طالبان بر افغانستان مسلط شود نوبت پاکستان است


از طالبانی می‌گویند که تغییر کرده، شیعه کشی نمی‌کند و سر نمی‌برد اما دقیقاً نمی‌گویند کدام طالب، طالبِ ایدئولوژیک یا طالبِ سیاسی؟ این روزها طالب سیاسی مذاکره می‌کند اما آن چه
در افغانستان در حالِ وقوع است به دست طالبِ ایدئولوژیک رقم می‌خورد؛ سر نمی‌بُرد اما همانند همیشه برخورد می‌کند در این میان اما مصاحبه‌ای از کرزی همه‌ی نگاه‌ها را به خود معطوف می‌کند به آمریکا می‌تازد و از چین سخن می‌گوید؛ کرزی یک پشتون لیبرال مورد قبول بسیاری از قومیت‌ها در افغانستان است، سیاستمداری باهوش که شاید بتواند در غائله‌ی طالبان، بخشی از قدرت در افغانستان را با تفکرات آمریکا ستیزانه، مالِ خود کند اما همه‌ی شدن و نشدن‌ها به آینده و نوع و شیوه‌ی رفتار طالبان در قبال حکومت و حکمرانی در افغانستان بستگی دارد
آفتاب یزد - رضا بردستانی: تقریباً نه که تحقیقاً، در هر کشوری که آثاری از حضور آمریکایی‌ها دیده شود، «آمریکا ستیزی» همیشه و در همه حال خریدارانی بیشمار دارد؛ حال می‌خواهد این حضور، حضوری نظامی بوده باشد یا حتی حضوری در جهت بسط دموکراسی و کمک به توسعه‌ی اقتصادی! دلیل این مسئله نیز مشخص است: آمریکایی‌ها برای هر یک دلاری که هزینه می‌کنند صددلار را صدبار مطالبه می‌کنند و اگر این مطالبه با پاسخ منفی رو در رو شود قطعاً آن کشور را به میدانی برای جنگ و خشونت تبدیل خواهند کرد. حکایت وقایع ۱۱ سپتامبر و پشت پرده‌های آن یکی از رازآلوده‌ترین وقایع قرن بیستم است که بالاخره روزی گره گشایی خواهد شد اما حملات به افغانستان و تلاشی ۲۰ساله برای حضوری همه جانبه، صرفاً برای مقابله با تروریسم و القاعده و طالبان نبود بلکه، همه‌ی تلاش آمریکایی‌ها برای حفظ موازنه‌ی ناامنی در بخش مهمی از منطقه که استعداد شگرفی برای ناامنی و قشون کشی دارد، ایجاد شود. این روزها که طالبان بار دیگر افغانستان را به ناامن‌ترین قسمت‌های جهان تبدیل کرده است، یک چهره در یک مصاحبه؛ خاطراتی به یادماندنی را زنده کرد و آن کشمکشی ۸ساله با آمریکایی؛ «حامد کرزی» کسی که ۸ سال از ۱۲ سال حضورش در راس قدرت اجرایی افغانستان به جدال لفظی با دموکرات‌ها سپری شد زیرا کرزی با بوش پسر روابطی صمیمانه‌تر داشت. کرزی از تغییر نگاه گفته است از متمایل شدن به چین، مسئله‌ای که لا به لای اخبار تند و تلخ افغانستان ناپدید شد و اما آفتاب یزد در کنار بررسی همه جانبه‌ی تحولات در افغانستان به این موضوع و نوعِ نگرش چینی‌ها به غائله‌ی افغانستان و آینده‌ی سیاسی کرزی در هرم قدرت در گفتگویی تحلیلی - تفصیلی با پیرمحمدملازهی، کارشناس ارشد شبه قاره، توجهی ویژه نشان می‌دهد:
این روزها فقط اخبار سقوط این شهر و آن شهرِ افغانستان به گوش می‌رسد فکر می‌کنید این مسئله تا کجا و تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟


در این قضیه دو برداشت وجود دارد؛ یک برداشت این است که آنچه که طالبان انجام می‌دهند خارج از چیزی که در دوحه روی آن توافق صورت گرفته، نیست. احتمالا در بخش محرمانه توافق که اعلام نشده بازگشت طالبان به قدرت مطرح است منتها این بازگشت باید به گونه‌ای باشد که دولت مرکزی در ضعیف‌ترین موقعیت قرار گیرد که طالبان بتوانند در تنظیمات آینده، قدرت را در دست گیرند و احتمالا آن‌ها امارت اسلامی خود را روی کار خواهند آورد با این تفاوت که مقداری مواضع‌شان را در ارتباط با شیعه مذهب‌ها و قومیت‌ها تعدیل خواهند کرد. یک برداشت دیگر این است که می‌گویند طالبان می‌خواهند از طریق نظامی مشکل را حل کنند و آرام آرام مناطق کلیدی را بگیرند یعنی در مرحله اول شهرستان‌ها و در مرحله دوم مناطق مرزی در غرب با ایران در شمال با ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان و در منطقه واخان چین را اشغال کنند و بعد راه‌های ارتباطی شهرهای بزرگ را قطع کنند و در نهایت هم مراکز استان‌ها را بگیرند و کابل را به تصرف خود در آورند و امارت اسلامی را احیا کنند. اما کسانی که این باور را دارند روی نکته دیگری تاکید دارند که اگر طالبان از طریق نظامی بخواهند قضیه را تمام کنند در آن صورت ممکن است مردم در مناطق شیعه‌نشین، تاجیک‌نشین و ازبک‌نشین مسلح شوند و در برابر طالبان بایستند ارتش فعلی هم وقتی تجزیه شود تجزیه قومی می‌شود درست مانند آنچه که در زمان نجیب الله رخ داد و هر کدام از قومیت‌ها به طرف اهداف قومی خود رفتند. اگر این اتفاق بیفتد جنگ داخلی در می‌گیرد و جنگ داخلی ممکن است با دخالت کشورهای منطقه‌ای و دیگران رو به رو شود و جنگ نیابتی طولانی مدت در گیرد و در نهایت افغانستان را به دو کشور تجزیه کنند یکی کشور خراسان در مناطق هزاره‌جات و تاجیک و ازبک‌نشین و هرات که فارس زبانان هستند و کشور پشتونستان که در شرق و جنوب افغانستان از قندهار تا واخان خط فرضی را بکشند و افغانستان تجزیه شود. این خطرات برای افغانستان وجود دارد و اگر این قضیه در افغانستان کلید بخورد معلوم نیست در آنجا متوقف شود. با توجه به مسائل قومی که در منطقه وجود دارد آن هم خطرات خاص خود را دارد که کشورهای منطقه خیلی تمایلی به این مسئله نخواهند داشت. ولی در هر حال بهتر است مشکلات افغانستان از طریق راه حل سیاسی حل شود و تعدیل قدرت انجام شود و همه قومیت‌ها بتوانند به بخشی از قدرت دست پیدا کنند و منافع‌شان تامین شود یا افغانستان دچار جنگ داخلی شود. راه دیگری وجود ندارد.
در مصاحبه‌های قبلی موضوعی را بارها اشاره کردید و آن اینکه توافقات طالبان و آمریکا دو رو دارد یکی توافقاتی است که همه می‌دانند و دیگر توافقاتی است که هیچ کس از آن خبر ندارد آیا رگه‌هایی از آن توافقات پنهان را الان در افغانستان نمی‌بینیم که شامل خروج آمریکایی‌ها از افغانستان و شروع عملیات نظامی گسترده توسط طالبان با سکوت مجامع بین‌المللی است؟ کما اینکه طالبان اعلام کردند که با روس‌ها توافق کردیم که به مرزهای شمالی افغانستان کار نداشته باشید. مشخص می‌شود این‌ها در سایه توافقات قدرت‌های بزرگ یعنی: آمریکا، چین و روسیه انجام شده. آیا حوادث اخیر در سایه همان توافقات پنهان است؟
اگر تصمیمات آقای بایدن را درباره خروج نظامی در نظر بگیریم به رغم اینکه ادعا دارد یک خروج مسئولانه است اما در واقعیت نوعی فرار است. به نظر می‌رسد بخشی از این خروج احتمالا به توافقات پنهانی که در دوحه انجام شد مربوط می‌شود. اما اینکه ممکن است توافق کلی‌تری بین روسیه، آمریکا و چین رخ داده باشد جای تردید وجود دارد چون اگر جریان رادیکال طالبان را در نظر بگیریم این جریان خیلی به نفع چین و روسیه نخواهد بود. معلوم نیست این حرفی که طالبان می‌زنند که با روس‌ها توافق کردیم واقعا اگر امارت اسلامی را احیا کنند همچنان باقی بماند. الان می‌بینیم فشار اصلی طالبان در امتداد مرزهای امنیتی روسیه باعث شد که هزار و اندی از نیروهای افغان به تاجیکستان پناه برند و از مرز عبور کنند که این خود نشان می‌دهد مناطق مرزی دارد به تصرف طالبان در می‌آید و این نیروها اتفاقا پشتون نیستند و ازبک هستند. بنابراین اینها می‌توانند بخشی از نیروهای داعش باشند که علیه روس‌ها می‌جنگند و هیچ تضمینی وجود ندارد که این‌ها از طریق مرزهای شمالی به طرف ازبکستان نروند و مشکلاتی برای روس‌ها به وجود نیاورند. به نظر می‌آید در این بخش قضیه باید مقداری تردید کرد شاید واقع بینانه‌تر این باشد که طالبان و آمریکایی‌ها توافق کردند که علیه منافع آمریکا اجازه ندهند القاعده و داعش وارد عمل شوند ولی تضمینی وجود ندارد که علیه رقبای آمریکا هم عملیات انجام ندهند. اگر طالبان از طریق نظامی قدرت را در دست گیرند هیچ کدام از کشورها نمی‌توانند مطمئن باشند که امنیت‌شان به وسیله آن‌ها خدشه دار نخواهد شد.
الان با تحلیل‌هایی متفاوت رو به رو هستیم آن دسته از افرادی که می‌گویند طالبان با گذشته‌اش تفاوت پیدا کرده باید صبر کنند تا طالبان بر مسند قدرت را ببینند. تلویحا به همین مسئله اشاره کردید که اگر طالبان تصمیم تسلط بر افغانستان را از طریق نظامی پیاده کند طبیعتا جنگ داخلی گریز ناپذیر خواهد بود. آیا واقعا با دو طالبان رو به رو هستیم یا خیر طالبان همان طالبان همیشگی است و در موقعیت‌های زمانی و مکانی برای ادامه حیات خود تصمیم می‌گیرد؟
طالبان را از دو نگاه باید ببینیم؛ یکی طالب ایدئولوژیک است که به نظر من هیچ تغییری نکرده و نخواهد کرد. اینها به دنبال امارت اسلامی هستند و در آن تردیدی وجود ندارد. اما برای اینکه به قدرت دست پیدا کنند به لحاظ سیاسی نسبت به گذشته واقع بین‌تر شدند. یعنی این طالب به لحاظ سیاسی پخته‌تر از گذشته است. آن طالب تمامی مظاهر بشری را نادیده می‌گرفت مثلا استفاده از تلویزیون و اینترنت را حرام می‌دانست اما طالب امروز به خوبی انگلیسی صحبت می‌کند و از اینترنت بهتر از دولت استفاده می‌کند. همین که به مناطق شیعه‌نشین رفت و اعلام کرد که دیگر برخورد ما با شما مثل سابق نیست و یا به خانم‌ها اطمینان داد که دیگر ما آن طالب نیستیم که حتما باید با محارم خود از خانه خارج شوید نشان‌دهنده این است که آن‌ها تاکتیکی از نگاه واقع بینانه سیاسی خود استفاده می‌کنند اما از منظر ایدئولوژیک نگاه کنیم به نظرم طالبان تغییری نکردند. نگاه آن‌ها خلافت‌گرا است و افغانستان را بخشی از خلافت می‌دانند که در مرحله اول کشورهای اسلامی باید به شکل امارت در آیند و بعد از به وجود آمدن امارت‌های مختلف در هم ادغام شوند و خلافت اسلامی احیا شود و آن موقع سراغ دشمنان دورتر یعنی آمریکا و غرب روند.
در دو هفته اخیر چند مصاحبه طولانی با موضوعات پراکنده از حامد کرزی دیدیم موضوعات بسیار مهمی را به آن اشاره کرد. حامد کرزی روحیه آمریکاستیزانه‌ای دارد بحث‌هایی را مطرح کرد یکی اینکه آمریکایی‌ها را متهم ردیف اول حوادث در افغانستان معرفی می‌کند که این بحثی است که در همه رسانه‌ها مطرح و بسیاری از تحلیل گران به آن اشاره کردند. اما موضوع بسیار مهمی را به آن اشاره می‌کند که افغانستان کم کم باید نگاهش را از غرب معطوف به شرق کند و مشخصا چین را نقطه هدف معرفی کرد. اکنون سه سوال در اینجا پیش‌می‌آید۱. آیا حامد کرزی در افکار عمومی و هرم قدرت در افغانستان جایگاهی برای اظهار نظرهای این چنینی دارد یا خیر؟ ۲. آیا حامد کرزی می‌تواند افکار عمومی را به نگاه جدیدی تجهیز کند که در بلند مدت به حرکت افغانستان از غرب به شرق منتهی شود؟ ۳. آیا این مسئله برای افغانستان بعد از این همه سال جنگ و اسارت و برخوردهایی که با کشورهای مختلف داشته، شدنی است؟
در یک نگاه کلی‌تر اگر رقابت‌های چین و آمریکا را در ارتباط با تقسیم قدرت در قرن ۲۱ درنظر بگیریم، می‌بینیم اصل ماجرا بین چین و آمریکا است و به همین دلیل آمریکایی‌ها دارند از خاورمیانه کوچ می‌کنند و به شرق آسیا می‌روند. در واقع دارند چین را محاصره می‌کنند. به نظر می‌رسد جهان تک قطبی دیگر شکست خورده است. جهان چند قطبی که چین و روسیه و اروپا و کشورهای مختلف دیگر هستند آن هم به جایی نرسیده است. الان دنیا مجددا دارد قطب‌بندی شرقی حول محور روسیه و چین پیدا می‌کند و یک قطب‌بندی غربی که حول محور آمریکا و اتحادیه اروپا است. بنابراین در این فضا حامد کرزی دارد بازی خود را ارائه می‌دهد. کرزی به لحاظ سیاسی فرد باهوشی است به روش خودش بازی می‌کند او به درستی فهمیده که دعوای آمریکا و چین در منطقه بین سه کشور افغانستان، پاکستان و ایران است. این سه کشور تکلیف‌شان هنوز مشخص نیست که در این قطب‌بندی جدید شرقی و غربی جایگاه‌شان کجاست؟ آقای کرزی برداشتش این است که مردم افغانستان از آمریکا سر خورده شدند و این سرخوردگی فضا را برای چین باز می‌کند چون چینی‌ها ماهرانه تلاش می‌کنند و افغانستان را تشویق می‌کنند که در ابر پروژه جاده کمربندی مشارکت کنند و به همین دلیل بخشی از این کمربند جاده قدیم ابریشم را در طرح هایشان منظور کردند. به نظر می‌رسد چینی‌ها بسیار با احتیاط بدون اینکه حساسیتی ایجاد کنند دارند وعده‌هایی به افغانستان می‌دهند که اگر در چارچوب کریدور اقتصادی چین و پاکستان حاضر شود در آن صورت چینی‌ها می‌توانند پاکستان را هم قانع کنند که دست از سیاست‌هایی که نا امنی و جنگ را در افغانستان تشدید می‌کند بردارند و در قبال افغانستان اقدامات جدیدی را پیش برند که بشود جاده کمربندی را عملیاتی کرد و تلاش‌های آمریکا را برای خنثی کردن پروژه‌های چین از بین برد. کرزی به درستی این سرخوردگی مردم از آمریکا را فهمیده و چون تجربه خوبی از روس‌ها ندارند به طرف چین متمایل شده اند. اینکه موفق شود یا خیر بحث دیگری است.
آیا کرزی می‌تواند روی افکار عمومی افغانستان تاثیر گذارد؟
ارزیابی خود کرزی این است که می‌تواند. با توجه به اینکه جامعه افغانستان یک جامعه قومیت گرا است و به لحاظ قومی او پشتون است و برآمده از قوم پشتون است و از سوی دیگر به نوعی یک شخص لیبرال نیز به شمار می‌آید و تحصیلکرده هند است و با دنیای غرب هم کار کرده و با مخالفت‌هایی که با آمریکا کرد خود را در موقعیتی می‌بیند که می‌تواند تاثیر‌گذار باشد. اگر پیشنهاد می‌دهد که به سمت چین برویم به نظرم در افکار عمومی پیشنهادش قابل توجه خواهد بود.
اگر کرزی را در عالم سیاست آدم باهوشی بدانیم طبیعتا این مسئله طرف دومی هم دارد طرف دوم مسئله چین است چین کشوری است بسیار محتاط. رهبرانش به شدت محافظه کار هستند در بازی‌های پر هزینه سیاسی وارد نمی‌شوند در همین نشست جی ۷ که برگزار شد هر چه آمریکایی‌ها و متحدانش علیه چین و روسیه صحبت کردند واکنش‌های تکانشی شدید نشان ندادند. اگر این مسائل را از چینی‌ها بپذیریم میدان افغانستان میدان مین‌گذاری شده است آمریکایی‌ها را مجبور کرد که فرار کنند. بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی هم جرات نمی‌کنند مستقیم وارد بحث افغانستان شوند. ایران و پاکستان و روسیه و چین الان هم در موضع‌گیری های‌شان با موضوع افغانستان بسیار ملاحظه کار هستند. نه از باب ترس برای آنکه افغانستان مشکلی است که همه دنیا هم نمی‌تواند آن را حل کند. فکر می‌کنید اگر از زاویه چین به مسئله افغانستان نگاه کنیم آیا پکن در کوتاه مدت به افغانستان نگاه می‌کند یا افغانستان جزئی از نقشه‌های بلندپروازانه چین فقط در ابعاد اقتصادی است؟
چین افغانستان را در کنار پاکستان و ایران می‌بیند و فکر می‌کند در بلند مدت بتواند این سه کشور را با خود متحد کند. منتها چینی‌ها از زاویه اقتصادی به مسئله نگاه می‌کنند. چین اکنون در بخش اکتشافات نفت و گاز در شمال افغانستان در حال سرمایه‌گذاری است. در مورد اکتشاف معادن در افغانستان بسیار فعال برخورد می‌کنند. این سیاست را در پاکستان و ایران هم دارند پیگیری می‌کنند. برداشت بنده این است که ارزیابی کلی چین این است که حداقل تا چهل سال دیگر آرامش کاملی بدون درگیری و درد سر داشته باشد و بتواند از نردبان قدرت جهانی بالا رود و آمریکا و روسیه را عقب زند. بنابراین چینی‌ها همین سیاست و استراتژی را ادامه خواهند داد و خود را درگیر بحران‌هایی چون افغانستان نخواهند کرد. لذا هدف فعلی چینی‌ها جذب تدریجی کشورهای جهان سومی در سطح جهانی است اما از طریق توسعه همکاری‌های اقتصادی. در پروژه جاده ابریشم بیش از ۶۵ کشور گنجانده شده‌اند که گفته می‌شود بالای ۱۰۰ کشور در این پروژه ذینفع خواهند بود بنابراین با چین همراه خواهند شد در این پروژه بحث به هیچ عنوان سیاسی نیست فقط مباحث اقتصادی مطرح است. بر همین اساس دعوای اصلی در منطقه بر سر سه کشور افغانستان، پاکستان و ایران است. این سه کشور اگر جذب چین شوند معادله قدرت در سطح جهانی تغییر خواهد کرد و اگر آمریکایی‌ها بخواهند این مناطق را از تسلط چین خارج کنند در آن صورت شرایط متفاوتی خواهد بود و طرح‌های چین هم با شکست رو به رو می‌شود. بنابراین دعوای اساسی بین چین و آمریکا است اما چینی‌ها دعوا را به سمت نظامی نخواهند کشید و در سطح اقتصادی محدود نگاه خواهند داشت.
در چشم‌انداز آینده افغانستان تا هر کجا که قدرت دید داشته باشیم طالبان را نمی‌توانیم حذف کنیم. طالبان جزء حقیقت دنیای سیاست هزاره سوم است و هیچ کاری هم نمی‌شود کرد. او الان خود را در مناسبات سیاسی بین‌المللی به عنوان یک قدرت جا انداخته است. شما قبلا اشاره کردید که دولتی که با رای حداقلی سر کار‌اید در آینده دچار مشکل خواهد شد و همین گونه هم شد. در بحث کلان سیاست‌های خاورمیانه همچنان کشورهایی داریم که «دولت - مردم» در آن رعایت نمی‌شود مانند عراق، امارات، عربستان و بحرین. اکنون افغانستان در یک موقعیت بسیار حساسی قرار گرفته می‌تواند پاره پاره شود می‌تواند درگیر جنگ‌های بدون فاتح بلند مدتی شود که نظیر آن را در سوریه و قسمت‌هایی از خاورمیانه غربی و در شمال آفریقا می‌بینیم. این یک پروژه جهانی است. اگر بخواهیم به آینده افغانستان نگاه کنیم آینده افغانستان به سمت یک دولت خواهد رفت یا به سمت یک کشور پریشان از منظر سیاسی و مدیریتی حداقل برای دو دهه آینده؟
افغانستان دو راه حل بیشتر ندارد. یک راه حل سیاسی است. که از طریق مذاکره و طراحی دولت جدید که بر مبنای این باشد که چهار قدرت اصلی که در افغانستان وجود دارد احساس کنند در قدرت سهم دارند. شاید اگر راه حل سیاسی پیش رود به گونه‌ای افغانستان طراحی جدیدی شود که دولت مرکزی در آن تشکیل شود که هر کدام از قدرت‌ها در منطقه خود قدرت محلی خود را داشته باشد و در قانون اساسی سهم مشخصی از دولت مرکزی پیدا کند. اگر راه حل سیاسی به نتیجه نرسد و طالبان از طریق نظامی بخواهند مسئله را تمام کنند به نظرم حداقل در یک دهه آینده شاهد جنگ داخلی و شکل‌گیری جنگ نیابتی از طرف کشور‌های دیگر خواهیم بود و در پایان آن افغانستان به دو کشور که قبلا اشاره کردم تجزیه خواهد شد. شاید در پشت پرده روس‌ها و آمریکایی‌ها در این مسئله توافق کرده باشند که روس‌ها حس می‌کنند اگر خراسانی به وجود آید منطقه‌ای خواهد بود که جریان رادیکال خلافت گرا می‌تواند امنیت روسیه را تهدید کند و از این ظرفیت برخوردار است که با دنیای غرب متحد شود و علیه روس‌ها عمل کند از این جلوگیری خواهد کرد. شرایط، شرایط بسیار پیچیده‌ای است آمریکایی‌ها هم...
در سطح خاورمیانه با ۵ طبقه از بازیگران رو به رو هستیم یکی بازیگران قومی-قبیله‌ای هستند. داعش، القاعده و طالبان هر سه اینها در افغانستان حضور دارند. القاعده اگر چه تضعیف شده اما وجود دارد. یکی از آلترناتیوهایی که می‌تواند طالبان را کنترل و حتی ساقط کند آیا قدرت بخشیدن به القاعده و داعش می‌تواند گزینه‌ای برای بازیگران بین‌المللی و جهانی باشد؟ خانم هیلاری کلینتون گفت وقتی خواستیم منطقه خاورمیانه را به آشوب بکشیم داعش را خلق کردیم آمریکا نمی‌تواند از زیر بار این حرف بیرون رود. داعش در شمال عراق در سوریه در آفریقا و اکنون در افغانستان وجود دارد. به نظر شما فکر می‌کنید القاعده و داعش به عنوان یک سلاح برای طالبانِ از کنترل خارج شده می‌تواند استفاده شود و آیا استفاده خواهد شد؟
طالبان، داعش و القاعده متحدان ایدئولوژیک هستند. داعش در مناطقی پذیرفته است که با طالبان ادغام شود. القاعده متحد طالبان است. داعش هم متحد طالبان است. بنابراین الان هم نیروهای قومی در کنار طالبان هستند. واقعیت این است که این سه در یک جبهه قرار دارند. فقط نکته‌ای را که شاید ما کمتر به آن توجه داریم باید اشاره کنم بعد از اینکه القاعده مسئولیت حمله به ساختمان تجارت جهانی را پذیرفت از آن زمان در داخل آمریکا بحث‌هایی شکل گرفت که تضادی که القاعده بین تمدن مسیحیت و تمدن اسلام به وجود آورده با آن چگونه برخورد می‌کنند. ظاهرا در بررسی‌ها و بحث‌هایی که در سطح کلی انجام شد روی این مسئله کار شده است که این تضاد را باید به دنیای اسلام برگرداند. یعنی باید تضاد سنی و شیعه شکل گیرد. این پروژه‌ای است که در سوریه و عراق و پاکستان و افغانستان و جاهای مختلف دارد عملیاتی می‌شود. یعنی غرب به این نتیجه رسیده است که اگر بخواهد با دنیای اسلام برخوردی انجام دهد و جلوی گفتمان ضد غربی را گیرد تنها راهش ایجاد تضاد بین شیعه و سنی است. داعش در این زمینه تجربیات خوبی دارد و درجاهای مختلف عمل کرده است. اگر طالبان را نگاه کنیم فقط پشتون نیست پشتون با ملیت پاکستانی است و. اینها اکنون در کنار طالبان می‌جنگند. این‌ها واقعیاتی است که باید در نظر بگیریم. بنابراین آنچه که در افغانستان وجود دارد به احتمال زیاد بخشی از آن به طرح‌هایی برمی گردد که آمریکا در نظر دارند یعنی همان ایجاد تضاد در دنیای شیعه و سنی.
طالبان که از افغانستان فارغ شد نوبت به پاکستان خواهد رسید؟
برداشت من این است تا زمانی که طالبان در شورای کویته است حرف پاکستان را می‌خوانند. اما وقتی در کابل مستقر شوند دیگر حرف پاکستان را نخواهند خواند. البته پاکستانی‌ها اهرم‌های خاص خود را دارند. اما واقعیت این است بحث دیگری وجود دارد و آن این است که طالبان در مدتی که از حمایت پاکستان برخوردار بودند خیلی از رهبران‌شان زندان رفتند. مثل ملا برادر و دیگران. بنابراین تجربه‌ای که طالبان از رفتار پاکستانی‌ها دارند تجربه‌ای است که می‌تواند این تردید را به وجود آورد که طالبان اگر به افغانستان مسلط شوند خیلی به پاکستان توجه نمی‌کنند. پاکستانی‌ها چند مسئله را مطرح کردند یکی از آن‌ها به رسمیت شناختن خط جیران بود دوم کاهش نفوذ هند و دیگری اینکه اجازه ندهید هند سد روی رودخانه کابل ایجاد کند. طالبان در این زمینه با آمریکا هماهنگ نیستند حتی این تردید وجود دارد که طالبان اگر بخواهند حکومت تثبیت شده‌ای به وجود آورند و در بلند مدت بر افغانستان حکومت کنند هیچ راهی نخواهند داشت جز دستیابی به جغرافیای بلوچستان و پاکستان یا ایران که به دریا دسترسی پیدا کنند. این یک وصیت مهم است که اگر افغانستان می‌خواهد به صلح و ثبات برسد باید به دریا راه پیدا کند. به نظر می‌رسد طالبان این حرف را آویزه گوششان کردند و به همین دلیل پاکستان نمی‌تواند از افغانستانِ در سیطره‌ی طالبان مطمئن باشد.