در برابر كرونا چه واکنشی نشان بدهیم؟

یاسر نوروزی: در روزهای شیوع گسترده کووید-19 هستیم و این ویروس همچنان قربانیان فراوانی را در سراسر جهان و به‌ویژه ایران به کام مرگ می‌کشد. آسیب‌های کرونا البته تنها در خطر مرگ خلاصه نمی‌شود؛ از دست‌دادن عزیزان در این ایام هم خود به مخاطرات روانی این جریان افزوده. همچنین فقدان امکان سوگواری شایسته که بسیاری را از تسلادیدن و همدردی محروم کرده است. در کنار اینها آسیب‌های روانی کرونا همچنان ریشه‌ای‌ترین نقاط زندگی بشری را نشانه رفته است؛ از آموزش مجازی کودکان و قطع ارتباط آنان با همسالان خود گرفته تا قرنطینه، انزوا، تحرک اندک و اختلال در روابط اجتماعی. با تمام این مسائل اما در این گفت‌وگو عماد رضایی‌نیک، روانشناس، مبحث قابل تأملی را درباره تعاریف جدید «هوش» و «هوشمندی» ارایه می‌کند؛ اینکه کارشناسان دیگر هوشمندی انسان را صرفا در حل معادلان ریاضی یا تست‌های این‌چنین نمی‌بینند؛ بلکه بنا به تعاریف جدید، هوشمندی یعنی قدرت سازگاری با محیط در شرایط مختلف. برای همین به نظر می‌رسد در چنین موقعیتی خواندن این گفت‌وگو نکات قابل تأملی داشته باشد.

آسیب‌های روانی که بعد از شیوع کرونا به آنها اشاره شده، از نگاه‌های مختلف قابل بررسی هستند. ترس از مرگ، انزوا، قرنطینه، فقدان امکان سوگواری و غیره. اگر بخواهیم به نوعی طبقه‌بندی از این نوع آسیب‌ها برسیم، از کجا بهتر است شروع کنیم تا بعد به راهکارها برسیم؟



من ابتدا با مشخص‌کردن گروه سنی مورد نظر، بحثم را شروع می‌کنم؛ اول از کودک و بعد بزرگسال تا در انتها به جمع‌بندی برسم. اگر بخواهیم موضوع را در کودکان بررسی کنیم، یکی از جدی‌ترین گروه‌های سنی که در این دوره آسیب دیدند، کودکان بودند. از این منظر که ما دو شاخصه مهم در این گروه سنی داریم؛ مهارت‌های ارتباطی و مهارت‌های اجتماعی. این مهارت‌ها در کودکان غالبا از سنین اول دبستان تا پایان دبستان شکل می‌گیرند و احتمال مشکلات در این مهارت‌ها در کودکان وجود دارد.

مقصود از مهارت‌های اجتماعی دقیقا چیست؟

وقتی ما صحبت از مهارت‌های اجتماعی می‌کنیم، منظورمان مهارت‌هایی است که حضور و تأثیر کودک را در محیط توصیف و معنی می‌کند. این حضور و توصیف یعنی چه؟ یعنی ابراز وجود، معرفی توانمندی‌ها و شناساندن علاقه‌مندی‌ها. حالا در این دورانی که بچه‌ها اصلا همدیگر را نمی‌بینند و اصلا امکان بروز چنین شرایطی وجود ندارد، آسیب‌هایی را می‌توانیم احتمال بدهیم. دقت داشته باشید ما معمولا درباره بچه‌ها نمی‌توانیم بگوییم در لحظه در حال متحمل‌شدن چه آسیب‌هایی هستند. چون نمود بیرونی آسیب‌ها در بچه‌ها ناآشکارتر است. هنوز خصیصه‌های زبان و ویژگی در میان گذاشتن احساسات در بچه‌ها به وجود نیامده و آسیب‌ها معمولا بعد از دوره نوجوانی ممکن است خودشان را نشان بدهند.

البته نشانه‌های آن را می‌شود دریافت کرد. این‌طور نیست؟

بله، چنین چیزی قابل بررسی است. مثلا همین چند روز پیش با بچه‌هایی کار می‌کردم که از کلاس اول می‌خواستند به کلاس دوم بروند. ماجرا به مدرسه‌ای برمی‌گردد که من با آنها همکاری دارم و نوعی آزمون ورودی داشتند تا پارامترهای رفتاری و رابطه‌ای بچه‌ها را در نظر بگیریم. خب اینها بچه‌هایی بودند که آموزش کلاس اول‌شان کاملا برخط و آنلاین بود و اولین سال تحصیلی‌شان را به شکل کاملا مجازی گذرانده بودند. وقتی با این بچه‌ها مواجه بودم، می‌دیدم که اینها نسبت به وضعیت معمولی که یک محیط آموزشی انتظار دارد، بسیار فاصله دارند و نسبت به این قضایا کاملا بیگانه هستند؛ طوری‌ که اصلا پیشنهاد دادم این قضیه را فعلا کنار بگذارند.

 یکی از جدی‌ترین گروه‌های سنی که در این دوره آسیب دیدند، کودکان بودند. از این منظر که ما دو شاخصه مهم در این گروه سنی داریم؛ مهارت‌های ارتباطی و مهارت‌های اجتماعی. این مهارت‌ها در کودکان غالبا از سنین اول دبستان تا پایان دبستان شکل می‌گیرند و احتمال مشکلات در این مهارت‌ها در کودکان وجود دارد

در عین حال یکی دیگر از آسیب‌هایی که در بچه‌ها به خاطر شرایط فعلی ممکن است به وجود بیاید، در مقوله «عزت‌نفس» است. وقتی درباره بچه‌ها حرف ‌می‌زنیم، مقوله «عزت‌نفس» در آنها در حضور همسالان به وجود می‌آید. به این شکل که کودک توانمندی‌هایش را عرضه می‌کند و علاقه‌مندی‌هایش را به مابقی معرفی می‌کند تا به‌ تدریج چیزی به نام هویت در او شکل بگیرد. در تعریف هویت هم می‌شود گفت ویژگی‌های مختلف در وجود یک کاراکتر. بنابراین وقتی با چنین شرایطی مواجه می‌شویم، می‌شود چنین آسیب‌هایی را هم احتمال داد.

ما در هفته گذشته اتفاقا در پرونده‌ای به موضوع کلاس‌های مجازی اشاره داشتیم و وضعیت آسیب‌های این‌چنینی. یعنی قطع ارتباط‌های مختلف و آموزش‌هایی که دیگر نمی‌شود از کودک انتظار داشت که آنها را مطابق با سال‌های گذشته دریافت کند.

مباحث مربوط به آموزش و یادگیری بچه‌ها در این دوره بسیار مهم است. در واقع یکی از موضوعات به عدم تطابق سن آنها با مفاهیمی که باید یاد بگیرند، برمی‌گردد. یعنی وقتی نمی‌توانند خودشان را به آن میزانی که پایه درسی از آنها توقع دارد برسانند، امکان دارد در سال‌های آینده با مشکلات مختلف مواجه شوند. همین‌طور مسائل ارتباطی در خانواده. چون ما ساختاری داریم به نام خانواده‌درمانی که در این مقوله سه شاخصه را بررسی می‌کنیم؛ پدر و مادر، کودک و محیط خانوادگی. در توضیح باید بگویم به شکل خیلی کلاسیک فرض می‌گیریم که پدر شاغل است، مادر خانه‌دار و بچه‌ها در خانه هستند. حالا اگر بخواهیم واقع‌بینانه درباره این شرایط با توجه به ویژگی‌های جامعه خودمان صحبت کنیم، باید بگوییم این امکان وجود دارد که ارتباط بچه‌ها با والدین در این مدت کاملا مخدوش شده باشد. به خاطر اینکه خیلی از پدر و مادرها اصلا مهارت‌های ارتباطی با بچه‌ها را نیاموخته‌اند. در توضیح این نکته باید در نظر داشت نقش پدر و مادر کودکی که هنوز وارد بخش تحصیلات و آموزش نشده، با نقش پدر و مادری که فرزند محصل دارند، متفاوت است. در واقع پدر و مادر تا 6سالگی یک نقشی دارند و وقتی بچه وارد 7سالگی می‌شود، نقش‌شان کاملا متفاوت می‌شود. این موضوع اصلا آموزش داده نمی‌شود و اصلا این دغدغه در ما وجود ندارد که بفهییم این نقش باید عوض شود. اگر بخواهم مثال بزنم می‌توانم بگویم این نقش شبیه موبایلی است که باید آپگرید شود و تغییراتی کند. من موارد زیادی داشتم در این دوران که می‌گفتند بچه‌های ما گوشه‌گیر و پرخاشگر شده‌اند. حالا طبق مدل خانواده‌درمانی، این دو مورد آسیب را اگر بخواهیم تا حدودی بررسی کنیم، تمام آن از نبود آموزه‌های کافی، مطلوب و مطابق بر دستورالعمل‌های روانشناختی نشأت می‌گیرد که ممکن است در عده‌ای به رفتار پرخاشگرانه برسد و در بعضی دیگر از کودکان به گوشه‌گیری و انزوا. چون باید دقت کرد هر رفتاری که از بچه صادر می‌شود، حتما دارای پیام است و پیام این نوع رفتارهای ناخوشایند این است که محیط و زندگی‌ای که من در آن حضور دارم، باب میلم نیست. من فکر می‌کنم این موضوع کار اصلی روانشناس‌ها تا 10سال آینده خواهد بود؛ یعنی بررسی و ترمیم آسیب‌هایی که تا حدودی به آنها اشاره کردیم.

در این مدت مباحث یا راهکارهایی برای کم‌کردن این آسیب‌ها هم مطرح شده. به‌خصوص درباره بزرگسالان، بحث‌های زیادی پیش آمده. با این حال گمان می‌کنم همچنان جای حضور بحث‌های کاربردی کم است. ما اگر بخواهیم واقعا به راهکارهایی در بررسی این موضوع برسید، شما چه رویکردی دارید؟

درباره بزرگسال‌ها باید بگوییم حتما یک‌سری آسیب‌ها را متحمل شده‌ایم و اصلا هم نمی‌خواهم بگویم این شرایط، شرایطی بوده که ما باید از آن استفاده کنیم و بحث را به سمت روانشناسی‌های پاپیولاری که وجود دارد پیش ببریم؛ تعابیری نظیر نیمه پر لیوان را دیدن و این حرف‌ها.

متوجه‌ شدم مباحث موسوم به روانشناسی زرد…

بله. ولی می‌خواهم بگویم وقتی همه اینها را بررسی می‌کنیم، این دوره دستاوردهایی هم برای سیستم روانی ما داشته. برای اشاره به این دستاوردها باید اشاره‌ای کنم به روانشناسی تکاملی. روانشناسی تکاملی می‌گوید نیاکان ما و اجداد ما، روزگار سختی را گذرانده‌اند که گذراندن آن روزگار سخت ما را به این شرایط و این حال و این قرن رسانده. یعنی آنها هم در طول تاریخ شرایط محیطی‌ای را تجربه کرده‌اند که گاهی مشابه با همین شرایط شیوع کووید-19 و این دوران بوده. با بررسی این موضوع به این نتیجه می‌رسیم که نوعی سیستم سازگاری در ما درحال تقویت است. البته قبل از این من اشاره کنم که ما در این موضوع با دو تعبیر مواجه هستیم؛ سازش و سازگاری. وقتی صحبت از سازش می‌کنیم یعنی تسلیم‌شدن اما وقتی صحبت از سازگاری می‌کنیم یعنی اثرگذاشتن؛ یعنی حضور در محیطی که برای ما استرس‌زاست و فشار روانی و خطر ایجاد می‌کند و اینکه مقابله ما نسبت به آن محیط به چه شکل است و در نتیجه تلاش ما برای اثرگذاری در آن محیط. بحثم این است با تمام زخم‌ها و آسیب‌ها و فقدان‌ها و از دست‌دادن‌هایی که می‌شود برای آن سوگواری کرد و گریست و بسیار هم ناراحت‌کننده بوده‌اند، سیستم سازگاری ما بسیار قوی شده.

من خودم که در ترافیک قرار می‌گیرم، سریع از شر این وضعیت پناه می‌برم به پادکست. با خودم می‌گویم چقدر پادکست‌های مختلفی وجود دارد که من اصلا وقت نمی‌کنم دنبال کنم. فرض کنید اپلیکشن مسیریاب زده مثلا 40 دقیقه در ترافیک خواهم بود. در این مواقع می‌روم یک پادکست 40 دقیقه‌ای گوش می‌کنم. منظورم این است که هوشمندی انسان امروزی تماما در سازگاری تعریف می‌شود و ماحصل این سازگاری هم انعطاف‌پذیری است

اگر بخواهیم مرور کنیم، می‌توانیم به بحث‌هایی اشاره کنیم که همان ابتدا برای مقابله مطرح شد؛ چگونگی کم‌کردن آسیب در مقابل کرونا، فاصله اجتماعی و غیره. البته منظور من در بحث پیش‌رو، روانشناسی فردی است، نه اجتماعی. چون روانشناسی اجتماعی متغیرهای دیگری دارد؛ متغیرهایی از باب قانون‌مندی، نقش دولت و غیره. در واقع اگر بخواهیم با آن رویکرد بررسی کنیم، می‌بینیم هر چقدر سیستم فردی توانسته قوی‌تر عمل کند، سیستم دولتی ضعیف‌تر بوده. اما بر اساس رویکردی که من در بحثم اتخاذ کرده‌ام، باید بگویم سیستم سازگاری در ما خیلی خوب توانسته تقویت شود. اینجا بحث «هوش» هم به میان می‌آید؛ تعریفی از «هوش» که من بسیار به آن مؤمنم. چون ما تعریف‌های مختلفی از هوش داریم اما این تعریف در واقع شاید مقدار بیشتری دربرگیرنده حرفی است که می‌خواهم بزنم. در این تعریف می‌گوییم هوش یعنی توانایی سازگاری با محیط، غلبه بر محیط و تأثیر در محیط.

این تعریف ارتباط چندانی با تعریف «هوش» در عرف ندارد. گمان می‌کنم تعریف دیگری است.

برای اینکه تعاریف جدیدی که از هوش ارایه کرده‌اند، بیشتر متمرکز بر مؤلفه سازگاری است. در واقع تعریف هوش در مباحث فعلی اصلا این نیست که چقدر می‌توانیم مسائل ریاضی را حل کنیم یا چقدر می‌توانیم شباهت‌ها و تفاوت‌ها را ببینیم. ما وقتی صحبت از هوش می‌کنیم یعنی اینکه من در یک محیط بسیار سخت و استرس‌زای شغلی هستم، آن محیط دارد برای من یک‌سری فشارهای روانی ایجاد می‌کند اما من عاشق کارم هستم. هوشمندی اینجا این است که من چطور می‌توانم بر آن فشارهای روانی فائق بیایم و تأثیرگذار باشم. اگر بخواهم مثالی بزنم می‌توانم به موضوع ترافیک اشاره کنم. ترافیک در زندگی روزمره ما به عنوان محرکی است که گاهی به آن دچار می‌شویم و همه ما وضعیت آسیب‌زننده‌اش را تجربه کرده‌ایم. وقتی در ترافیک گرفتار می‌شویم، دچار این احساسات می‌شویم که می‌گوییم من این زمان را می‌توانستم خانه باشم، در کنار همسرم باشم، در کنار بچه‌‌ام باشم اما الان اینجا در بوق و نرسیدن و خستگی و سردرد چه کنم و… حالا بحث هوشمندی که عنوان کردم به ما می‌گوید چطور می‌توانی در این لحظات سازگاری داشته باشی. خب آدم‌ها می‌توانند هرکدام پاسخ‌های مختلفی داشته باشند.

خودتان وقتی در چنین شرایطی گرفتار می‌شوید، چه کاری می‌کنید؟ چطور در خودتان سازگاری ایجاد می‌کنید؟

مثلا من خودم که در ترافیک قرار می‌گیرم، سریع از شر این وضعیت پناه می‌برم به پادکست. با خودم می‌گویم چقدر پادکست‌های مختلفی وجود دارد که من اصلا وقت نمی‌کنم دنبال کنم. فرض کنید اپلیکشن مسیریاب زده مثلا 40 دقیقه در ترافیک خواهم بود. در این مواقع می‌روم یک پادکست 40 دقیقه‌ای گوش می‌کنم. منظورم این است که هوشمندی انسان امروزی تماما در سازگاری تعریف می‌شود و ماحصل این سازگاری هم انعطاف‌پذیری است.

بحث تازه‌ای بود که کمتر به شکل تخصصی درباره آن شنیده بودم. دست‌کم در نوشته‌های ژورنالیستی اشاره‌ای درباره آن ندیده بودم. بسیار جالب بود.

خواهش می‌کنم. بحث در واقع درباره چگونگی نوع مواجهه است. چون مدتی موضوعی مورد بحث بود که اگر ما به عنوان روانشناس بخواهیم یک بحث را به تمام آدم‌های زمین یاد بدهیم، چه موضوعی است. این یک سوال بسیار مهم است که در یک کنفرانس روانشناسی حدود 5سال پیش مطرح شده بود. از روانشناس‌های مختلف هم دعوت شده بود تا نظرشان را در این زمینه بگویند. در نهایت هم بین تمام موضوعات به یک مخرج مشترک رسیدند؛ چگونگی نوع مواجهه انسان امروزی با دنیا و هستی. یعنی زمانی که با اتفاقات مختلف برخورد می‌کنم، اپلیکیشنی درونم نصب شده باشد که بدانم در آن لحظه و در آن موقعیت، محرکه مربوطه چه نوع مواجهه و واکنشی از من می‌طلبد و این مواجهه باید به چه شکل باشد. ما در آموزش این مسائل بسیار فقیریم. فرض کنید به محض اینکه تصادف می‌کنیم، مواجهه ما با تصادف چیست؟ اگر بخواهیم این مواجهه را بررسی دقیق و در واقع جراحی کنیم، به بحث مدیریت هیجانات وارد می‌شویم که بحث‌مان به درازا می‌کشد. اما به عنوان جمع‌بندی باید بگویم دوره کرونا این هشدار را به ما داده که ما نیازمند آموزش چگونگی نوع مواجهه با اتفاقات مختلف در زندگی هستیم. یعنی باید از روانشناس‌ها بخواهیم و از آنها استمداد کنیم که روی مسائل مختلف این موضوع بیشتر کار کنند، چون این بررسی‌ها می‌توانند در سال‌های آینده بسیار راهگشا باشد.