ها حاکم کرده بود. درست است که تراکتور با بازی طوفانی و زیبای نیمه اولش در آن فینال با نتیجه نهایی 2-3 برنده و فاتح جام حذفی شد اما این مجیدی بود که با جنگ زرگری‌اش با مدیری که می‌گفت مجیدی حتی حاضر نشده فوت پدرش را به وی تسلیت بگوید جاده صاف کن آن ناکامی شده و به معنای واقعی کلمه خودزنی کرده و استقلال را به ته چاه فرستاده بود. با این پیش‌زمینه‌ها چقدر می‌توان امیدوار بود که مجیدی در مرتبه سوم انتصابش به‌عنوان سرمربی استقلال موفق باشد و بهتر از دو دفعه قبلی عمل کند. پاسخ به طور دقیق مشخص نیست اما شکی نیست که شرایط بی‌شباهت به مرتبه دوم روی کار آمدن اضطراری وی نیست. تفاوت ظاهری در این است که فرهاد در آن مرتبه جانشین استراماچونی بسیار محبوب شد و این ‌بار جای «فکری»‌ای را گرفته است که پس از کسب یکسری نتایج ضعیف آبی‌ها واقعاً از وی قطع امید کرده بودند و کمی تا قسمتی منفور شده بود. تمامی حساب‌ها و امیدها و مسائل قبلی و اینکه مجیدی شخصاً چطور آدمی است اینک از صورت معادلات حذف شده و فقط این مسأله مهم است که او چگونه می‌تواند از مهره‌های اغلب ناموفق مانده استقلال در نیم فصل اول لیگ بیستم بازی‌هایی را در ادامه کار بگیرد که برای «فکری» امکانپذیر نبود و در آن راه کم آورد.  ریز نتایج استقلال در نیم فصل دوم لیگ نوزدهم با هدایت مجیدی قدری بهتر از ریز نتایجی است که فکری در نیم فصل اول لیگ بیستم گرفت اما تفاوت‌ها در حدی نیست که معیار و روال مشخصی برای پیش‌بینی سرنوشت استقلال در لیگ بیستم به‌دست ما بدهد. بنابراین فقط فن مربیگری مجیدی و حجم توانایی‌های او در این زمینه شرط است، آن‌هم در روزهایی که لابد دستیاران فکری مثل او استقلال را ترک خواهند کرد و اصولاً مجیدی فردی است که فقط با افراد مورد وثوق خودش کار می‌کند نه با دستیاران دیگران. او مرتبه پیش هم به مجید نامجو مطلق روی آورد و نه به لشکر سلم و تور و البته کم ‌اثری که فکری را در پنج ماه اخیر همراهی می‌کردند. قدر مسلم اینکه سران استقلال دست به تعویض اضطراری سرمربی‌شان نزدند تا دوباره نایب قهرمان لیگ شوند و فقط کسب قهرمانی شغل آنها و آینده مجیدی را بیمه می‌کند و در غیر این صورت هر دو طیف فوق در پایان فصل رفتنی خواهند بود و شاید بین مرتبه‌های سوم و چهارم فراخوانی مجیدی به صندلی داغ سرمربیگری استقلال فاصله بسیار بیشتر در قیاس با سه مرتبه قبلی بیفتد. در این هنگام ابهام و نامشخص بودن اوضاع و قایم شدن مجدد «دوستان» پشت مجیدی و در حالی که سر مجیدی همیشه برای دعوا کردن با مدیران درد می‌کرده است، این تنها چیزی است که می‌توان با اطمینان و یقین درباره او و تیمش و سرنوشت آنها گفت و هر چیز دیگری گمانه‌زنی صرف و باد هواست.