اروپای خشمگین، آمریکای نگران

مهدی خانعلی‌زاده: ۲ جنگ جهانی در سال‌های 1914 و 1939 میلادی را باید نقاط عطف قاره‌ سبز در چندصد سال اخیر دانست؛ جایی که قدرت‌های اروپایی که تا چند سال قبل از آن، اکثر نقاط جهان را تحت سلطه‌ خود داشتند و اساسا نظم جهانی را آنها تعیین می‌کردند، تا اندازه‌ای به یکدیگر آسیب زدند که دیگر رمقی برای ادامه‌ حراست از نظم اروپامحور بین‌المللی باقی نماند.  بعد از پایان جنگ دوم جهانی در سال 1945 میلادی، زیرساخت‌های صنعتی و اقتصادی اروپای غربی بشدت آسیب دید و کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و آلمان، توانایی احیای مجدد اقتصاد خود را نداشتند؛ تا جایی که هشدار خطر فروپاشی و تجزیه‌ این کشورها، از سوی کارشناسان مطرح می‌شد. در همین راستا، «طرح مارشال» توسط آمریکا اجرا شد و کمک‌های بلاعوض واشنگتن به کشورهای اروپای غربی- به شرط تعهد به بازسازی اقتصادی خود تحت نظارت و مدیریت آمریکا- پرداخت شد. طبق این طرح که توسط «جورج مارشال»، وزیر وقت خارجه‌ ایالات متحده مطرح شد، اروپا به صورت غیررسمی به یکی از ایالات آمریکا تبدیل شد و این مسیر، در نهایت منجر به تشکیل اتحادیه اروپایی شد؛ اتحادیه‌ای که بیشتر از تامین منافع اعضای خود، حامی روند نظارتی آمریکا بر قاره‌ سبز است. حالا پس از گذشت بیش از 3 ربع قرن از پایان جنگ دوم جهانی، رویدادهایی که در اروپا رخ داده، نشان ناکارآمد و بی‌اثر شدن چسب طرح مارشال است. «برگزیت» نخستین نشانه‌ این مسیر بود که با احتمال روی کار آمدن راستگرایان در فرانسه و خروج آنگلا مرکل از عرصه‌ سیاسی در آلمان، می‌تواند به یک بحران جدی برای اتحادیه اروپایی تبدیل شود و نظمی را که واشنگتن در دوران پساجنگ دوم جهانی برای قاره سبز تدارک دیده بود، بهم بزند. حالا اتحادیه اروپایی در بحرانی‌ترین شرایط از زمان تاسیس خود است. روند اتحادیه از همان سال‌های پس از پایان جنگ دوم جهانی که با شکل‌گیری جامعه زغال سنگ و فولاد آغاز شد تا سال 1991 که اتحادیه اروپایی به شکل رسمی و کنونی تاسیس شد، همیشه شیبی مثبت داشت و کشورهای مختلف اروپایی- بویژه اروپای شرقی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دنبال بازیابی قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند- تقاضای عضویت در اتحادیه را داشتند. حتی در اوج بحران اقتصادی حوالی سال 2008 میلادی هم اتحادیه توانست ساختار خود را ترمیم و تثبیت کند. با این حال، این روند مثبت با شوک بزرگی به نام برگزیت در سال 2016 مواجه شد؛ شوکی که نه فقط یکی از ستاره‌های پرچم آبی‌رنگ اتحادیه، بلکه یکی از ارکان و استوانه‌های اصلی آن را از مدار اروپا خارج کرد. تبعات این مساله تا اندازه‌ای بود که شعار «فرگزیت» (خروج فرانسه از اتحادیه اروپایی) را تبدیل به شعار اصلی یکی از احزاب در انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه کرد و هر چند موفق نشد «مارین لوپن» را به کاخ الیزه برساند اما نشان داد اقبال زیادی به این مساله وجود دارد.  از ۳ ستون اصلی اتحادیه اروپایی- انگلیس به عنوان ستون سیاسی، فرانسه به عنوان ستون فرهنگی و آلمان به عنوان ستون اقتصادی- یک ستون فروریخته و ستون دیگر هم ترک برداشته است. افزایش نارضایتی‌ها در آلمان و وضعیت دشوار حزب آنگلا مرکل در انتخابات اخیر این کشور هم نشان داد چندان نمی‌توان روی استواری طولانی‌مدت ستون سوم تکیه کرد. حالا، اتحادیه اروپایی بیشتر از هر زمان دیگری به «کشتی تایتانیک» شبیه است؛ مجموعه‌ای زیبا و رؤیایی که قرار بود نماد نظم نوین جهانی و برچیده شدن مرزها باشد اما صخره‌‎ برگزیت به سرعت این رؤیا را تبدیل به یک کابوس بزرگ کرد. در همین اوضاع، انتشار خبر شنود جاسوسی کاخ سفید از مقامات ارشد کشورهای بزرگ اروپایی که متحدان جدی و راهبردی واشنگتن محسوب می‌شوند، شوک جدیدی به سران بروکسل وارد کرد. صدراعظم آلمان و رئیس‌جمهور فرانسه از دانمارک و آمریکا خواسته‌اند درباره مساله شنود توضیح دهند و جوانب امر را شفاف‌سازی کنند. امانوئل مکرون پس از نشست مجازی با آنگلا مرکل با لحنی اعتراضی گفت: «چنین چیزی بین شرکا پذیرفتنی نیست. انتظار می‌رود دانمارک و آمریکا حقایق امر را به وضوح توضیح دهند». آنگلا مرکل نیز از آنچه روی داده، برافروخته است. او در تایید انتقاد مکرون گفت: «نگرش دولت آلمان نسبت به شنود مکالمات مقامات سیاسی همان است که قبلا بود». این رویکرد اگر چه با اظهار تأسف «جو بایدن» روبه‌رو شده اما مشخص می‌کند طرف آمریکایی تا چه اندازه به وفاداری شرکای راهبردی خود در اروپا شک دارد و همین مساله را دستمایه‌ای برای جاسوسی از آنان قرار داده است. کاهش قدرت نرم آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ و همچنین تاکید رئیس‌جمهور سابق بر رویکرد «اول آمریکا»، حالا عیان‌تر از همیشه نشان می‌دهد نظم آمریکایی جهان نه‌تنها برای قدرت‌های اروپایی هم دیگر قابل پذیرش نیست، بلکه حتی خود کاخ سفید هم از قیام علیه آن توسط سایر کشورهای قدرتمند جهان، بیم دارد. از سوی دیگر، شنود جاسوسی از متحدان اروپایی توسط کاخ سفید را می‌توان در راستای همان چیزی تحلیل کرد که در ابتدای متن گفته شد. در واقع، زنگ خطر پایان دوران «مارشال‌گرایی در اروپا» باعث شده ایالات متحده آمریکا به فکر حفاظت و حراست از اتحادیه‌ آمریکایی اروپا بیفتد؛ رویکردی که تاکنون نتیجه‌ عکس داشته و اروپایی‌ها را از استواری تکیه‌گاهی به نام واشنگتن، ناامید کرده است.