نگران ادامه حيات اصلاح‌طلبي نيستم

​مهدي روزبهاني
نتيجه انتخابات‌هاي روز 28 خرداد مشخص كرده كه به زودي بسياري از نيروهاي اصلاح‌طلبي كه در دولت و در شهرداري‌ها و شوراهاي شهر و روستا بودند، بايد اسباب‌كشي كنند، به خصوص آنكه اصولگرايان تاكيد دارند حاكميت يك‌دست شده و مي‌خواهند كشور را فقط با نيروهاي نزديك به طيف خود اداره كنند. در اين شرايط اما و اگرهايي براي ادامه حيات سياسي اصلاح‌طلبان مطرح شده است. برخي با استناد به نتايج انتخابات مي‌گويند مردم از جريان اصلاحات رويگردان هستند و ديگر مانند گذشته به آنان اعتماد نمي‌كنند و به همين خاطر تاكيد دارند كه بعيد است اين جريان سياسي بتواند در چهار سال آينده با قدرت وارد عرصه انتخابات شود. در عين حال اما گروهي ديگر همچنان از جريان اصلاحات دفاع مي‌كنند و بر اين باورند كه اصلاح‌طلبي تنها راه ادامه حيات كشور و حل مشكلات است. هر چند كه اصلاح‌طلبان نتوانستند به پيروزي در اين انتخابات برسند اما به اين معني نيست كه آنان حيات خود را از دست داده‌اند. اينان تاكيد دارند كه اصلاح‌طلبان بايد از فرصت استفاده كنند و حالا باتوجه به نداشتن مسووليت اجرايي بايد زمان خود را صرف بازسازي تشكيلات سياسي اصلاح‌طلبان كنند. حسن رسولي از فعالان سياسي اين جريان نيز بر اين باور است كه اصلاح‌طلبان به حيات خود ادامه مي‌دهند. او مي‌گويد كه به بهزاد نبوي به عنوان رييس جبهه اصلاحات ايران پيشنهاد داده كه احزاب اصلاح‌طلب همه در هم ادغام شوند و درنهايت يك يا دو حزب فراگير داشته باشند.
انتخابات 28 خرداد تمام شد. اصولگرايان مانند انتخابات مجلس يازدهم در همه حوزه‌ها با اختلاف پيشتاز بودند. هر چند اصلاح‌طلبان درباره اينكه نامزد موردنظرشان در عرصه حضور نداشت و نقدهايي در اين باره دارند اما به هر حال اصولگرايان نتيجه نهايي را از آن خود كردند. در اين شرايط برخي مي‌گويند ديگر جريان اصلاحات مانند سابق نمي‌تواند در عرصه سياست حضور داشته باشد. برخي هم حتي از پايان كار آن سخن مي‌گويند. به نظر شما الان تكليف اين جريان سياسي چيست؟ اصلاح‌طلبان چه بايد بكنند؟
دو جريان سياسي مشهور كشور يعني اصولگرايان و اصلاح‌طلبان در گذر از شرايط انتخاباتي، متناسب با موفقيت يا عدم توفيقي كه كسب مي‌كنند، همواره مورد اين سوال قرار مي‌گيرند كه حالا چه بايد بكنند؟ آيا ممكن است كه ديگر در سياست ايران حضور نداشته باشند؟ اگر به ياد داشته باشيد اين اتفاق براي اصولگرايان هم در گذشته رخ داده است. در سال 76 جريان اصولگرا، در رقابت با آقاي خاتمي دچار شكست سنگين شد. بعضا اظهارنظراتي را شاهد بوديم مبني بر اينكه پايان حيات جريان اصولگرايي را اعلام مي‌كردند و امروز نيز كه تحت تاثير انتخاباتي كه برخلاف سال 76 جريان اصولگرا پيروز ميدان هست، همين سوال بعضا در برخي محافل متوجه اصلاح‌طلبان است با اين مضمون كه آينده اصلاح‌طلبي چه خواهد شد.


من فكر مي‌كنم جريانات سياسي كه برخاسته از تاريخ، فرهنگ و مناسبات چند جانبه اجتماعي و سياسي هستند، واقعيت‌هاي پايدار جامعه ايران هستند. هرچند ممكن است متاثر از شرايط موقت انتخاباتي فراز و فرودهايي داشته باشند ولي حسب تجربه هيچ كدام از جريانات سياسي در گذر اين فراز و فرودهاي انتخاباتي به حيات خودشان پايان نمي‌دهند.
من مثال عرض مي‌كنم كه در دهه 60 نهضت آزادي و جريان ملي مذهبي از گردونه ساختار رسمي قدرت حذف شد ولي اين مجموعه امروز در جامعه به صورت يك جريان شناخته شده و فعال حضور دارد و به حيات خودش ادامه مي‌دهد. در مورد آينده اصلاح‌طلبي من فكر مي‌كنم كه نهايتا ما شاهد يك‌سري اصلاحات ساختاري در بين اصلاح‌طلبان باشيم ولي مبناي كار تغيير نمي‌كند و اين جريان حذف نمي‌شود و حذف‌شدني هم نيست.
حضور اصلاح‌طلبان برمبناي مطالبات تاريخي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مردم ايران است و فرآيندي است با عمر بيش از صد سال و بنابراين موجوديت آن متاثر از اين برد و باخت‌هاي انتخاباتي موجوديت در معرض خطر نيست. ممكن است اصلاح‌طلبان در راستاي تحقق آرمان‌هاي اصلاح‌طلبانه به لحاظ ساختاري و فرآيندي و سازماني تغييراتي را ايجاد كنند اما اينكه با حذف شدن از گردونه قدرت رسمي متاثر از يكي، دو انتخابات، براساس شواهدي كه بيان كردم به نظر من اين جريان به حيات خودش ادامه خواهد داد.
اينكه شما مي‌فرماييد به حيات خودش ادامه مي‌دهد به كنار در اين شرايط چه تصميمي مي‌گيرند و به چه سمتي مي‌روند؟ در اين شرايط وظيفه اصلاح‌طلبان خواهد بود كه اولا با يك نگاه عالمانه، واقع‌بينانه و كارشناسي شرايط خود را آسيب‌شناسي كنند. نقاط قوت و ضعف اين جريان را شناسايي كنيم و متناسب با آرمان‌ها و منشور اصلاح‌طلبي در حوزه تشكيلاتي و سازماني، سازه‌هاي جديدي را براي استحكام هر چه بيشتر جريان تحول‌خواهي و اصلاح‌طلبي در كشور فراهم كنيم. به نظر من تجارب سياسي صد ساله اخير و به ويژه در 42 سال بعد از انقلاب، نشان مي‌دهد كه هيچ كدام از دو جريان اصلاح‌طلب و اصولگرا نبايد هنگام برد دچار غرور و خودبزرگ‌بيني شوند و حريف را محو شده بپندارند و هنگام عدم توفيق هم نبايد احساس كنند كه به پايان دوره حيات خود رسيده‌اند.
من به هيچ عنوان نگران تداوم حيات اصلاح‌طلبي نيستم و معتقدم اصلاح‌طلبان براي تحكيم مباني اصلاح‌طلبي با دريافت نتايج عملياتي از آسيب‌شناسي پيش گفته، مي‌توانيم همچنان در راستاي اعتلاي ايران، تحكيم مردمسالاري ديني و كمك به نظام جمهوري اسلامي در فائق آمدن بر مشكلات بي‌شمار فرارو نقش‌آفرين باشيم.
به موضع اصلاح ساختاري جريان اصلاحات اشاره كرديد. ما شاهد بوديم كه شوراي عالي سياستگذاري جبهه اصلاحات بعد مجلس دهم عملا حذف شد و تشكيلات جديدي به نام جبهه اصلاحات ايران شكل گرفت. الان هم برخي اين گمانه‌زني را مي‌كنند كه ممكن است جبهه اصلاحات هم به سرنوشت تشكيلات قبلي دچار شود.
شوراي عالي سياستگذاري، شوراي هماهنگي احزاب اصلاح‌طلب و شوراي هماهنگي نيروهاي خط امام در دهه 60 و 70 و جبهه اصلاحات ايران در امروز در حقيقت سازه‌هاي تشكيلاتي هستند براي حداكثر‌سازي همگرايي بين ظرفيت‌هاي متنوع جريان اصلاحات. اين نوسازي و بهسازي تشكيلاتي به معناي لطمه وارد شدن به منشور اصلاحات نيست. در حقيقت بحث‌هاي ساختاري و تشكيلاتي است. هر چند كه ديگر امروز شوراي عالي سياستگذاري جبهه اصلاحات نداريم و جبهه اصلاحات ايران را تشكيل داده‌ايم اما بايد گفت در حقيقت اين تشكيلات جديد هم يك بازشناسي شده و تفاوت چنداني به لحاظ محتوايي و از نظر هدف نهايي با تشكيلات قبلي ندارد. جبهه اصلاحات ايران چه با اين نام چه با نام ديگري باشد ما همچنان تا زماني كه از چند حزب توانمند برخوردار نباشيم، ناگزير هستيم كه از ظرفيت جبهه‌اي استفاده كنيم. اين اجتناب‌ناپذير بودن در استفاده از ظرفيت جبهه‌اي يك موضوع فراگير است و فقط شامل اصلاح‌طلبان نيست بلكه شامل احزاب اصولگرا نيز مي‌شود. از نظر من بهسازي و نوسازي و تغيير عنواني روند پويايي است كه خب قابل قبول است ولي به معناي تغييرات محتوايي و مبنايي در اصول اساسي پايه‌هاي اصلاح‌طلبي نيست و نبايد نگران از دست رفتن اصلاح‌طلبي به خاطر اين بهسازي و نوسازي بود كه به هر حال ممكن است در آينده نيز رخ دهد.
برخي بر اين باورند كه نتايج انتخابات اخير نشان داد كه اصلاح‌طلبان مانند گذشته جايگاهي ندارند و بايد دست به تغيير و اصلاح خود بزنند.
سال 76، خاتمي 20 ميليون راي آورد در نتيجه اين انتخابات، كل جريان اصولگرايي نيز همين را مي‌گفتند. در سال 92 با ظرفيت اصلاحات آقاي روحاني از يك نامزد بسيار دور از احتمال پيروزي به پيروزي رسيد. واقعيت اين است كه صحنه رقابت‌هاي انتخاباتي مانند مسابقات ورزشي صحنه برد و باخت است و تيم‌هاي ريشه‌اي و شناسنامه‌دار در حوزه ورزشي با دو برد و باخت نبايد مغرور و مأيوس شوند در هر مرحله بايد نقاط قوت و ضعف موثر در نتيجه را مورد بازبيني قرار دهند.
به نظر ما مهم‌ترين كاري كه امروز اصلاح‌طلبان مي‌توانند انجام دهند، چيست؟ شما چه راهي را براي عبور از اين شرايط به آنان پيشنهاد مي‌دهيد؟ مهندس بهزاد نبوي از حيث سابقه كار تشكيلاتي و نيز ميزان هزينه‌اي كه ايشان براي كار تشكيلاتي قبل و بعد از انقلاب پرداخت كردند و نيز مهارت و تجاربي كه ايشان دارند در اصلاحات شخصيت كم‌نظيري هستند. من خدمت ايشان گفتم كه در شرايط فعلي كه فراغ بالي متوجه جامعه اصلاح‌طلبي ايران است، بايد فرآيند بازسازي سازمان اصلاحات با محوريت ايشان شروع شود. به اين معني كه سي و چند حزب با محوريت ايشان و با استفاده از اعتبار ساير بزرگان اصلاحات اولا به روند تكثير و افزايشي خود پايان دهند و ثانيا در قالب يك برنامه زمانبندي شده پروژه ادغام اين احزاب را كليد بزنند. من فكر مي‌كنم كه هيات‌رييسه امروز جبهه اصلاحات ايران به رياست آقاي بهزاد نبوي اين ظرفيت را براي انجام اين كار دارد. اگر ظرف دو يا سه سال به جاي 30 حزب دو يا سه حزب متعهد و فراگير داشته باشيم به نظرم مي‌توانيم هم سياست‌ورزي خود را با هزينه كمتر سياسي تداوم ببخشيم و هم به دستاوردهاي بيشتر از اين وضعيت موجود برسيم.
ما از لحاظ كمي داراي احزاب فراوان هستيم اما به لحاظ كيفي از يك سامانه واحد حزبي برخوردار نيستيم. من به عنوان يك فعال سياسي اصلاح‌طلب الان عضو حزبي نيستم و يكي از دلايل نپيوستنم به احزاب فعلي اين است كه فكر مي‌كنم احزاب فعلي خودشان و اين تكثرشان زمينه‌سازي شكست احزاب در ايران شده است.
اگر مهندس نبوي پيشقدم شوند به عنوان فعال سياسي داوطلب خواهم شد كه به عضويت يكي از دو، سه حزب اصلاح‌طلب ادغام شده، فراگير و برخوردار از قدرت نفوذ كيفي دربيايم.