تکلیف، انسجام است نه انشقاق

امین خیام: چندی پیش تصویری در فضای مجازی منتشر شد که نشان می‌داد تعدادی از دختران دانشجو با لباس فارغ‌التحصیلی جلوی سردر دانشگاه تهران بدون رعایت حجاب عرفی عکس انداخته‌اند. این تصویر بازتاب‌های گوناگونی داشت اما به هر حال مثل هر موج فضای مجازی، ساعاتی دست به دست شد و مطالبی پیرامون آن گفته شد و در نهایت تب‌و‌تاب آن فرونشست. مدت زیادی از این مساله نگذشته بود که عکس دیگری منتشر شد که تعدادی از دختران محجبه به گونه‌ای که پاسخ به عکس قبلی باشد، جلوی همان نمای دانشگاه تهران عکس انداخته‌اند و باز روز از نو روزی از نو.  فارغ از بحث قضاوت درباره مساله حجاب، پرسش جدی‌تری که به نظر می‌رسد باید مطرح کرد این است: با چه دستگاه فکری و محاسباتی، پاسخ دادن به اینگونه حرکات تبدیل به یک «تکلیف» می‌شود و عده‌ای خود را موظف به ادای این تکلیف می‌دانند؟ در همین راستا بد نیست به حواشی پیش آمده پیرامون جمله اخیری که آیت‌الله‌العظمی صافی‌گلپایگانی اظهار داشته‌اند، اشاره‌ای کنم. دقیقا همان دستگاه فکری‌ای که به این نتیجه می‌رسد که یک عکس را نباید بی‌پاسخ بگذارد، همان نوع فکر هم به این نتیجه می‌رسد که یک جمله مرجع تقلید که خیلی کوتاه در حاشیه یک دیدار گفته شده است، نباید بی‌جواب بماند. سوال من این است: خروجی این احساس تکلیف‌ها و این بی‌پاسخ نگذاشتن‌ها چیست؟  جز انشقاق، دسته‌دسته شدن و در نهایت بیشتر بازتاب پیدا کردن امری که علیه آن واکنش داده شده، چه عایدی‌ای در این عکس‌العمل‌ها وجود دارد؟ به نظر می‌رسد اینگونه رفتارها نه به خاطر ضعف دانشی، بلکه به خاطر نقص بینشی است، یعنی همان چیزی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان «بصیرت» یاد کرده‌اند. اینکه ما تشخیص بدهیم باید به کدام حرکت واکنش دهیم؟ کِی؟ چقدر؟ و با چه ادبیاتی؟ اینها همه محتاج بینش و بصیرت است که اگر در واکنشی این بینش نباشد، خرابی‌ای که به بار می‌آورد بیش از سازندگی‌ای است که انتظار آن می‌رود. در قرآن ده‌ها آیه داریم که پیامبر را در برابر حرف‌ها و تهمت‌ها و بحث‌ها و جدل‌های کافران و مشرکان، دعوت به سکوت و رها کردن می‌کند، شاید بتوان ادعا کرد آنقدر که خدا پیامبر را به رها کردن امر کرده به ایستادن و جواب دادن امر نکرده است. اگر کلیدواژه «ذرهم» و مشتقات آن را در قرآن جست‌وجو کنیم به تعداد کثیری از آیات برخورد می‌کنیم که به پیامبر دستور رها کردن و جواب ندادن و مجادله نکردن داده است. حال همه اینها در برابر مشرکان و کافران است، چه برسد به جامعه ایمانی که ۲ طرف جدل، هم‌خون‌ و هم‌کیش‌ خودمان هستند. حفظ وحدت جامعه ایمانی، آنقدر مهم است که وقتی موسی به هارون گفت چرا در برابر گوساله‌پرستی قوم سکوت کردی؟ یکی از دلایل هارون، عدم انشقاق در جامعه بود. قرآن داستان را اینگونه روایت می‌کند: موسی(ع) وقتی از میقات خدا برگشت و دید بخشی از جامعه گرفتار گوساله‌پرستی شده، بر هارون(ع) که او را جانشین خود قرار داده بود خشم گرفت و گفت: یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا، أَلا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی (طه/ 93-92) «‌ای هارون! چه چیز تو را مانع شد که وقتی دیدی گمراه شدند از پی من نیامدی؟ آیا امر مرا نافرمانی کردی؟»، هارون(ع) در جواب موسی(ع) می‌گوید: «انِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ»: ترسیدم بگویی که بین بنی اسرائیل تفرقه انداختی! وقتی جانشین پیامبر خدا از تفرقه انداختن بین یک جامعه بر سر گوساله‌پرستی یا خداپرستی پرهیز می‌کند، این احساس تکلیفی که باید هر حرکت ریز و درشتی را که برخلاف باورهای ما یا دستگاه فکری ما است بی‌پاسخ نگذاریم، از کجا می‌آید؟ سوالی که خوب است کنشگران عرصه‌های فکری و اجتماعی کمی به آن بیندیشند.  در پایان شایسته است این نکته را اضافه کنم که متاسفانه بخشی از بدنه نیروهای انقلاب، مفهوم «آتش به اختیار» را آنطور که مراد رهبر حکیم انقلاب است، درنیافتند. «آتش به اختیار» بودن یعنی برای انجام کارهای متقن و علمی، در گیر‌ و دار ساختار بروکراتیک نیفتادن، اسیر کاغذبازی و امضای مدیر و رئیس نشدن. عنصر «متقن بودن» و «کارشناسی بودن»، رکن رکین یک کار فرهنگی است نه اینکه این ۲ عنصر سرنوشت‌ساز را در نظر نگیریم و اقدامی انجام بدهیم و بعد بگوییم این کار «آتش به اختیار» بود. اینها از موضوعات مهمی است که بی‌توجهی به آن، می‌تواند آثار زیانبار فرهنگی در پی داشته باشد.