خزان زندگی در بهار

یوسف حیدری
گزارش نویس

عکس‌ها: ابوالفضل نسائی / ایران


نوشته روی کاور مشکی جنازه را بلند می‌خواند تا همکارش مشخصات متوفی را در دفتر ثبت کند: «محمد علی 52 ساله، علت فوت کرونا.» نگاهی به برگه‌های دفتر ثبت متوفیان می‌اندازد و سرش را با تأسف تکان می‌دهد: «فکر می‌کنم امروز تعداد فوتی‌های کرونا بازهم سه رقمی‌ شود.» اجازه می‌گیرم داخل اتاق بزرگی که جنازه‌ها را برای شست و شو آنجا می‌برند نگاهی بیندازم. هر جنازه داخل کاور مشکی روی یک برانکارد کنار دیوار است. هرچند دقیقه یک بار مسئول بخش تطهیر با برگه‌های سفیدی در دست وارد اتاق می‌شود. اسامی روی کاورها را در برگه می‌نویسد و می‌گوید کدام یکی را داخل ببرند. نگاهم به اسامی روی کاورها می‌افتد؛ محمد صادق 62ساله، علیرضا 41ساله، محسن 75ساله، هاشم 31ساله، اشکان 29ساله و... . مسئول بخش تطهیر ماسک را روی صورتش جابه‌جا می‌کند و می‌گوید: «تا با چشم خودمان نبینیم باور نمی‌کنیم کرونا به کسی رحم نمی‌کند. سن و سال‌شان را ببین! از جوان 18 ساله تا پیرمرد 80ساله. دیروز خیلی شلوغ تر بود. سه بعد ازظهر همه از خستگی بریده بودیم.» دوباره اسامی دفتر را بالا و پایین می‌کند. در میان اسامی فامیلی‌های مشترک هم دیده می‌شود: «20 روز قبل پدر یک خانواده را که قربانی کرونا شده بود غسل دادیم و امروز جنازه مادر خانواده را آورده‌اند. سنگ هم باشی از شیون و گریه بچه‌هایشان آب می‌شوی. خودشان را سرزنش می‌کردند چرا بیشتر مراقب‌شان نبودند.»
بیرون ساختمان «عروجیان» بهشت زهرا، زنان و مردان سیاهپوش چشم به مانیتور بخش تطهیر دوخته‌اند تا مسافرشان را تحویل بگیرند. مقصد همه یکی است؛ خانه آخرت. مرد جوان سومین ماسک را هم روی صورتش محکم می‌کند و طوری که اطرافیان متوجه نشوند به بغل دستی‌اش می‌گوید: «انگار همین دیروز بود با خدابیامرز رفتیم فرودگاه استقبال دختر و دامادش. از ماه عسل برمی‌گشتند. خدابیامرز اعتقادی به کرونا نداشت و با همه روبوسی می‌کرد.»
گوشه‌ای از حیاط دختر جوانی بی‌حال روی زمین افتاده است. هرچند لحظه یک بار نام مادرش را صدا می‌زد: «کاش قلم پام می‌شکست و به خانه‌ات نمی‌آمدم... وای مادر جان!» چند نفر اطرافش را گرفته‌اند؛ یکی آب به صورتش می‌پاشد و یکی با گوشه چادرش باد می‌زند. مرد جوانی که چند قدم دورتر ایستاده می‌گوید: «این دختر تا آخر عمر عذاب وجدان دارد. هفته دوم نوروز برای دیدن پدر و مادرش به خانه آنها رفته بود. تب و نفس تنگی داشت تصور می‌کرده یک سرماخوردگی ساده است غافل از اینکه کرونا دارد. بعد از چند روز پدر و مادرش مبتلا شدند. وقتی هم به بیمارستان رفتند که کار از کار گذشته بود. پدر آی‌سی‌یو بستری است و مادر دیشب تمام کرد. نمی‌دانیم چطور آرامش کنیم.»
سراغ کارگران بخش تطهیر می‌روم. می‌گویند پیک چهارم بدترین پیک کرونا است. سه شیفت کار می‌کنند تا جنازه‌ای روی زمین نماند. حمید افشار یکی از قدیمی‌های اینجاست. فقط چند دقیقه برای حرف زدن فرصت دارد و باید زود برگردد: «از کجا شروع کنم؟ دیگر خودتان اوضاع را می‌بینید. وضعیت اینجا قرمز است. پیک چهارم ما را حسابی خسته کرده. ما که فقط جنازه‌ها را غسل می‌دهیم و دفن می‌کنیم، کادر درمان را بگو که دیگر تاب و توانی برای‌شان نمانده. تو را به خدا به مردم بگویید رعایت کنند. ایام نوروز مسافرت رفتند، دورهم جمع شدند و عزا و عروسی گرفتند این هم نتیجه‌اش. نگاه کن همه سیاهپوش شده‌اند. پارسال یک روزهایی تعداد جنازه‌هایی که به خاطر کرونا فوت کرده بودند و برای دفن اینجا می‌آوردند یک رقمی بود اما الان سه رقمی شده؛ به خدا خیلی سخت است. ما داریم هر روز جوان‌هایی را غسل می‌دهیم که می‌توانستند برای خودشان کسی باشند و آینده این کشور را بسازند اما کرونا راحت آنها را زیر خاک کرد. اینجا بچه، نوجوان، جوان، پیر، از هر سنی که بگویی جنازه داریم که با کرونا فوت کرده‌اند. پدر و پسر، زن و شوهر و... همه را باهم کفن می‌کنیم. کرونا به کسی رحم نمی‌کند. لااقل به مردم بگویید چند مدت رعایت کنند تا واکسن بیاید و از شر این ویروس راحت شویم.»
اهرم مقابل در، بالا می‌رود و آمبولانس داخل می‌شود. راننده کلافه است و به همکارش می‌گوید: «سریع جنازه را تحویل بده برگردیم بیمارستان. امروز خیلی شلوغ است. همه آمبولانس‌ها مأموریت هستند. خسته شدیم بس که جنازه کشیدیم.» در آهنی بخش تطهیر بانوان باز می‌شود و یکی از زنان تطهیر کننده بیرون می‌آید. لیلا دل پری دارد. می‌گوید دیگر رمق و توانی نمانده و همه اینجا خسته شده اند: «آمار فوتی‌های کرونا درتهران خیلی زیاد شده و ما که اینجا کار می‌کنیم بیشتر از بقیه متوجه می‌شویم. خانواده‌ای پیدا نمی‌کنی کسی را از دست نداده باشد. با وجود این چرا مردم رعایت نمی‌کنند؟ سیل و زلزله نیست که بگوییم فقط برای ما اتفاق افتاده. الان همه دنیا درگیر این ویروس هستند. خودبینی را کنار بگذاریم و به فکر دیگران هم باشیم. امروز حفظ سلامتی دیگران حق الناس است. ما داریم اینجا سه شیفت کار می‌کنیم. باور کنید همه لباس‌هایمان زیر این کاور و گان، خیس عرق می‌شود. مردم خودشان را یک لحظه جای ما و کادر درمان بگذارند. در ماه مبارک رمضان بیشتر به فکر ما باشید و پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنید تا تعداد مبتلاها و فوتی‌ها کم شود. اینجا مادر و دختر را باهم غسل می‌دهیم؛ واقعاً دردناک است. پدر خانواده می‌گفت برای دخترشان جشن تولد گرفته بودند و چند روز بعد همسر و دختر مبتلا شده‌اند. در بیمارستان مشخص شده ریه هایشان 80 درصد درگیر شده است. او می‌گوید: «با وجود اینکه همه ما واکسینه شده‌ایم اما بازهم رعایت می‌کنیم و حتی خانه پدر و مادرمان هم نمی‌رویم.»
قطعه 326 مقصد تعدادی از آمبولانس‌های داخل بهشت زهراست؛ قبرهای سه طبقه که از قبل آماده شده‌اند و مداحانی که مشغول تلقین هستند. «زهرا خانم بنت عبدالله...» صدای شیون و گریه بلند می‌شود. «ای باغ و بهار من بی‌تو چه کنم مادر، ای دارو ندار من بی‌تو چه کنم مادر.»
مداح با سوز می‌خواند و دختران متوفی به سر و صورت‌شان می‌زنند. چند دقیقه با صدای لا‌اله‌الا‌الله همه نگاه‌ها به نقطه‌ای خیره می‌شود. جنازه دیگری را برای دفن می‌آورند. دو نفر زیر بغل دختر جوانی را گرفته‌اند و دنبال جنازه می‌آیند. دختر ناله می‌زند و می‌گوید: «چقدر گفتم تو این شرایط به بابا سر نزنیم. التماس کردم کسی خونه بابا نره ممکنه مبتلا بشه؛ چرا گوش نکردید. شماها که می‌دانستید بابا دیابت داره و اگر کرونا بگیره براش خطرناکه.»
سازمان بهشت زهرا این روزها شرایط سخت و دشواری را تحمل می‌کند و درحالی که خیلی‌ها دورکاری می‌کنند کارکنان بهشت زهرا زود کاری می‌کنند. این را مدیرعامل سازمان بهشت زهرا می‌گوید. دکتر خال با اشاره به آمار روزانه 350 تا 400 متوفی که وارد سایت سازمان بهشت زهرا می‌شود، می‌گوید: «چند روزی است که فوتی‌های کرونای تهران سه رقمی شده و تا این لحظه 40 درصد فوتی‌های کرونای کشور را شامل می‌شود. از مردم می‌خواهم که رعایت کنند، هرچند بخوبی شرایط آنها را درک می‌کنم. می‌دانیم نمی‌توانند مراسم ختم بگیرند و به همین دلیل در مراسم تدفین حضور پیدا می‌کنند اما توصیه می‌کنم با حداقل نفرات حضور پیدا کنند.»
آفتاب به وسط آسمان رسیده است و جنازه‌ها همچنان یکی پس از دیگری روی دوش مردم برای دفن وارد قطعه می‌شوند. مداح با سوز دل و حرارت می‌خواند «اینجا آخر دنیا است.» یاد حرف های یکی از روحانیون بخش نماز میت بهشت زهرا می‌افتم که گفت، کرونا عزیزان ما را مثل برگ‌های خزان زده از درخت زندگی جدا می‌کند و چه قدر زود دیر می‌شود.