روزنامه وطن امروز
1396/03/22
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
مدیریت جلسه مانند سالهای گذشته توسط علیرضا قزوه انجام میشد. او شعری با مطلع «اول سلام و بعد سلام و سپس سلام/ با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام» خواند که در ادامه شعر اشارهای به اقوام، شهرها و مکانهای تاریخی و طبیعی ایران شده بود. قزوه بعد از قرائت شعر گفت: دیگر بار شبی معنوی، زیبا و همراه با جمعی از فرهیختگان و اهل دل را در خدمت مقام معظم رهبری هستیم. بهتر است یادی کنیم از بزرگانی که سالهای گذشته بودند و امسال در کنار ما نیستند اما رهبر انقلاب سخنان قزوه را قطع کرده و به مزاح فرمودند: اسم همهجا (اشاره به شعر است که در آن نام مناطق ایران آمده بود) را آوردید اما اسم مشهد نیامد! قزوه اما در ادامه میگوید: یادی کنیم از بزرگانی که سالهای گذشته حضور داشتند: استاد حمید سبزواری، احمد عزیزی، باقرزاده بقا، مشفق کاشانی، سپیده کاشانی، محمود شاهرخی، نصراله مردانی، طاره صفارزاده، سلمان هراتی و... . علیرضا قزوه از استاد موسویگرمارودی دعوت کرد حسن مطلع شعرخوانی جلسه باشند و رهبری از این حسن انتخاب برای احترام به بزرگان جمع خشنود میشوند و میفرمایند: بسیار خوب است. شعر استاد گرمارودی توسلی است به امام هادی(ع) و رهبری در مقطع پایانی شعرشان اشاره میکنند به مصراعی از این توسل و میفرمایند: «شیعیان را بیمحابا میکشند از بحر و بر، زاده وهابیان اندر عراق و اندر یمن»؛ ایشان فرمودند: البته شیعیان هم بیکار نیستند، یکجانبه قضاوت نکنید. اما طیبالله خیلی خوب بود، قصیده محکم و خوبی بود. حضار کمی خشنود شده و تبسمی میکنند و موسویگرمارودی هم. بعد از موسوی گرمارودی نوبت به بزرگ دیگری از جمع یعنی استاد «محمدعلی مجاهدی» میرسد؛ او در این دیدار اظهار داشت: شعر دیگری آماده کرده بودم اما بهخاطر فضایی که در کشور ایجاد شده شعری میخوانم که بیمناسبت نیست. او ادامه داد: غزلی میخوانم پیرامون موضوع مباهله که در پایان اشارهای به جریانات داعشی دارد. نقطه اوج شعر مجاهدی در این ابیات بود:داعش وحشی که خانزاد سعودی است
از گله خود چنان عبث گله دارد
نسبتشان میرسد به هند جگرخوار
ایل و تباری که شمر و حرمله دارند
عترت پیغمبرند تالی قرآن
باور ما ریشه در مباهله دارد
که رهبر انقلاب پس از شعرخوانی فرمودند: طیبالله آقای مجاهدی. بعد از شعرخوانی کیومرث عباسیقصری نوبت به جواد محقق میرسد. او به انتخابی شایسته از سردار شهید حسین همدانی شعری میخواند و معظمله نیز آن را شایسته معرفی میکند. از جمله شاعران حاضر در این دیدار محمود اکرامیفر بود که شعری درباره خراسان خواند که بیت «دوبیتیهای تربت میزند آتش به جان و دل/ سه خشتیهای قوچان میبرد از سر خماری را» از جمله ابیات شاخص آن بود و در پایان مقام معظم رهبری فرمودند: «باز هم اسم مشهد را نیاوردید».
شاعران این جلسه محدود به ایرانیها نبود و شاعری از استانبول با نام «آکین» از آن دسته شعرای غیرایرانی غیرپارسی زبان بود؛ زمانی که او شروع به ترکی حرف زدن میکند و شعر میخواند، برخی با تعجب به یکدیگر نگاه میکنند، رهبری خطاب به استاد کلامی زنجانی میگوید: آقای کلامی شما متوجه میشوید؟ که ناصر فیض نقش مترجم خبره را در این فضا ایفا میکند و باز هم خنده حاضران را در پی دارد. مقام معظم رهبری در ادامه میفرمایند: به قول یعقوب صفاری چرا باید چیزی خواند که متوجه نمیشوم. شاعر دیگر اسماعیل امینی است، رهبر انقلاب بارها در میانه شعرخوانیاش او را با آفرین گفتن تحسین میکند.
صله برای شعری علیه داعش
اما نوبت به شاعر هندو رسید. او برای رهبر معظم انقلاب از هند سلامی آورد و ابلاغ سلام رهبری را به همراه برد. رهبر انقلاب در برابر ابراز ارادت مردم پارسیگوی هند فرمودند: به اساتید فارسیگوی و فارسیدان هند سلام ما را ابلاغ کنید، بفرمایید ما با پارسیگویان هند احساس برادری میکنیم، این موضوع برای امروز و دیروز نیست، قرنهاست که این احساس وجود دارد. ایشان سراغ قادر طهماسبی «فرید» را میگیرد؛ سلام میکند و میگوید: آقا به شوق زیارت شما آمدم اما اتفاقات اخیر ما را متاثر کرد. اگر دوستان شعری به آن معنا نگفتهاند و فرصت نداشتند ولی من تا امروز درگیر بودم و امروز صبح که میآمدم چند بیتی زمزمه کردم. آقا در ادامه گفتند: بخوانید آقای فرید تا ببینیم.
سر بشکنید فتنهگر بیوجود را
رسوا کنید فتنه آلسعود را
فرید مشغول خواندن است که رهبر انقلاب به قزوه رو کرده و میفرمایند: شاعر هستند واقعا آقای فرید. قزوه در ادامه سخنان رهبری گفت: آقای فرید این تمجید رهبر انقلاب صله شعر شماست. رهبر انقلاب فرمودند: اگر در بیت «آرامش طلایی و شهر شهود را» اگر طلایی بشود «خدایی» بهتر است. معظمله در پایان تصریح کردند: آفرین، خدا شما را حفظ کند آقای قادر طهماسبی، آقای فرید موید باشید. انشاءالله چشمتان بهتر شود.
مهدی جهاندار از شاعران جوان و صاحب کتاب پرفروش «عشق سوزان است» شعری با مضمون فتنه خواند که تحسین مقام معظم رهبری و قاطبه شعرا را برانگیخت:
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفین میجنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیاره پاریس - تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر میخواند برایت
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرهای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره فتنه است آری، میشناسد فتنهها را
آنکه در این کربلا عباس دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمیداند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
وقتی شاعر این بیت را خواند: «فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی/ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد» رهبر انقلاب و تمام حاضران او را تحسین کردند. اما وقتی به این بیت رسید: «فتنه شاید اینکه دارد شعر میخواند برایت/ وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد» آقا سخن شاعر را قطع کرده و فرمودند: خدا نکند. در پایان این شعرخوانی شاعر اصفهانی، آقا سه مرتبه فرمودند: آفرین! بسیار بسیار خوب، خیلی خوب بود. قزوه میگوید 10 شاعر اهل سنت از سراسر کشور هم در جمع ما هستند که شاعر اهل سیستان و بلوچستان بلند تایید میکند. شاعری به مهربانترین پدر دنیا پیش از آغاز شعرخوانی سلام میدهد. هدیه طباطبایی شعری برای فرزند میخواند آن هم برای فرزند نداشتهاش. سوال رهبر انقلاب در این باره تبسمی بر لبان حاضران مینشناند. اما اوج خندههای این مراسم مربوط به شعر طنز محمدحسین مهدویان بود که تولید ملی و کالاهای چینی را مورد عنایت قرار داده بود:
گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی
برده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی
معنوی کرده حالت ما را
مهر و تسبیح ارمنستانی
در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی
محمد سهرابی، شاعر آیینی همزمان با این دیدار که در نیمه ماه مبارک بود شعری برای امام حسن(ع) خواند. اشعار او موجی از تحسین فضای حسینیه را برمیدارد. قافیهها خوب و معنا شفاف است بویژه به بیت که میرسد حضرت آقا هم 2 مرتبه تکرارش میکنند:
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه شیرخدا «اباحسن» است
حجتالاسلام سیدحسن مبارز از شاعرانی است که برای مدافعان حرم، شهید رضا بخشی و ملامیری شعری میخواند. رهبر انقلاب طیبالله میگویند. مهران عباسین هم شعر ترکی میخواند با این مضمون که من تنفگی هستم که به تو شلیک نمیکنم... رهبر انقلاب فرمودند: آفرین خیلی خوب بود، اول که گفتید: «من بیر توفنگم آما سنه گولله آتمارام/ بارماق توخونمایینجا منه، گولله آتمارام» ترسیدم، اما بعد خیالمان راحت شد. قزوه اعلام میکند 27 شاعر شعرخوانی داشتهاند.
خاصه خرجی فراموشکار
در انتهای مراسم به انتخاب رهبری شاعران مورد نظر ایشان نیز شعرخوانی میکردند. محمدمهدی سیار که اتفاقی جالب را در مراسم رقم زد، آن ماجرا را چنین تعریف میکند: ردیف دوم نشسته بودم، تقریبا روبهروی آقا. سال گذشته وقتی شعرخوانیها داشت تمام میشد رهبری خواستند من هم شعر بخوانم و خواندم: 2 نیمایی کوتاه و آن غزل عاشقانه (چگونه در خیابانهای تهران زنده میمانم...) امسال دیگر گفتم با خیال راحت مینشینم و شعر میشنوم.
رهبری با لبخند گفت: حالا نوبت «خاصهخرجی»های خود ماست! و اشاره کرد به صندلیهای سمت راست که دکتر حداد و آقای گلپایگانی نشسته بودند اما چون وقت گذشته بود فقط دکتر حداد شعر خواند. یک مرتبه آقا چشم گرداند سمت من: آقای سیار! شما چیزی نمیخوانید؟ حسابی غافلگیر شده بودم اما از آنجا که در طول جلسه مدام یک رباعی از کتاب یادآوری (مجموعه رباعى در دست چاپ) توی سرم چرخ میخورد و از وقت اضافه جلسه هم گذشته بود، بیدرنگ گفتم چشم، فقط یک رباعی میخوانم. میکروفن را آوردند، بسماللهی و سلامی و فراموشی و فراموشی! چند ثانیهای سکوت کردم اما رباعی بالکل از ذهنم پریده بود! از چار گوشه مجلس هم همهمه «غزل بخوان... غزل بخوان» در گوشم بود و مزید حواسپرتی. عذر خواستم و گفتم: از ذهنم رفت! رهبری با مهری پدرانه بیتی خواند در ستایش فراموشی، «غافل دادیم دل به دستت/ ما را یاد و تو را فراموش ». اجازه خواستم غزلی بخوانم که مکتوبش همراهم بود. غزلی 5 بیتی. آخر سر هم عذرخواهی کردم بابت اینکه من هم جزو خاصهخرجیها شعر خواندم! و آقا گفتند البته استثنا!» و سخنرانی را شروع کردند. کوتاه اما شیرین و بهیاد ماندنی، سخنرانی در ساعت 12 نیمهشب!
خاموش
خاموش لب به هجو جهان باز کرده است
این زخم ناگهان که دهان باز کرده است
چشمم بساط چشم فرو بستن از جهان
در این جهان چشم چران باز کرده است
اشکم بر آمد از پس گفتن، چه خوب هم...
طفلک اگرچه دیر زبان باز کرده است
این چاک پیرهن که از آن شرم داشتیم
خود لب به پاک بودنمان باز کرده است
من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار
هر غنچهای لبی به اذان باز کرده است