صد سال ايده‌هاي ناب

محمدعلی جعفریه لیلی گلستان صد سال ايده‌هاي ناب محمدعلی جعفریه. مدیر نشر ثالث دو، سه ماه به پیروزی انقلاب مانده بود و مطبوعات آزاد شده بودند و هر مطلبی می‌خواستند چاپ می‌كردند؛ به‌ویژه كیهان و اطلاعات. من كه در آن زمان نوجوان بودم، تصمیم گرفتم از بریده‌های مطبوعات، دفتری درست كنم و مطالبی را در آن جمع‌آوری كنم كه به نظرم جالب بودند و این دفتر هنوز هم به یادگار برایم باقی مانده و عكس‌ها و بریده‌های جراید روی برگه‌هایش چسبیده است. آن زمان كاریكاتورهای زیادی منتشر می‌شد و من با شناختِ اندكی كه در آن سن از هنر كاریكاتور داشتم، دو طراح را انتخاب كردم؛ كامبیز درمبخش و احمد سخاورز. مدت‌ها بعد، هنگامی كه در 1381 مشغول راه‌اندازی كتاب‌فروشی ثالث در خیابان كریمخان بودیم (حدود یك سال آماده‌كردن فروشگاه طول كشید) یك روز هنگامی كه تازه از سفری خارجی به ایران برگشته بودم، آقای خسروی كه مسئول دكوراسیون فروشگاه بود و طراحی داخلی آن زیر نظر او انجام می‌شد، به من گفت یك نفر هر‌روز می‌آید و روزنامه‌های چسبانده‌شده به شیشه را كنار می‌زند و پرس‌وجو می‌كند كه این فروشگاه چه زمانی شروع به كار می‌كند. وقتی پرسیدم او را می‌شناسید یا خیر، پاسخ داد كاریكاتوریست است و از آلمان آمده و اسمش كامبیز درمبخش است. جا خوردم. می‌دانستم در آلمان زندگی می‌كند ولی اطلاع نداشتم به ایران آمده است؛ بنابراین به آقای خسروی سفارش كردم كه هر‌وقت ایشان دوباره مراجعه كردند، به من خبر بدهد تا بیایم و او را ببینم. چند روز گذشت تا اینكه دوباره آقای درمبخش از خیابان كریمخان گذشت و مجدد پیگیرِ زمانِ افتتاح فروشگاه شد. آقای خسروی از اشتیاق من به دیدار ایشان گفته بودند و به من هم اطلاع دادند كه آقای درمبخش در فروشگاه خیابان كریمخان است. من هم به‌سرعت و باعجله خودم را با موتورسیكلت از خیابان انقلاب به آنجا رساندم و ایشان را ملاقات و ارادتم را ابراز كردم و توضیح دادم كه از دهه‌ها پیش كارهای ایشان را دنبال می‌كنم و به آنها علاقه دارم. همین، باب آشنایی من با ایشان را گشود. پس از اینكه فروشگاه راه‌اندازی شد، آقای درمبخش، عملا یكی از میزهای كافه ثالث را به‌عنوان دفتر كارشان انتخاب كردند و به مدت 20 سال تا زمانی كه كرونا به ناچار ایشان را خانه‌نشین كرد، پشت آن میز از ساعت 10 صبح تا سه بعدازظهر مشغول كارهایشان بودند و حتی قرارهای كاری‌شان را نیز همان‌جا می‌گذاشتند و آن میز متعلق به خودشان بود. ما هم از حضور ایشان فیض می‌بردیم و خودم، همكاران و اطرافیانم نیز از محبتشان بهره‌مند می‌شدیم. اما ایشان متأسفانه هم به خودشان كم‌لطفی كردند و هم ما را غمگین كردند و قلب تمام طرفداران و دوستدارانشان را شكستند، چون با واكسن مخالف بودند و به اصرار ما و بعضی اطرافیانشان حاضر شدند فقط یك دوز واكسن بزنند. از آخرین آثارشان نیز برمی‌آید و مشخص است كه با واكسن مشكل داشتند و مخالف بودند. درباره كامبیز درمبخش سخن بسیار گفته‌اند و خواهند گفت ولی تأكید بر این نكته را ضروری می‌دانم كه ایشان انسانی نمونه، با قلبی رئوف و اندیشه‌هایی درخشان و دلی بزرگ بود. ولی آنچه بیش از همه حسرت مرا برمی‌انگیزد، این است كه آقای درمبخش، كامبیز عزیز، ایده‌های فراوانی داشت كه به گفته خودش اگر حتی صد سال دیگر هم عمر می‌كرد، باز‌هم می‌توانست ایده برای به‌قلم‌آوردن داشته باشد و جای بسی تأسف است كه هیچ‌گاه مجال نیافت تا آنها را ثبت كند و همگان از آنها محروم ماندند.