المپیک رسوایی مزدوران

گروه سیاسی: بی‌ریشه‌سازی جامعه ایران و از میان برداشتن تمام مولفه‌های هویتی یکی از استراتژی‌های جریانات معاند در سال‌های گذشته بوده است؛ استراتژی سیاسی‌ای که البته بیشتر مواقع با روکش‌هایی فرهنگی و روزمره پیگیری می‌شود و در بطن خود هدفی جز نابود کردن انسجام ملی ایرانیان ندارد. کافی است به محتوای تولیدات رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور در یک دهه گذشته نگاهی کوتاه بیندازیم تا با حجم انبوهی از برنامه‌ها و گفت‌وگوهایی مواجه شویم که محور اصلی آنها ایجاد تشکیک در عناصر و ارزش‌های ملی، مذهبی و خانوادگی است؛ مساله‌ای که هفته گذشته و پس از اعتراضات مردم خوزستان نیز به شکلی عریان‌تر و در پوشش طرح تشکیک پیرامون ارزش بودن مفهوم تمامیت ارضی خود را نمایان کرد. در چنین فضایی احتمالا خشم و عصبانیت این رسانه‌ها و فعالان شناخته‌شده ضدانقلاب در داخل و خارج از کشورمان بعد از هر موفقیت ایران در عرصه‌های مختلف و از جمله مسابقات قابل پیش‌بینی است؛ سوژه‌ای که این بار دیگر نه به شکل غیرمستقیم که با صراحتی بی‌نظیر خود را در مواضع روزهای گذشته جریان ضدانقلاب نمایان کرد و چهره‌های بدنام خارج‌نشین ضمن ابراز خشم از موفقیت یک ورزشکار ایرانی، از عزم‌شان برای پس گرفتن مدال طلای «جواد فروغی» به علت اشتغال در یکی از بیمارستان‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سخن گفتند؛ اتفاقی که سال گذشته نیز در پوشش تشکیل کمپین «تحریم ورزش ایران» از سوی برخی مزدوران خارج‌نشین پیگیری شده و ناکام مانده بود. با این حال احتمالا پرسشی که در فضای عمومی جامعه ایران مطرح می‌شود آن است که علت این خشم و غضب چیست؟ اگر به فرض جریان ضدانقلاب به عنوان عامل اجرای سیاست‌های آمریکا از موفقیت ورزشی یک پرستار شاغل در بیمارستان بقیه‌الله خشمگین شده، چرا سال گذشته به دنبال تحریم ورزش ایران و ممانعت از حضور در میادین بین‌المللی بوده است؟ مسابقات ورزشی دقیقا چه تاثیری بر معادلات جریانات معاند و وطن‌فروش داشته که آنها را به این سطح از جنون برای جلوگیری از موفقیت‌های ورزشی کشورمان کشانده است؟ پاسخ این پرسش‌ها هرچند در ظاهر امر به مسائل ورزشی مربوط می‌شود اما عملا پشت پرده سناریوی جریان‌های ویرانی‌طلب و ضدانقلاب را عیان می‌کند.    * جبر فلاکت ایران؛ ضیافت خارج‌نشینان خط ثابت رسانه‌های ضدانقلاب در طول 4 دهه گذشته تاکید بر فلاکت حتمی ایرانیان، بزرگنمایی مشکلات و در نهایت ناامیدسازی مردم بوده است؛ خطی که همواره در برهه‌های مختلف و در ظاهر اطلاع‌رسانی درباره حوادث تلخی همچون بلایای طبیعی و بیماری (سیل، زلزله، شیوع ویروس کرونا و...) یا پوشش اعتراضات مردمی و درگیری‌های خیابانی به وضوح قابل مشاهده است. خط ثابت جریانات ضدانقلاب برای خلق این تداعی که فلاکت یک پدیده جبری در جغرافیای ایران است به اشکال مختلفی پیگیری می‌شود؛ خطی که نهایتا طلوع هیچ روز خوبی را در ایران ممکن نمی‌داند و مهاجرت را تنها راه خوشبختی ایرانیان توصیف می‌کند. در این فضا طبیعتا هر حادثه، خبر و مؤلفه‌ای که به «خشنودی جمعی» و «غرور ملی» ایرانیان ختم شود به عنوان امری نامطلوب تلقی می‌شود.  خواه‌ناخواه ورزش به عنوان یک میدان رقابت ملی که بیشترین جذابیت را برای مردم دارد دقیقا به عنوان یکی از میدان‌های خلق «خشنودی جمعی» و «غرور ملی» به حساب می‌آید؛ میدانی که پیروزی‌های آن گاه تبدیل به نوستالژی جمعی مردم می‌شود و حتی شکست‌هایش نیز حس دلسوزی همزمانی را میان ده‌ها میلیون ایرانی به وجود می‌آورد و در نهایت کلیشه «جبر فلاکت» را با چالش مواجه می‌کند. همین مساله به عنوان یکی از اصلی‌ترین اهداف بدخواهان ایران برای ناکام گذاشتن ورزش ایران شناخته می‌شود. وقتی یک کشور تحت تاثیر بی‌سابقه‌ترین نظام تحریمی از سوی دشمنان در مضیقه قرار گرفته است و با مشکلات اقتصادی و اجتماعی زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، رسانه‌های بیگانه تمام توان خود را بر تبدیل کردن این فشارها به یک نارضایتی و ازخودبیگانگی جمعی می‌گذارند، در این شرایط پیروزی یک ورزشکار ایرانی و خلق «خشنودی جمعی» و «غرور ملی» دقیقا در نقطه مقابل تمام اهداف بدخواهان قرار می‌گیرد و ملتی را که به واسطه رنج‌های تحمیل شده متفرق شده‌ است در موضوعی مشترک به یک رضایت واحد می‌رساند. تلاش برای سرکوب این رضایت و شادی مهم‌ترین هدفی است که از سوی این جریانات پیگیری می‌شود. تقلاهای مسیح علینژاد به عنوان یکی از بازوهای رسانه‌ای جریان ‌برانداز که ابایی از تشویق دشمنان ایران برای تشدید تحریم‌ها و فشار بر مردم ایران ندارد، برای تحریم ورزش ایران و حمله آشکار به ورزشکار موفق ایرانی نشان از هراس بدخواهان ایران از شکل‌گیری حتی لحظه‌ای حس شادی و رضایت در میان ایرانیان دارد.    * علیه همبستگی جمعی هویت‌زدایی از جامعه ایرانی و خنثی کردن تمام مؤلفه‌هایی که یک «ما»ی ایرانی را شکل می‌دهد از دیگر ملازمات فروپاشی هر کشوری به حساب می‌آید. حمله به زبان فارسی، تضعیف نهاد خانواده، ترویج دین‌گریزی، بی‌اهمیت جلوه دادن آینده وطن، بی‌اعتبار کردن تاریخ مشترک و مفاخر ملی و... در ظاهر امر مواردی بی‌ارتباط به یکدیگر هستند اما در عمل نشان از یک پروژه واحد برای بی‌هویت‌سازی یک جامعه و از میان برداشتن تمام عوامل همبستگی و هم‌سرنوشتی آنها دارد.  گذار از انسجام ملی به عنوان سرمایه هر کشور برای دفاع از خود در مقابل تجاوز و تعدی خارجی به افتراق و ازخودبیگانگی ملی نیازمند تضعیف و خنثی‌سازی هر آن چیزی است که مردم کشوری را به فهم و ادراکی مشترک می‌رساند. مسابقات ورزشی هرچند در ظاهر امر به عنوان یک تفنن جمعی شناخته می‌شود اما عملا یکی از بسترهای فهم و ادراک مشترک پیرامون حادثه‌ای واحد در یک ملت است. زمانی که تمام مردم از پیروزی یک ورزشکار به وجد می‌آیند یا لحظه‌ای که همگی با ضربه فنی شدن کشتی‌گیری آه و ناله سر می‌دهند در حال تجربه یک حس مشترک ذیل حادثه‌ای ملی هستند؛ حادثه‌ای که در آن معیار خوشی و ناخوشی نتیجه‌گیری نماینده‌ای از یک ملت است.  خشم معاندان ایران از موفقیت فرزندان ایران در آوردگاه‌های بین‌المللی سوای اینکه باعث تقویت خشنودی جمعی ایرانیان می‌شود، به این مساله نیز بازمی‌گردد که اساسا میدان ورزش به تقویت همبستگی و هم‌سرنوشتی مردم کمک می‌کند. از میان برداشتن این همبستگی و تضعیف تجربه جمعی یکی از اهداف براندازان و بدخواهان است.  چنانکه روز گذشته و در جریان مسابقه تکواندو میان نماینده کشورمان با ورزشکار پناهنده شاهد فعالیت و موج‌سواری گسترده رسانه‌ها برای ایجاد دوقطبی و تقابل میان هموطنان‌مان بودیم؛ به گونه‌ای که آنها که تا روز قبل از موفقیت ورزشکاران ایرانی عصبانی شده بودند، سعی کردند پیروزی ورزشکار پناهنده شده را به عنوان پیروزی یک ایرانی اطلاع‌رسانی کنند (!)