پشت صحنه زلزله بم چه خبر بود؟

لیلا مهداد| لرزه بر اندام بم افتاد، دیوارها و سقف‌ها تاب نیاوردند و به ناچار بر سر اهالی آوار شدند. عده‌ای مرگ را انتخاب کردند و گروهی به داغ از دست داده‌ها نشستند. از بم و کوچه‌‌باغ‌هایش که به نخل‌های خرمایش می‌بالید چیزی جز تلی از خاک به جا نماند. جست‌وجو برای گمشده‌ها و منتخبان مرگ شروع شد تا سنگ‌قبرها نام تسلیم‌شدگان مرگ را ثبت کنند. سنگ‌قبرهایی که هزار بار تا به امروز شاهد پررنگ‌شدن این واژه بر خود بودند؛ مرگ بر اثر زلزله.
خانه‌های آوارشده دیگر جایی برای اهالی باقیمانده خانه نداشتند. اهالی‌ای که به ناچار دور از خانه‌ای که روزگاری مأمن‌شان بود، به اسکان موقت پناه بردند؛ همان اسکان سیستم اردوگاهی. سیستمی که مردمانی را کنار هم قرار می‌داد که همه آسیب‌دیده بودند.
شهروندانی که فشارهای روانی بالایی را تاب می‌آوردند؛ شهروندانی با آستانه تحمل پایین. همسایگان جدیدی که همگی غریب بودند و هر تنش کوچکی تنش‌های بزرگ را دامن می‌زد. به باور عباس سبزواری، اسکانی اردوگاهی عین تنش و چالش‌های ثانویه برای شهروندانی که هنوز از شوک بحران بیرون نیا‌مده‌اند. «ما مخالف این نوع اسکان بودیم. تا زمان متقاعدکردن برای لغو این نوع از اسکان چند اردوگاه ساخته شد.»
به گفته این پژوهشگر اجتماعی مردم از خانه‌هایشان به آنجا خوانده شدند. بنابراین همسایگانی که می‌توانستند مرهمی بر درد مشترک‌شان باشند، از هم جدا افتادند و این یعنی ازهم‌پاشیدگی شبکه اجتماعی.

چالش‌های بازسازی فیزیکی  



شهر تلی از خاک و خاکروبه شده بود. نه کوچه‌ها قابل شناسایی بودند، نه نشانی از خیابان‌ها باقی‌مانده بود. اسکان موقت تنها نبض زندگی بود بر شهری که در 12 ثانیه خود را به مرگ سپرد. چادرها و کانکس‌هایی که زخم‌خورده‌های زلزله را پناه دادند. هر کدام از جایی آمده بودند.
یکی از جنوب بم و کوچه‌ای باریک و دیگری از میانه شهر، از خانه‌ای نشسته بر نزدیک خیابان اصلی. وجه مشترک‌شان غریبی و داغ‌دیدگی بود. «شبکه واقعی اجتماعی در مواقع بحران دوستان، آشنایان و همسایگان هستند.
بلا بر سر بم آوار شده بود و به‌جاماندگان نه تاب از دست‌دادگان را داشتند، نه توان قبول اتفاق پیش آمده را. «در بلایا حداکثر توان‌مان را باید به کار بگیریم برای ترمیم و احیای شبکه‌های اجتماعی واقعی.»
قرارها بر بازسازی شهر شد؛ قول‌وقراری برای نونوار کردن کالبد شهر. «بازسازی تنها بخش فیزیکی شهر را در نظر گرفت. نگاهی که جایی برای نگرش اجتماعی و روانی نداشت.» نگاه اقتصادی هم خیلی کمرنگ به چشم می‌خورد، بیشتر نیت بر نوسازی کالبد بم بود و بس. «این نگرش یعنی نگاه فیزیکی صرف عیب بزرگی است برای بازسازی.» بم تسلیم لرزه‌های زمین شده بود. خبری از مداخلات اجتماعی و روانی نبود برای شهری و شهروندانی که از شوکی بزرگ در کما بودند. «مداخلات اجتماعی و روانی بخش لاینفک بحران‌ها هستند. جامعه‌ای که ضربه می‌بیند نیاز به مراقبت درست و اساسی دارد.»
به باور سبزواری، غیبت مداخلات اجتماعی و روانی در شرایط بحرانی یعنی سپردن شهروندان بحران‌زده به مشکلات. مشکلات روانی‌ای که گاها تا آخر عمر همراه آنان خواهد بود.

جای خالی مداخلات اجتماعی و روانی
در میانه بلوا و هیاهوی آوارگی و داغ عزیز دیدن ستاد مداخلات اجتماعی پا گرفت؛ بلافاصله بعد از زلزله. ستادی با هزینه یونیسف که 10 ماه در بم به کارش ادامه داد. اگرچه یونیسف بر این باور بود که وظایفش در محدوده بحران تعریف شده و بعد از آن دولت باید این رویه را به عهده بگیرد. حمایت یونیسف که قطع شد یک‌شبه ستاد مداخلات اجتماعی هم تعطیل شد. «متاسفانه وزارت بهداشت وقت هزینه را تقبل نکرد.»
آمارها و بررسی‌ها واقعیت‌های تلخی از شیوع مشکلات روانی در بم می‌گویند. طبق همین آمارها مشکلات روانی از 5/8درصد پیش از زلزله به 35درصد طی دو ماه پس از زلزله رسیده‌ بود. این اعداد یعنی افزایش 6برابری مشکلات روانی.
همین آمار واقعیت‌های دیگری از پشت‌صحنه زلزله دارند. 5/92درصد افراد عضوی از خانواده‌شان را از دست داده بودند. معلولیت جسمی هم از 2/10درصد قبل به 6/22درصد طی دو ماه پس از زلزله افزایش یافته بود.
اما قصه مداخلات اجتماعی و روانی بحران‌زده‌های بم به اینجا ختم نشد. شهروندان محکوم بودند به تحمل فشار مضاعف. بعد از زلزله بانک‌ها به دنبال تسویه وام‌های قبل از زلزله برآمدند و به ضامن‌ها فشار آوردند. «در چنین شرایط فشار مضاعف، شبکه‌های اجتماعی بیش از گذشته ازهم‌گسستن و سرمایه‌های اجتماعی دچار آسیب شدند.»

بازسازی شهر با مشارکت شهروندان
لرزش بم 180میلیون دلار یعنی چیزی معادل 645میلیارد تومان به ارزش دلار سال 94 خسارت به جا گذاشت.
شهر که با خاک یکسان شد، معمارانی از شهرهای دیگر آمدند پای کار، شورای معماری هم تشکیل شد. معمارهای از راه رسیده، اسکان داده شدند برای طرحی نو انداختن به شهر.
 قرار بر این بود شهروندان برای ساخت خانه نو به طرح و نقشه معماران تکیه کنند. «اولین‌بار در کشور بود که چنین اتفاقی می‌افتاد، آن هم بعد از یک حادثه.» قبل از ویرانی بم، خانه‌های هر شهری که تسلیم زلزله می‌شد، دل خوش می‌کرد به نقشه‌های از پیش‌تعیین شده. «در بم بر مشارکت مردم در بازسازی تکیه شد که نکته مثبتی بود.»  در فاز اول بازسازی قرار بر آماده‌شدن نقشه برای حدود بیست و چند هزار بود. اما تعداد مشاوران و معماران و بازه زمانی محدود همخوانی با این تعداد نقشه نداشت. «هر معمار 10-20 نقشه را براساس درخواست اولین شهروندانی که مراجعه کردند، تهیه کردند.»
نقشه‌هایی که بعد از طراحی برای تایید و محاسبات به نظام مهندسی و شورای معماری رفته بودند. «طراحی نقشه‌های جدید نیاز به زمان دو سه ماهه داشت، برای همین شهروندان به نقشه‌های آماده اکتفا می‌کردند.» به گفته سبزواری بازه زمانی بازسازی کوتاه بود و تعداد مشاوران تناسبی با میزان طراحی‌ها و بازسازی‌ها نداشت. «نکته مهم این بازسازی‌ها جدا از تیپ‌سازی‌ها نگاه صرف فیزیکی بود. در این بازسازی نگاه اجتماعی مغفول ماند.»