ایران و روایت قدرت در سوریه

به بهانه انتخابات پیش‌رو در سوریه ایران و روایت قدرت در سوریه روح‌اله نخعی: سوریه؛ شاید هیچ کشوری از میان کشورهای منطقه به این اندازه سوژه بحث سیاسی و بلکه اختلاف سیاسی در ایران نبوده است. عراق، عربستان و حتی یمن به اندازه سوریه در صحنه سیاسی ایران خبرساز نبوده‌اند. بخش مهمی از کارنامه شناخته‌شده‌ترین فرمانده نظامی ایران در دوران بعد از جنگ تحمیلی به پرونده این کشور مربوط بوده است. در ماجرای افشای حرف‌های مگوی وزیر خارجه ایران، بخش مهمی از موضوع همین سوریه بود. تعاملات و تقابلات ایران با اسرائیل، آمریکا، عربستان، ترکیه، روسیه و بسیاری از پرونده‌های دیگر در صحنه فرامرزی نیز جایی در سوریه خود را نمایان کرده‌اند، کشوری که برخلاف برخی پیش‌بینی‌ها، همچنان بشار حافظ الاسد را در جایگاه حاکمیت خود می‌بیند؛ اما این سوریه از کجا به اینجا رسیده است که نقطه تضارب همه رویکردهای مختلف در غرب آسیا باشد؟
  تراژدی اخلاف عثمانی
سرزمینی با قدمت تاریخی که در دوران کهن، بخشی از قلمروی بزرگ‌تر بود، بعدتر بخشی از محدوده حکمرانی امپراتوری بزرگ عثمانی شد، اما در میانه قرن بیستم و در نتیجه جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، قدرت‌های بزرگ غربی، مشخصا بریتانیا و فرانسه، مرزهایی برای آن تعیین و ترسیم کردند و جمعیتی متشکل از چند قوم و قبیله مختلف و نه لزوما هم‌داستان را با ادیان و مذاهب مختلف، به‌عنوان اهالی یک کشور جداگانه مشخص کردند و دست بر قضا همین تفاوت‌های ریشه‌دار باعث شده است حکمرانی و اداره کشور و نقش‌آفرینی مردم در آن همواره با چالش همراه باشد. اگر تیتر مطلب را ندیده باشید، با خواندن این بند احتمالا نخواهید توانست حدس بزنید درباره کدام کشور حرف می‌زنیم. زیرا همین سرنوشت کم‌و‌بیش سرنوشت همه بازماندگان عثمانی بوده است، اما دست‌کم در افکار عمومی کمتر کسی وقتی به چالش‌های کشورهای منطقه نگاه می‌کند، به این زمینه تاریخی توجه کافی دارد.
  حافظ اسد، صدام حسین و ایران


بازماندگان عثمانی البته بعد از این فروپاشی مسیرهای مختلفی رفتند و امروز سرنوشت‌های نسبتا متفاوتی دارند. سوریه از این زاویه به عراق شاید شبیه‌تر بود. سوریه با چالش‌های فراوان در نهایت در ۱۹۴۴ میلادی رسما مستقل شد اما حدود سه دهه بعد، ارتشبد حافظ اسد از رهبران حزب بعث سوریه، با کودتا قدرت را به دست گرفت، کم‌وبیش همان‌طور که صدام حسین تکریتی، از چهره‌های حزب بعث عراق، به قدرت رسید؛ اما این شباهت باعث همراهی آنان نشد. با وجود اینکه هر دو چهره از مقامات حزب فراملی بعث بودند، اختلافات درون‌حزبی و ادعای هر دو بر جایگاه رهبری کم‌کم تنش‌ها بین این دو را بیشتر و بیشتر کرد و کار را به قطع رابطه هم رساند. می‌توان گفت این اختلافات در حمایت سوریه از ایران در سال‌های جنگ تحمیلی بی‌اثر نبود. در دوران این جنگ که ایران با بحرانی جدی مواجه بود و قریب به اتفاق قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی را به‌عنوان حامیان سیاسی، اقتصادی و تسلیحاتی صدام در مقابل خود می‌دید، حافظ اسد و سوریه در کنار ایران قرار گرفتند و گزافه نیست اگر گفته شود این حمایت تا همین امروز نیز در اذهان مقامات و سابقون جمهوری اسلامی ایران باقی مانده است.
  پسر کو دارد نشان از پدر
وقتی تأثیرگذارترین چهره سوری در قرن بیستم، قرن بیست‌و‌یکم را ندید و در همان سال ۲۰۰۰، درحالی‌که اندکی تا پایان سومین دهه حکمرانی خود فاصله داشت، درگذشت، حزب بعث در جلسه‌ای بلافاصله فرزند او، بشار اسد را به‌عنوان جانشین وی برگزید و بشار هم البته در میان اولین اقداماتش با استقبال راهی ایران شد و با رهبری دیدار کرد تا تأکید کند این رفت‌و‌آمد، تأثیری بر نزدیکی روابط تهران- دمشق نخواهد گذاشت. اگر حافظ اسد ارتشبد بود، بشار چشم‌پزشکی تحصیل‌کرده بریتانیا بود؛ اما او همان راهی را پی گرفت که پدرش پیش برده بود. او مانند پدرش از سال ۲۰۰۰ تا امروز که تقریبا ۲۱ سال می‌گذرد، حاکم سوریه بوده است. او البته مانند حافظ اسد و صدام حسین، با عنوان رسمی رئیس‌جمهور حکمرانی کرده است و البته مانند آن دو، هیچ‌گاه در معرض خطر برکناری از طریق انتخاب رئیس‌جمهور دیگری نبوده است، در همین انتخابات پیش‌رو نیز آن‌چنان شانس نزدیک به صفری در کنارزدن او وجود دارد که برخلاف انتخابات در دیگر کشورهای انتخابات‌دار این حوالی مانند عراق، لبنان، افغانستان و ایران، کسی پیگیر روند 
انتخابات سوریه نیست.
  حاکمی از اقلیت
شباهت دیگر اسد با حافظ و صدام، به ‌لحاظ جمعیتی است. بشار به‌عنوان عضوی از جمعیتی شیعه‌مذهب که به‌عنوان علوی‌ها شناخته می‌شوند، به گروهی تعلق دارد که تنها کمی بیشتر از ۱۰ درصد جمعیت و نیز تعدادی کمی بیشتر از مسیحیان سوریه را به خود اختصاص می‌دهند، در مقابل حدود سه‌چهارم جمعیت این کشور که سنی‌مذهب هستند؛ اما به قرینه عراق و صدام، در این کشور با اکثریت سنی، حاکم از میان علویان است و همین ترکیب اقلیت در مقابل اکثریت بخش مهمی از نظام حکومتی اسد و سوریه را شکل می‌دهد.
  حاکمی که نیفتاد
در میان بازماندگان عثمانی و کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، رؤسای جمهور مادام‌العمر یا دست‌کم رؤسای جمهوری که قرار بود مادام‌العمر باشند، کم نبودند، اما قرن بیست‌و‌یکم، خزان این حاکمان شد. اوایل این قرن، نوبت صدام حسین بود که در نتیجه حمله آمریکا سرنگون شود و کمی بعدتر، در میانه دهه دوم قرن، با فرایندی که برخی نام آن را بهار عربی گذاشتند، جمعی از این حاکمان یکی‌یکی افتادند. حسنی مبارک در مصر، زین‌العابدین بن‌علی در تونس، علی عبدالله صالح در یمن و از همه محکم‌تر معمر قذافی در لیبی، از تخت حاکمیت افتادند. کمی بعدتر البته معلوم شد سقوط این حاکمان مستبد به خودی خود هیچ‌کدام از این کشورها را به آسایش و تأمین خواست‌های مردم نرساند و کودتا، جنگ و درگیری‌های داخلی یا جانشینی یکی از نزدیکان حاکم قبلی، به جای استبداد سابق سر بلند کردند، چنان که در عراق هم سقوط صدام، پایان یک بحران و آغاز بحرانی دیگر برای مردم عراق شد.
بشار از جمله اقلیتی در میان این حاکمان شد که نماند. اعتراضات مشابه کشورهای عربی در سوریه از طرفی با مقابله جدی و قهری حکومت بشار اسد مواجه شدند و از طرفی ورود گروه‌های تروریستی و تکفیری به ماجرا بازی را پیچیده کرد و البته موقعیت سوق‌الجیشی سوریه باعث شد از میان قدرت‌های منطقه و جهان، نماند کسی که به نحوی وارد بازی سوریه نشود. سوریه به‌عنوان کشوری که با عراق، ترکیه، اردن و لبنان و سرزمین‌های اشغالی فلسطین همسایه است، ساحلی در دریای مدیترانه دارد و البته در یک‌قدمی ایران، عربستان و مصر است، به ‌لحاظ جغرافیایی آن‌قدر در جای مهمی نشسته که هیچ بازیگری در منطقه از فرصتی برای افزایش نفوذ در آن نمی‌گذرد.
چالش خون‌بار علیه بشار البته در نهایت به نفع او تمام شد و از میان همه کشورهایی که مستقیم و غیرمستقیم وارد صحنه سوریه شده بودند، در نهایت این ایران و روسیه بودند که مطلوب خود را در پایان نسبی بحران یافتند: اسد ماندگار شد و البته بخش‌های بزرگی که در سوریه به دست داعش و دیگر گروه‌ها افتاده بودند، پس گرفته شدند. آنچه باقی مانده حالا تعیین تکلیف ساختار و روند اداره امور و البته روند بازسازی کشور پس از پایان این بحران است اما اگرچه خون‌ریزی و انفجار تمام شده اما به تعبیر برخی چالش سیاسی اصلی تازه شروع شده است.
  از نقش ایران تا سهم ایران
اما اگر تا همین اواخر در بحث سوریه، موضوع بحث نقش ایران در وضعیت بحران سوریه بوده، چندی است که کم‌کم، لااقل در محافل بالادستی و در میان کارشناسان، موضوع روز اتفاقی است که از اینجا به بعد می‌افتد.
 ایران، روسیه و البته ترکیه، سه کشوری شدند که بعد از پایان این بحران در کنار دولت مستقر در سوریه در جلسات و مذاکرات مختلف، روند شکل‌دهی به ساختار قانونی جدید را پی می‌گیرند، اما در بحث بازسازی و نیز در بحث سهم اقتصادی و تجاری در سوریه‌ای که حالا باید دوباره سر پا شود، چالش‌ها ادامه دارند. بسیاری در این میان معتقدند ایران بیشتر از کشورهای دیگر در بحث مقابله با داعش و در بخش نظامی هزینه داده است، اما اکنون به دلایل مختلف در معرض این است که کمترین سهم را از فرایند بازسازی اقتصاد سوریه داشته باشد؛ اما برخی معتقدند ایران و روسیه اولویت تعامل با سوریه و نقش‌آفرینی در فرایندهای بازسازی هستند. 
حسن دانایی‌فر، در آبان ۹۶ از جایگاه دبیر ستاد روابط اقتصادی با عراق و سوریه در گفت‌وگویی با «شرق» با اشاره به موافقت‌نامه‌های امضاشده با سوریه در این زمینه تأکید کرد که ایران و روسیه در اولویت همکاری با سوریه در فرایند بازسازی هستند. از اظهارات او چنین برمی‌آمد که در سرمایه‌گذاری در سوریه پس از بحران نیز ایران بناست نقش و جایگاه خود را حفظ کند.
مسئله تعیین ساختار جدید در سوریه و مسئله بازسازی و احیای اقتصادی در این سه سال هیچ‌کدام به تعیین‌ تکلیف نهایی نرسیده‌اند. از نگاهی البته می‌توان گفت در این سه سال ایران چندان نقش‌آفرینی اساسی در بعد اقتصادی نداشته است؛ اما آنچه مشخص است، حفظ رابطه سیاسی ایران و سوریه و نیز حفظ نقش‌آفرینی ایران و روسیه در روند اتفاقات این کشور، البته در کنار یا شاید به عبارت بهتر در چالش با ترکیه است. افتتاح کنسولگری در حلب و اعلام حمایت از انتخاباتی که بناست بشار اسد را یک بار دیگر در جایگاه حاکمیت ابقا کند، نشان می‌دهد تهران و دمشق، هنوز با هم کار دارند.