عاشورا سرچشمه هویت قدسی

دیگر نمی‌شود محرمی بیاید و یاد شهید سردار سلیمانی زنده نشود. گویی سردار دل‌ها، خود روضه‌ای شده از روضه‌های شهدای کربلا. سیره حسینی و مرام حسینی و شعار حسینی سردار که گفته بود «ما ملت امام حسینیم»، تبدیل به بخشی از فرهنگ عاشورایی ملت ایران شده است. به همین بهانه به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی، نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس نشستیم که سال‌های سال از نزدیک شاهد حالات و رفتار حاج‌قاسم نسبت به ساحت مقدس اباعبدالله(ع) بوده است. همچنین حجت‌الاسلام شیرازی که هم‌اکنون نماینده ولی فقیه در قرارگاه ثارالله است، در بخش دوم سخنان خود به بررسی ریشه‌ها و عبرت‌های واقعه عاشورا پرداخت و بر اهمیت تشکیل حکومت اسلامی به عنوان هدف والای امام حسین(ع) در تحقق عبودیت و بندگی انسان‌ها تاکید کرد.  *** * جناب حجت‌الاسلام شیرازی! شهید سردار سلیمانی در زمان حیات پربرکت‌شان، جمله‌ای گفتند که امروز به نوعی تبدیل به یک شعار گفتمانی شده است؛ جمله معروف «ما ملت امام حسینیم»، لطفا درباره این شعار و خاستگاه فرهنگی و فکری آن برای‌مان بگویید.  اولین نکته‌ای که برای فهم این جمله باید در نظر داشته باشید، این است که انقلاب اسلامی از حیث فکری و گفتمانی، ریشه در مساله کربلا و عاشورا دارد. ما اگر انقلاب کردیم، از عاشورا درس گرفتیم. «ما ملت امام حسینیم» یعنی حرکت ما، پیوندهای ما و نهضت ما همگی بر اساس مکتب امام حسین(ع) شکل گرفته است. بعد از انقلاب اسلامی، اگرچه ملت ما از نظر ظاهری همان ملت قبل بود اما این بار از حیث فکری و فرهنگی بر محور کربلا و مکتب امام حسین(ع) به هویت جدیدی دست پیدا کرد؛ هویتی که بر اساس عبرت‌ها و درس‌های عاشورا بنا شده است. ما اگر از مظلوم حمایت و با ظالم مبارزه می‌کنیم، یا روحیه شهادت‌طلبی داریم، همگی ریشه در فرهنگ کربلا دارد. اگر ما صدها وصف را در حرکت و وجود امام حسین‌(ع) مشاهده می‌کنیم، می‌بینیم ملت ایران، البته نمی‌گوییم همه مردم ایران تمام ویژگی‌های امام حسین را در وجود خودشان جا داده‌اند اما وقتی در زندگی مجاهدان و شهدای خود نگاه کنیم، می‌بینیم وجودشان را به حسین بن علی‌(ع) نزدیک کردند. عشق به شهادت را در وجود رزمندگان و شهدا می‌بینیم. آنها عاشق شهادت بودند. نمونه و اسوه تمام عیار این فرهنگ نیز حاج‌قاسم بود. حاج‌قاسم عاشق شهادت و 40 سال به دنبال آن بود. حاج‌قاسم 40 سال در میدان مبارزه با ظلم بود. حاج‌قاسم بیش از 40 سال یعنی قبل از انقلاب اسلامی حامی گسترش عدالت در جامعه بشریت و حامی امام خمینی‌(ره) و ولایت فقیه بود. حاج‌قاسم فقط برای ملت ایران نسوخت، بلکه برای جهان سوخت. این ویژگی حاج‌قاسم به عنوان فرمانده جبهه‌ای است که همه مجاهدان این جبهه مقاومت چنین ویژگی‌هایی دارند به طوری که همه آنها دنبال این هستند از مظلومان جهان حمایت کرده و در مقابل ظلم جهانی بایستند و برای احیای دین در جهان فدا شوند. این ویژگی‌ها از مکتب عاشورا شکل گرفته است. بنابراین در تبیین مکتب شهید قاسم سلیمانی این مطلب را بیان کردم که همه این ویژگی‌هایی که حاج‌قاسم داشت، رشحه‌ای از خصایصی بود که در وجود امام خمینی(ره) دیده می‌شد و همه این عناصری که در شخصیت امام(ره) بود، رشحه‌ای از شخصیت حسین بن علی(ع) بود. امام در مکتب حسین بن علی(ع) پرورش یافت و رشد کرد و در نتیجه همه این ویژگی‌ها را به نسل امروز انقلاب منتقل کرد.    * با توجه به سابقه همکاری و آشنایی‌ای که با شهید سردار سلیمانی در سپاه قدس داشتید، برای ما کمی از سیره سردار در ایام عزاداری سیدالشهدا بفرمایید.  شهید سلیمانی عاشق اهل‌بیت‌(ع) بود. اگر به موضوع حسین بن علی‌(ع) بخواهیم بپردازیم، باید گفت حاج‌قاسم در ایام محرم و صفر بویژه عاشورا همیشه عزادار بود و تلاش می‌کرد جلسه عزاداری به پا کند. در ایام محرم در کرمان در حسینیه عاشقان ثارالله محفل عزاداری داشت و هر سال مراسم سوگواری امام حسین(ع) در آنجا برگزار می‌شد و همچنان نیز این محفل برگزار می‌شود. حاج‌قاسم در ایام اربعین مدت‌ها در منزل خود روضه داشت و اواخر این جلسه را به روستای‌شان منتقل کرده بود و در آنجا همزمان با اربعین حسینی جلسه عزا برپا می‌کرد. در ایام عزاداری حضرت زهرا(س) در منزلش در کرمان حسینیه‌ای داشت به نام بیت‌الزهرا‌(س) که در آنجا هم عزاداری ایام فاطمیه برپا بود. هر هفته عصر جمعه با حضور همسر و فرزندانش جلسه خانگی داشت و مداح و سخنران هم گاهی دعوت می‌کرد و مثل باران در جلسات خصوصی در عزای اهل‌بیت(ع) اشک می‌ریخت. یعنی زندگی حاج‌قاسم با امام حسین‌(ع) عجین بود؛ تا جایی که باید گفت شهید سلیمانی هر روز یاد شهدای کربلا بود و حتی به برگزاری مراسم عزاداری هم توجه خاصی می‌کرد که این جلسات در ایام خاص بویژه محرم و صفر و همچنین ایام فاطمیه پررنگ‌تر می‌شد.  حاج‌قاسم با امام حسین(ع) و با فکر و فرهنگ عاشورا زندگی می‌کرد. عشق به شهدا که می‌گوییم نشأت‌گرفته از فرهنگ عاشورا و قیام امام حسین(ع) است. سردار سلیمانی از خواب که بیدار می‌شد، با شهدا حرف می‌زد و شب هم وقتی می‌خواست بخوابد، با شهدا سخن می‌گفت. در محل کارش وارد اتاق کار می‌شد با شهدا زندگی می‌کرد. در سالن محل کار از پله‌ها که به سمت اتاق کار حاج‌قاسم می‌رفتیم، تصاویری از شهدای دفاع‌مقدس بویژه شهدای لشکر ثارالله، شهدای جبهه مقاومت و شهدای فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نصب شده بود و حاج‌قاسم هر روز به یاد آنها بود و از آنها کمک می‌گرفت. حاج‌قاسم با این فرهنگ زندگی کرد.    * شهید سردار سلیمانی مکتب امام حسین(ع) را چگونه فهمیده بود و چگونه توانست به این تراز بالا از تبعیت و باور در مکتب اهل‌بیت(ع) نائل شود؟ در دوران جنگ تحمیلی حاج‌قاسم با شهدا زندگی می‌کرد و قبل از آن هم باید گفت حاج‌قاسم همواره با علما می‌زیست. آغاز این حرکت عظیم و ورود به انقلاب را شهید کامیاب و علمای بزرگ کرمان برایش ترسیم کردند و تا پایان عمر نیز اینگونه بود. حاج‌قاسم در مجالس روضه و پای منبر بزرگ شد. منبری‌ها، اهل تبلیغ و علما زندگی امام حسین(ع) را تبیین می‌کردند. حاج‌قاسم کسی بود که با حرف علما زندگی می‌کرد. بنابراین هر چه پیش می‌رفت آشنایی او با زندگی و سیره اهل‌بیت(ع) بیشتر می‌شد. وقتی زندگی حاج‌قاسم را در دوران جنگ تحمیلی، پس از آن در جنوب شرق کشور و مبارزه با اشرار تا وقتی که وارد نیروی قدس شد و در آخر یعنی سال 98 نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم هر چه جلو می‌آییم، حاج‌قاسم از نظر معنوی، علمی و تقوا و تواضع رشد داشت. حاج‌قاسم سعی می‌کرد روز به روز خود را به امام حسین(ع) و اولیای الهی نزدیک‌تر و ویژگی‌های آنها را در زندگی خود پررنگ‌تر کند که این حقیقت را در زندگی و وجود ایشان به عینه می‌دیدیم. مجالس خصوصی حاج‌قاسم با مجالس عمومی ایشان خیلی متفاوت بود. در جلسات خصوصی وقتی اسمی از امام حسین(ع) برده می‌شد، اشک از چشمان حاج‌قاسم جاری می‌شد و وقتی مصیبت خوانده می‌شد، حاج‌قاسم مثل ابر بهار اشک می‌ریخت و شانه‌هایش می‌لرزید. این نشان از عشق حاج‌قاسم به امام حسین(ع) است که با همه وجود این عشق را باور کرده بود و به آن ایمان داشت.    * این نوع عزاداری در زمان‌های مأموریت و حضور در محور مقاومت چگونه بود؟ افرادی که امام حسین(ع) را قبول دارند، وقتی نوع رفتار این شهید بزرگوار را می‌دیدند، متوجه می‌شدند این نوع رفتار و حرکات نشأت‌گرفته از نهضت و فرهنگ عاشوراست. آنهایی که خیلی به امام حسین(ع) توجه نداشتند، اگر چه من اعتقاد دارم حتی یهودی‌ها و مسیحی‌ها نسبت به امام حسین(ع) ارادت دارند، وقتی می‌دیدند حاج‌قاسم در برابر ظلم به انسان‌ها می‌ایستد و از مظلوم دفاع می‌کند، می‌فهمیدند ایشان فرهنگی دارد که نشأت گرفته از الگویی والاست. البته ممکن است این الگو را به نام امام حسین(ع) بشناسند یا حتی نشناسند. انسانی که وصف انسانیت را دارد، از دفاع از مظلوم خوشش می‌آید و برای مبارزه با ظالم پیشقدم می‌شود. این فرهنگ، فرهنگی است که عاشورا را در جامعه پررنگ می‌کند.    * اگر اجازه بدهید بخش بعدی گفت‌وگوی خود را اختصاص بدهیم به بررسی قیام امام حسین(ع). عده‌ای در تحلیل علت قیام امام حسین(ع)، هدف ایشان را تشکیل حکومت اسلامی می‌دانند و عده‌ای با این نظر مخالفند؛ نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ ما اگر بخواهیم عاشورا و فرهنگ عاشوا را ترسیم کنیم باید سراغ قرآن کریم برویم. قرآن ۲ هدف را برای همه پیامبران تببین کرده است. قرآن می‌فرماید ما همه پیامبران را فرستادیم برای دو کار: «أَنِ اعبُدُوا‌الله وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ» (نحل/ 36)؛ یکی اینکه انسان‌ها را به خداپرستی دعوت و بندگی خداوند متعال را تبلیغ کنند و دوم نفی طاغوت برای تشکیل حکومت دینی. همه پیامبران برای تشکیل حکومت دینی آمدند. نبی مکرم اسلام نیز برای استمرار هدف همه انبیای الهی برای ایجاد حاکمیت دینی مبعوث شد و حکومت دینی را در مدینه منوره شکل داد. همه انبیای الهی هم برای این حقیقت آمدند تا هم جامعه را به سوی عبودیت حرکت داده و هم حکومت دینی را شکل دهند، چرا که بدون استقرار حکومت دینی، عبودیت در جامعه شکل نخواهد گرفت. باید طاغوت‌زدایی شود تا انسان‌ها به سمت هدف حرکت کنند و کامل شوند. هدف امام حسین(ع) هم همین بود و در استمرار حرکت نبی مکرم اسلام و استمرار حرکت امام علی(ع) و امام حسن(ع) اینگونه ایستادگی کرد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) ۴ سال و 9 ماه در رأس حکومت دینی بود و بعد از ایشان نیز امام حسن(ع) ۵ ماه حکومت کرد. اما دشمنان نگذاشتند این حرکت شکل گرفته و استمرار یابد. امام حسین(ع) برای تشکیل حاکمیت دینی در امتداد حکومت امام حسن مجتبی(ع) تلاش کرد.  حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند: برخی می‌گویند امام حسین برای حکومت قیام نکرد اما این نظر غلطی است، امام حسین برای تشکیل حکومت دینی قیام کرد. چون اگر حکومت شکل نپذیرد، جامعه نمی‌تواند به سوی بندگی حرکت کند. امام خمینی(ره) در امتداد حرکت اولیای الهی و امام حسین(ع)، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را شکل دادند. درست است امروز کاستی‌هایی در کشور وجود دارد اما آنچه مهم است، حاکمیت قانون اسلام در جامعه و حرکت دادن انسان‌ها به سمت عبودیت است. امام از جوان‌هایی که دنبال دنیا و خوشگذرانی‌های دنیوی بودند، انسان‌های عاشق خدا ساخت تا جایی که حاضر شدند همه هستی خود را برای اسلام و انقلاب فدا کرده و به میدان جهاد رفته و تا شهادت هم پیش روند. این هدف اولیای الهی است. اما سوال پیش می‌آید که انسان‌سازی تا کجا؟ تا جایی که انسان‌ها حاضر باشند برای دیندار شدن همنوع‌های خود، جان‌شان را هم فدا کنند. امام حسین(ع) و یاران‌شان در روز عاشورا این درس بزرگ را به جامعه اسلامی و حتی انسانی دادند. برای احیای دین در جامعه بشری باید از جان گذشت. امام حسین(ع) برای تقویت دین جامعه و احیای فرهنگ دینی نهال شهادت‌طلبی و ایثار را کاشت و این حرکت را ایجاد کرد.    * آیا برای قیام امام حسین(ع) می‌توان اهداف فرهنگی به خصوصی نیز متصور شد؟ بله، یقینا! مهم‌ترین هدف فرهنگی امام حسین، انسان‌سازی بود. انسان‌سازی و تعالی انسان‌ها که سرمنشأ آن عبودیت است، هدف همه انبیا و اولیای الهی و هدف امام حسین(ع) هم همین بوده است. به همین دلیل می‌گوییم برای تشکیل حاکمیت دینی، نخستین هدف انسان‌سازی و دومین هدف مدینه فاضله است. امام حسین(ع) قیام کرد تا جامعه، جامعه الهی شود و در مسیر مستقیم خدا حرکت کند. سومین حرکتی که امام(ع) شکل داد، عدالت‌خواهی بود؛ ایجاد و گسترش عدالت در جامعه بشری. امام حسین(ع) و شهدای عاشورا برای عدالت‌خواهی قیام کرده و به شهادت رسیدند.  چهارمین نکته بحث نورانی شدن جامعه است. امام حسین(ع) شهید شد تا جامعه از ظلمت یزیدی رهایی پیدا کند و به سوی نور الهی برود، «یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ» (بقره/ 257) امام حسین(ع) شهید شد تا انسان‌ها به سمت توحید، قرآن و تقوا و معنویت حرکت کنند تا جامعه نورانی شود و در جامعه بشری قانون خدا، قرآن و دین حاکم شود و انسان‌ها در مسیری حرکت کنند که تعالی و رشد قطعی است. هدف خلقت که عبودیت است، در پرتوی حاکمیت قانون اسلام شکل می‌پذیرد. ششمین نکته اجرای احکام الهی است. همه انبیا و اولیای الهی آمدند تا حکم خدا را اجرا کنند. امام حسین(ع) هم شهید شد تا حکم الهی و اسلام را در جامعه پیاده کند. مبارزه با یزید و یزیدیان، عبیدالله و عمر بن سعد در همین راستا بود. آنها قانون اسلام و خدا را کنار‌زده بودند. بنابراین امام حسین(ع) آمد تا قانون را به جامعه بازگردانده و مردم را دعوت به اجرای قانون الهی کند.  نکته بعد اجرای ارزش‌های الهی است؛ آن هم ارزش‌هایی که خداوند متعال ترسیم می‌کند. خداوند یگانه، خالق انسان است و می‌داند انسان با چه ویژگی‌هایی باید به سمت کمال حرکت کند. بنابراین ارزش‌ها در جامعه دینی منطبق با حکم خدا و قانون الهی است. امام حسین(ع) آمد تا ارزش‌های الهی را مهم‌تر از وجود خود و انسان‌ها بداند. این زبان حال حسین بن علی(ع) است: «إن کان دین محمّد لم یستقم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی؛ اگر دین حضرت محمد(ص) جز با کشته ‌شدنم پایدار نمی‌ماند، پس ‌ای شمشیرها! مرا دریابید». این سخن امام حسین(ع) نیست، بلکه زبان حال است که اگر دین در خطر باشد، باید برای احیای دین و دعوت مردم به عمل به دستورات الهی جان داد.  یکی از اصول امام حسین(ع) این بود که ارزش‌ها مهم‌تر از افراد است و افراد باید فدای دین شوند، نه اینکه دین فدای افراد شود. ویژگی دیگری که امام حسین(ع) دنبال می‌کرد، مبارزه با فساد و ظلم و تباهی بود. یزید، عمربن سعد و عبیدالله بن زیاد جرثومه فساد بودند. امام حسین(ع) با هر ظلمی مبارزه کرد برای اینکه ظالم را ریشه‌کن کند. برای نابودی ظلم باید ظالم را برچید. تا استکبار جهانی وجود دارد، ظلم هم وجود دارد. امام حسین(ع) سراغ ریشه رفت و کاخ یزید و ظلم را نابود کرد تا انسان‌ها در مسیر مستقیم بتوانند حرکت کنند. یکی از موانع مسیر رشد و تعالی انسان‌ها همان ظلم و ظالم است که امام حسین(ع) برای مبارزه با فساد و طغیان حرکت کرد. نکته دیگر در انقلاب امام حسین(ع) توجه به مردم است. همه آنهایی که در مسیر امام حسین(ع) قرار گرفتند، مردم هستند. مردم بودند که امام حسین(ع) را یاری کردند؛ مردمی با ویژگی‌های الهی. مردمی متواضع و باتقوا و ایثارگر آمدند در کنار امام حسین(ع) تا این حقیقت را به نمایش بگذارند اگر انسان‌هایی که خود را ساخته، در مسیر سیر و سلوک حرکت کرده و در وجود خود جهل‌زدایی کردند، وارد میدان جنگ با دشمن شوند، قطعا حق پیروز است ولو همه آنها کشته شوند.    * اگر امام حسین(ع) شهید نمی‌شدند، امروز از اسلام خبری نبود ما با ۲ عینک حادثه عاشورا را نگاه می‌کنیم؛ یکی عینک الان‌بین و دیگری آینده‌بین یا همان کوتاه‌مدت و بلندمدت. با عینک کوتاه‌مدت وقتی حادثه عاشورا را می‌نگریم که امام حسین(ع) و یاران ایشان شهید شدند و خاندان سیدالشهدا(ع) به اسارت رفتند و بعد هم آن وضعی که در دوران امام سجاد(ع) به وجود آمد که خفقان بسیاری وجود داشت، پس اثری از اسلام نماند اما با عینک آینده‌بین یا بلندمدت که نگاه می‌کنیم، امروز اگر انقلاب اسلامی شکل گرفته و گرایش به اسلام سرعت گرفته است، ریشه همه حرکت‌ها در عاشوراست. اگر امام حسین(ع) و یاران‌شان شهید نمی‌شدند، امروز از اسلام و جمهوری اسلام و حتی گرایش به اسلام خبری نبود. امام حسین(ع) آمد و این حقیقت را اثبات کرد که اگر انسان‌ها در مسیر تعالی حرکت و اجرای احکام الهی را دنبال کنند و برای خدا تلاش داشته باشند، خدا این انسان‌ها را پیروز کرده و بر کفر غالب می‌شوند. این اعتقاد ما است که انسان‌ها بر کفر جهانی غالب و ظلم ریشه‌کن می‌شود و حکومت عدل امام زمان(عج) در جهان مستقر خواهد شد. این نتیجه فرهنگ عاشورایی است. البته ما انسان‌ها عجول هستیم و می‌خواهیم زود به نتیجه برسیم. اگر ما حقیقت انقلاب‌های جهان را به دست پیامبران و حقیقت حکومت اولیای الهی را بنگریم، همه آنها مسیری طی کردند تا پله پله انسان به کمال برسد. وقتی صحنه خلقت را از آغاز تا امروز نگاه کنیم، می‌بینیم جامعه بشری به سوی کمال حرکت کرده است. البته سختی و مشکلاتی هم وجود دارد اما نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود. انسانی که با اراده خلق شده است تا بتواند هم در مسیر درست و حق گام بردارد و هم در مسیر ظلم و گمراهی حرکت کند، با دشواری‌هایی روبه‌رو است اما پایان این سختی‌ها عزت و راحتی است. همان‌طور که سختی‌های عاشورا و بعد از آن منجر به عزتی شد که مسلمانان در جهان دارند.    * اگر با ظلم و ستم مذاکره و صلح کنیم، باید ذلت را بپذیریم عاشورا دعوای شخص نبود بلکه دعوای جهان‌بینی بود. مثل دوران ما که جهان‌بینی ما با جهان بینی آمریکا متفاوت است. آنها همه چیز را برای خود می‌خواهند. یزید هم همین‌طور بود. حاضر بود مسلمانان را قلع و قمع کند. کار یزید فقط کشتن امام حسین(ع) نبود. در قضایای واقعه حره یا حمله به مدینه و حتی مکه، مردم را قتل عام کرد. طاغوت همه انسان‌ها و دارایی‌های جامعه را برای خود می‌خواهد. این نگاه انسان‌های مادی است. از انسان مادی‌گرا سوال کردند چه آرزویی دارد؟ گفت «آرزویم این است همه انسان‌ها بمیرند و اموال آنها از آن من شود». انسان مادی‌گرا هوای نفس در وجودش حاکم است. یزید و معاویه اینگونه عمل کردند. امروز هم یزید و شمر زمان ما؛ سران آمریکا و اسرائیل غاصب، چنین عمل می‌کنند. مگر می‌شود انسان در تحت زعامت انسان ظالمی قرار گیرد که هیچ ارزشی برای او قائل نیست؟ به فرموده امام خمینی(ه) مثل این می‌ماند که انسان گله گوسفند را به گرگ بسپارد. گرگ درنده است و هدفی جز آن نمی‌شناسد. آمریکا یک موجود استکباری است و غیر از زورگویی و چپاولگری و سلطه نمی‌شناسد و ارزشی برای انسان‌ها قائل نیست. نه برای مسلمان‌ها، بلکه برای هیچ انسانی ارزش قائل نیست. خودشان هم اعلام می‌کنند ما به دنبال مصالح خودمان هستیم، ولو انسان‌ها را قتل‌عام کنیم. به همین دلیل است که می‌گوییم نباید به آمریکا اعتماد کرد. اگر قولی هم بدهد، این قول قابل اعتماد نیست. چون دنبال هدف خود که چپاول جهان و غارت اموال افراد دنیاست، قدم برمی‌دارد. این درسی است که امام عاشورا به ما آموخت که در برابر ظلم باید ایستاد. یا باید ذلت را پذیرفت یا اینکه باید عزت را بپذیریم. اگر با ظلم و ستم مذاکره و صلح کنیم، باید ذلت را بپذیریم. اگر امام حسین(ع) با یزید صلح می‌کرد، از اسلام و حتی انسانیت اثری نمی‌ماند. امام حسین(ع) درس مبارزه با ظالم و فساد را به ما آموخت. پس وقتی می‌گوییم باید در مسیر حسین بن علی(ع) حرکت کنیم، یعنی باید با ظلم و ظالم مبارزه کنیم. امام حسین(ع) هم که این حرکت را شکل داد، به خاطر این بود که چنین نگرشی نشأت گرفته از فکر دینی ایشان بود. دین اسلام به اباعبدالله(ع) آموخت که باید با ظلم و خصم مبارزه کرد. این مبارزه با طاغوت و استکبار جزو ذات دین است. در ابتدا هم به آن اشاره کردم که خداوند در قرآن کریم فرمودند: «وَلَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا ‌الله وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ؛ ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید». استکبارستیزی ما ریشه در قرآن دارد. اگر ما به دستورات دین عمل کردیم، مسلمان هستیم؛ اگرنه عنوان مسلمانی و عاشورایی بر ما صادق نیست. عاشورایی یعنی عاشق دین، عاشق شهادت و مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم. همه این اوصاف را حسین بن علی(ع) به ما یاد داد و یاد و نام ایشان به عنوان الگویی در این صحنه بزرگ می‌درخشد.