بیشه بی‌شیر

احسان حضرتی‪-‬ اروپا اگر چه متشکل از چندین کشور دارای سیستم حکومتی پارلمانی،ریاستی و سلطنتی است،اما از بعد جنگ بین الملل دوم، این اتحادیه عادت داشته است تا یک یا چند لیدر مقتدر و قدرتمند داشته باشد.در طول سال‌های طی شده تا امروز اروپا علی رغم داشتن مسئول کمیسیون اروپایی و رییس اتحادیه و مناصب منطقه‌ای دیگر، اما همیشه تحت تاثیر رهبران کشورهای دیگر بوده اند.
اروپایی تحت رهبری شارل دوگل تا اروپای امروز تغییرات بسیاری به خود دیده است و این گونه به نظر میرسد که آن اروپای قدرتمند و تاثیر گذار امروزه بسیار شبیه یک افسانه باورنکردنی است. اروپا در طول سال‌های 1950 تا 2010 عملا یک قدرت فرا منطقه‌ای و بین المللی بود که رد پای آن درمناسبات مختلف جهانی دیده میشد.
افرادی مانند دوگل،تاچر،میجر،بلر،میتران،
ژیسکاردستن،ازنار و بسیاری دیگر در طول تاریخ اروپا و روابطش با جهان بین الملل براساس رفتار‌ها و اقداماتشان تاثیر گذار بودند،این قدرت تاثیر گذاری نیز محدود به سران کشورها نبوده است، بلکه شما در میان وزرای امور خارجه نیز این قدرت را میتوانستید ببینید.


آنگلا مرکل بی‌شک آخرین رهبر قدرتمند و تاثیر گذار اروپایی بود که در حال انتقال قدرت به جانشین خود است. در اواخر دهه اول قرن حاضر، نیروهای چپ گرا و سوسیالیست در اروپا به قدرت رسیدند که باعث شادی شده بود،اما متاسفانه این نیروها آنچنان درگیر مسائل اقتصادی داخلی شدند که نتوانستند به مسائل اروپا و سیاست‌های جهانی آن برسند و نتیجه آن افول بیش از بیش اروپا شد.
آنچه نتوانست اروپا را از این بحران نجات دهد، فقدان سیاست مردانی بود که در میان اروپا کاریزماتیک باشند.اروپای ضعیف در حال شکل گیری است و این در حالی است که روسیه و چین در حال گسترش دکترین‌های خود هستند.مهمترین سوالی که در این میان پیش می‌آید این است که این وضعیت
اروپا تا چه زمانی قرار است ادامه یابد و کی می‌توان اروپای قدرتمند را مجددا مشاهده کرد؟ اروپا در حال حاضر نیاز به یک پوست اندازی دارد،رهبرانی با دیدی اروپایی و توانایی تاثیر گذاری باید به روی کار بیایند.بد نیست بدانیم که احتمال شکست مکرون در فرانسه نیز وجود دارد و هر لحظه ممکن است رهبرانی تند رو روی کار بیایند.خروج انگلیس از اروپا توانست هیمنه این اتحادیه را بشکند. اروپا تصور میکرد بدون انگلیس می‌تواند حیات سیاسی خود را ادامه دهد اما در عمل این کار غیر قابل اجراست.بهرحال انگلیس یک عضو مهم در روابط اروپا و آمریکا بود که با خروجش، توازن در منطقه بهم ریخته است.از سوی دیگر روند انتخابات در کشورهای دیگر نشان می‌دهد که رهبران تازه در حالی رویای رهبری اروپا را دارند که یا در دامان روسیه هستند یا رفیق آمریکا و این یعنی با نسل جدیدی در اروپا مواجه هستیم که توانایی تبدیل کردن شرایط اروپا را به یک منطقه بدون اتحاد دارند. اروپا همیشه مظهر همگرایی منطقه‌ای بوده و امروز شاهد واگرایی آن هستیم. کشورهای قدرتمند اقتصادی مانند آلمان شرایط دیگر کشورها برایشان اهمیت ندارد،فرانسه و ایتالیا و اسپانیا به دنبال بهبود شرایط اقتصادی خودشان هستند و انگلیس حالا دنبال تاثیر گذاری در اروپا است. اگر شرایط همینگونه باقی بماند، اروپا دیگر اروپای قدیم نیست و می‌تواند چهره‌ای جدید از خود بروز دهد که برای دیگر کشورهای جهان غریب است.