هم‌زمان با شهرت در خوانندگی‌ گزینه وزارت شدم

گفت‌وگوی «شرق» با کوروس سرهنگ‌زاده هم‌زمان با شهرت در خوانندگی‌ گزینه وزارت شدم روزگاری خیلی دور، خیلی نزدیک، شهرتی وصف‌ناشدنی داشت. ترانه‌ها و تصنیف‌هایش، هم میان مردم کوچه و خیابان زمزمه می‌شد و هم تأیید و تمجید اهالی فن و موسیقی‌شناسان را به دنبال داشت. کوروس سرهنگ‌زاده 84 بهار را پشت سر گذاشته و بیش از چهار دهه است خودخواسته از عالم موسیقی کناره گرفته؛ ولی نام و آثارش ماندگار بوده و هستند. در همکاری با بزرگانی مانند رحیم معینی‌کرمانشاهی، تورج نگهبان و منوچهر لشگری، قطعات ماندگاری خلق کرد. بخشی از شهرت او نیز به بازخوانی آثار خواننده شهیر و جوانمرگ بازمی‌گردد. کوروس سرهنگ‌زاده به‌ واسطه نسبت خویشاوندی با داریوش رفیعی، از کودکی شیفته او شد. وقتی خواننده جاودانه‌هایی مانند «گلنار» و «شب انتظار» با مرگ ناگهانی در 31‌سالگی، ایران را در بهت و حسرت فروبرد، تصمیم گرفت صدای او را برای نسل‌های بعد زنده نگه دارد. هرچند خوانندگان بسیاری چه پیش و چه پس از انقلاب، آثار داریوش رفیعی را بازخوانی کرده‌اند؛ اما به گواه بسیاری از صاحب‌نظران، هیچ‌کدام به اندازه کوروس سرهنگ‌زاده نتوانسته‌اند حق مطلب را ادا کنند.
دوم بهمن‌ماه، شصت‌وسومین سالروز درگذشت غم‌انگیز داریوش رفیعی بود. به همین مناسبت سراغ کوروس سرهنگ‌زاده رفتیم و با او هم‌کلام شدیم. جان‌مایه این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.
‌ سال‌ها مراسم بزرگداشتی برای داریوش رفیعی هم‌زمان با روز تولد او برگزار می‌شد. شما از چرایی لغو مراسم اطلاع دارید؟
نمی‌دانم. این سؤال را باید از آقایی بپرسید که هر سال مراسم تولدش را برگزار می‌کند. نمی‌دانم چرا دیگر اجازه ندادند و چه شد. فکر می‌کنم زمام امور به دست ديگران افتاد.
‌ منظورتان گورستان ظهیرالدوله است؟
بله.


‌ شما هر سال به مراسم می‌رفتید؟
خیر. من هر سال در مراسم شرکت نمی‌کردم؛ ولی می‌دانم یکی از هنردوستان هر سال به صورت مرتب به گورستان ظهیرالدوله می‌رفت و مراسمی به یاد داریوش رفیعی از سوی او برپا می‌شد.
‌ شما بسیاری از آثار داریوش رفیعی را بازخوانی کرده‌اید. چه شد که به فکر اجرا و ضبط قطعات این خواننده فقید افتادید؟ نسبت خویشاوندی تا چه اندازه در تصمیم شما نقش داشت؟
داریوش رفیعی فوت کرد و دیگر در این دنیا نبود. من صدای او را دوست داشتم و دلم می‌خواست صدایش را نگه دارم. در رادیو نیز عینا همین کلمات را اعلام کردم.
‌ بعدا خوانندگان جوانی نیز آثار شاخص داریوش رفیعی را بازخوانی کردند. فکر می‌کنید در این امر موفق بودند یا تجربه آنها مورد توجه واقع نشد؟
تعدادی از خوانندگان جوان، کارهای من را نیز خوانده‌اند. بالاخره هر کسی صدایی دارد که ممکن است بهتر یا بدتر باشد.
‌ قاعده‌ای وجود دارد؛ اگر بهتر از نخستین فردی نباشید که کاری را انجام داده، در صورت انجام همان کار، نتیجه‌ای نخواهید گرفت.
بله، همین‌طور است. در چنین شرایطی نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد.
‌ فارغ از نگاه احساسی به داریوش رفیعی، بسیاری از اهالی فن، بازخوانی‌های شما را در همان سطح کیفی اجراهای داریوش رفیعی می‌دانند... .
یکی از شانس‌های من، دوستی بسیار نزدیک با رحیم معینی‌کرمانشاهی بود. در مجموع چند نفر از شعرای خوب در زمره دوستان نزدیک من قرار داشتند. من در آهنگ‌ها دخل و تصرف زیادی کرده و تغییر ایجاد می‌کردم.
‌ یعنی قرائت شخصی خود را ارائه می‌دادید؟
بله، به طور مثال وقتی برای نخستین بار «گلنار» را اجرا کردم، یک رومانس در ابتدای این قطعه خواندم. همچنین شعرهای آهنگ‌های دیگر را عوض کردم. البته این قطعه را در ابتدا خواننده دیگری اجرا کرد. خواننده‌های زیادی به بازخوانی «مستانه» پرداختند و من نیز یکی از آنها بودم.
‌ اشاره کردید که هر خواننده‌ای، صدای خاص خود را دارد. به نظر شما چرا دیگر بازخوانی‌های آثار داریوش رفیعی بعد از شما با استقبال چشمگیری روبه‌رو نشد؟
اگر خواننده‌ای، اثری را بخواند و به‌خوبی نتواند اجرا کند، مسلما کار به‌اصطلاح نمی‌گیرد.
‌ خوانندگانی مانند محمد معتمدی و سالار عقیلی هم بودند که آنها را به بازخوانی تشویق کردید؛ اما در عمل، نتیجه مطلوبی رخ نداد و اجراهای آنها ماندگار نشد... .
محمد معتمدی و سالار عقیلی صاحب سبک هستند؛ اما به هر ترتیب کار باید به دل مخاطب بنشیند و ظاهرا این اتفاق رخ نداد.
‌ تاریخ درباره ماندگاری اجراها قضاوت می‌کند... .
من عیب‌ها و اشکال‌های اجرای «بگو کجایی» را به محمد معتمدی متذکر شدم و گفتم: «قبل از اجرا می‌توانستی به من بگویی». او پیش‌تر نزد من می‌آمد و برخورد خیلی صمیمانه‌ای هم داشت.
‌ هنوز هم نزد شما می‌آید؟
نه، از چند سال قبل دیگر او را ندیده‌ام.
‌ شما آن سال درباره محمد معتمدی، تعبیری به کار بردید و گفتید: «محمد معتمدی در‌حال‌حاضر اولین صدای آواز ایران است»... .
به نظر من صدای خیلی خوبی دارد.
‌ در ادامه گفتید: «اکنون هیچ‌کسی نمی‌تواند مثل او بخواند. البته سالار عقیلی هم خوب می‌خواند؛ ولی معتمدی چیز دیگری است». هنوز فکر می‌کنید بهترین آوازخوان ایران، محمد معتمدی است؟
من صدای خوب دیگری در این مدت نشنیده‌ام. وقتی به صدای معتمدی گوش می‌دهم، متوجه می‌شوم او با صدایی که دارد، می‌تواند کارهای خیلی بهتری انجام بدهد.
‌ درباره همایون شجریان چه نظری دارید؟
«همایون» هم خیلی خوب است، ولی نوآوری‌هایی که انجام می‌دهد به خودش صدمه می‌زند.
‌ در‌خصوص سالار عقیلی چگونه می‌اندیشید؟
«سالار» هم صدای خوبی دارد. قطعه «آوای ایران» که با «ایرج» خواند، کار زیبایی بود.
‌ به نظر شما چرا در سال‌های بعد از انقلاب، دیگر آثاری از جنس قطعات ماندگاری مثل «گلنار» و «به سوی تو» تولید نشد؟
واقعا کمتر کاری به احساس آثار گذشته می‌رسد. آن زمان خواننده، نوازنده و شاعر با همدیگر صمیمی بودند. با یکدیگر می‌نشستند و به شکل حضوری، روی آهنگ کار می‌کردند. وقتی معینی‌کرمانشاهی برای من شعر می‌گفت، وصف‌الحال مرا می‌سرود. اگر شعرهایی را که از معینی‌کرمانشاهی خوانده‌ام گوش دهید، گویی واقعا وصف‌الحال من بوده است. شاعران دیگری نیز مثل تورج نگهبان بودند. برای مثال «با تو دنیا قشنگه» سروده تورج نگهبان است.
‌ علت نبود آثار ماندگار در دهه‌های اخیر را چه می‌دانید؟
دیگر کاری در آن حد تولید نشد. واقعا هرچه فکر می‌کنم، نمی‌توانم آهنگی از خوانندگان بعد از انقلاب زمزمه کنم، ولی می‌توانم از ادیب خوانساری بخوانم.
‌ به نظر می‌رسد آهنگ‌های امروزی تاریخ مصرف دارد؛ با این گزاره موافق هستید؟
به نظر من کار خوب، اصلا تاریخ مصرف ندارد. خدا رحمت کند، بهترین کارهای موزیک پاپ یا موزیک جاز را «ویگن» شروع کرد. او در مسیر کار خودش، خواننده خیلی خوبی بود و با من هم دوستی نزدیکی داشت.
‌ آن کارها تاریخ مصرف نداشت، ولی قطعاتی که در سال‌های اخیر تولید شده، گاهی عمرشان به یک هفته هم نمی‌رسد...
آهنگ‌های «ویگن» را هنوز خیلی‌ها زمزمه می‌کنند. او قطعات خیلی خوب و آهنگ‌های بسیار زیبایی دارد. کارهایی که تازگی‌ها می‌خوانند هیچ‌کدام مثل آنها نیست. البته برای مثال «رضا صادقی» محبوبیتی بین مردم پیدا کرد و می‌تواند از این قاعده مستثنا باشد. خدا رحمت کند، آغاسی و امثال او واقعا در کار خودشان خوب بودند و در سبک کوچه‌بازاری، قشنگ می‌خواندند. همگی نیز ایرانی می‌خواندند و مایه آهنگ‌ها و موزیک‌های ایرانی را در کارهایشان داشتند. سبکشان کوچه‌بازاری بود، ولی ایرانی می‌خواندند. خوانندگان امروزی موزیک پاپ، اصلا چیزی در صدایشان ندارند.
‌ نمی‌خواهیم همه را در یک سطح قرار دهیم، اما در حال حاضر به نظر می‌رسد بیشتر بار بر دوش استودیوهاست. شما در گذشته قطعه را به صورت یکپارچه می‌خواندید و ضبط می‌کردید، اما امروز خوانندگان یک بیت به یک بیت می‌خوانند و ضبط می‌کنند...
اصلا فضا متفاوت شده است. من با ارکسترهای بزرگ رادیو نیز کار کرده‌ام؛ مثلا آقای «ناصری» جلوی من می‌ایستاد و 40 نوازنده ارکستر کنار همدیگر می‌نشستند. یک یا دو دفعه می‌خواندم و کار را ضبط می‌کردیم.
‌ دو سال است کرونا بر جهان سایه انداخته و سبک زندگی مردم دنیا را تغییر داده است. قواعد جدیدی بر روزگار ما حاکم شده و نمی‌توان گفت دوران پیش از کرونا با امروز هیچ تفاوتی ندارد؛ برای مثال دوستی‌های نزدیک به فاصله مبتلا شده‌اند...
زندگی‌ها خیلی تغییر کرده است. من از دنیای موسیقی کناره گرفتم، اما حداقل چهار نفر از دوستانم را می‌دیدم یا آنها به دیدن من می‌آمدند. بعد از شیوع کرونا حدود شش ماه قرنطینه بودم.
‌ اگر شرایط فراهم بود، مجالی ایجاد می‌شد و احترام هنرمند و شخص شما حفظ می‌شد، دوست داشتید وضعیت به‌گونه‌ای بود که مانند گذشته با عزت روی صحنه بروید؟
اگر همین حالا روی صحنه بروم از همه خوانندگان طرفداران بیشتری دارم.
‌ دلتان برای صحنه تنگ شده است؟
طبیعتا بله، خیلی دلم می‌خواهد دوباره روی صحنه بروم.
‌ آیا به این موضوع فکر می‌کنید و غصه می‌خورید؟
نه، غصه نمی‌خورم. من حتی در خانه، زمزمه هم نمی‌کنم. اگر گاهی ببینم صدای خوبی پخش می‌شود، گوش می‌دهم. وقتی با مردم روی صحنه حرف می‌زدم، خیلی صمیمی بودم. اگر از بزرگ‌ترها بپرسید، به شما می‌گویند با چه سبک و سیاقی روی صحنه می‌رفتم. روی صحنه صمیمانه رفتار کرده و تله‌پاتی و رابطه‌ای عمیق با شنونده‌هایم برقرار می‌کردم؛ به نحوی که همه خوششان می‌آمد.
‌ چرا دیگر زمزمه نمی‌کنید؟
نمی‌دانم، دیگر حوصله ندارم بنشینم آهنگ‌های خودم را گوش بدهم؛ در حالی که تمام نوارهای خودم را دارم.
‌ حوصله ندارید یا نمی‌خواهید به گذشته برگردید؟
به هر حال خاطرات تلخ و شیرینی هستند. به گذشته برگردم که چه بشود؟ زمانی که لانسه شده بودم و مردم مرا می‌شناختند، با گردن‌کلفت‌ترین و بالاترین رده‌ها در مملکت رفت‌و‌آمد داشتم و از دوستان نزدیک من به شمار می‌رفتند.
‌ پس نمی‌خواهید خاطرات گذشته زنده شود، چون ممکن است غصه بخورید...
غصه نمی‌خورم. هرچه بوده، گذشته و تمام شده است.
‌ اما بسیاری از مردم شما را دوست دارند و به کوروس سرهنگ‌زاده افتخار می‌کنند...
باز‌آمدنت نیست چون رفتی، رفتی...
‌ از خوانندگان جوان چه توقعی دارید؟
آقای «صادقی» به من زنگ زد و اجازه گرفت «به‌سوی تو» را بخواند. گفتم: «بخوان، چرا نمی‌خوانی عزیزم؟ اگر بخوانی، خیلی هم خوشم می‌آید. وقتی می‌بینم خواننده‌ای آهنگ مرا می‌خواند، خوشحال می‌شوم». واقعا خوشم می‌آید، منتهی اگر بد بخواند، می‌گویند: «بیخودی خواند و آبروی خودش را برد».
‌ در زمان فعالیت شما، پشت‌سر گذاشتن کلاس‌های موسیقی مهم بود یا خیر؟
بله، مهم بود؛ چرا‌که نیاز داشتیم دانش موسیقی در وجودمان جا بیفتد.
‌ اساسا خواننده باید اهل مطالعه می‌بود یا صرف میکروفون در دست گرفتن کفایت می‌کرد؟
اصلا چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. اگر خواننده سواد نداشته باشد یا قادر به فهم شعرها نباشد، نمی‌تواند خوب بخواند.
‌ در دوره شما مطالعه اهمیت داشت؟
بله، خیلی زیاد. من کتابخانه بسیار بزرگی در خانه دارم‌ ولی متأسفانه در روزگار کنونی مطالعه کم‌رنگ شده است.
‌ اگر مطالعه برای کار شما لازم بود، چرا اکنون اهمیت خود را از دست داده است؟
در مسیر خواندن، فقط با گوش‌دادن و تمرین‌کردن است که صدا جلو می‌رود. برای مثال یک نوار از شجریان برای شما می‌گذارم‌ ولی مطمئنم امکان ندارد که بتوانید تشخیص دهید صدای شجریان یا بنان است، یعنی شجریان تا این اندازه دنباله‌رو بنان بود. اگر بخواهم شاگردانی بپذیرم و به آنها آموزش بدهم، تحت تأثیر صدای من قرار می‌گیرند و می‌خواهند مثل من بخوانند. به اعتقاد من، یک خواننده اصلا نباید تعلیم دهد.
‌ کدام خواننده قدیمی را در آواز، سرآمد می‌دانید؟
«ایرج» از بس در فیلم‌ها خواند، تمرینی برای او شد. اصلا مانند او نداریم.
‌ خودش در جایی گفته تعزیه کار می‌کرده است...
دیگر مثل «ایرج» نمی‌آید. تحریرهای «ایرج» متفاوت بود. او اگر بخواهد ترانه بخواند، ممکن است بگویم که خوب نمی‌خواند. من با «ایرج» خیلی رفیق هستم و صدایی بسیار عالی دارد. بیشتر تحریرهای «ایرج» به ‌خاطر تمرین بسیار زیاد است. وقتی صدای خدادادی داشته باشید و تحریر هم بزنید، می‌توانید با خواندن زیاد در دستگاه‌های مختلف، هر‌حالتی را تمرین کنید، در ادامه خود به خود تحریرش می‌آید. «ایرج» دیگر در تحریر‌زدن کارکشته شده بود.
‌ امروز نگاه شما به دنیا و زندگی چگونه است؟ امیدوارانه است یا برخاسته از خستگی و ناامیدی؟
نه، آن‌چنان امیدوار نیستم. از قدیم می‌گویند: «آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب».
‌ یعنی اکنون فقط در‌حال گذران زندگی هستید؟
بله، دیگر نمی‌توانم برای موقعیت هنری یا موقعیت اجتماعی برنامه‌ریزی کنم، چون کار من نیست.
‌ البته نام شما در تاریخ موسیقی ایران ثبت شده است، حتی جوان‌ها با کارهای شما خاطره دارند...
آهنگ‌های مرا چه در داخل و چه در خارج از کشور، خیلی‌ها خوانده‌اند. مسلما آهنگ به دلشان نشسته که تجدید می‌کنند و می‌خوانند.
‌ شما سابقه روزنامه‌نگاری نیز دارید. در‌این‌باره صحبت کنید...
من سردبیر «کیهان بچه‌ها» بودم.
‌ چگونه وارد روزنامه‌نگاری شدید و چرا رهایش کردید؟
با شروع کار هنری‌ام، آرام‌آرام کارهای دیگر مانند روزنامه‌نگاری را کنار گذاشتم. اگر «کیهان بچه‌ها» را دیده باشید، نقاشی‌هایش را هم خودم می‌کشیدم.
‌ به روزنامه‌نگاری علاقه‌مند بودید یا از سر اجبار کار می‌کردید؟
وقتی وارد روزنامه‌نگاری شدم، خیلی جوان بودم و تنها 18 یا 19 سال داشتم. در آن زمان سردبیر، آقای بدیعی اهل شیراز و مردی بسیار ماهر بود. بقیه کارهای «کیهان بچه‌ها» را من انجام می‌دادم.
‌ ظاهرا تیراژ بسیار بالایی هم داشت...
بله، «کیهان بچه‌ها» را در تمام دبستان‌ها توزیع می‌کردیم. هر دبستان شاید چند‌هزار نسخه می‌فروخت. در آن دوران حتی به‌عنوان گزینه وزارت هم معرفی شدم. من موقعیت خیلی خوبی داشتم و اگر پیشامدهایی رخ نمی‌داد، حتما سناتور بودم!
‌ پس خوب شد که وزیر نشدید!
احتمالا کارم تمام بود! اتفاقا در دوره پیش از بختیار، به من پیشنهاد کردند به آمریکا بروم، شش ماه دوره ببینم و رئیس تشریفات نخست‌وزیری دربار شوم که نرفتم و میسر نشد. اگر رفته بودم، شاید اکنون نمی‌توانستم با شما صحبت کنم! در آن زمان کوروس آموزگار، وزیر و با من رفیق بود. خیلی هم مرا دوست داشت. به «کیهان» می‌آمد. در دوره‌ای کتاب «کیهان» منتشر می‌شد. من مطالب جمعی از بهترین نویسندگان زمان را جمع‌آوری می‌کردم تا در کتابی به چاپ برسد. در دوره نخست‌وزیری اسدالله علم هم من رئیس دفتر آقای پیراسته در وزارت کشور بودم. او هم وزیر گردن‌کلفتی بود. تیرماه سال 1342 هم‌زمان با نخستین تظاهرات در بازار، رئیس دفتر وزیر کشور بودم. «علم» دستور داد مردم را سرکوب کنند و این اتفاق هم رخ داد.
‌ تحصیلات شما در چه زمینه‌ای بوده است؟
من دوره‌های نقشه‌برداری و آمار عمومی دیده‌ام. دیپلم گرفتم و به سراغ رشته‌های فنی مانند نقشه‌برداری رفتم.
‌ یعنی هم دوره دیدید و هم کار عملی انجام دادید؟
بله، ولی هیچ‌کدام از پست‌هایی که داشتم، مربوط به رشته‌هایی نبود که بلد بودم و تخصص داشتم. کارهای اداری انجام می‌دادم. برای مثال رئیس دفتر وزیر کشور، کاری فنی نبود.
‌ همان زمان خواننده هم بودید؟
بله، آن زمان دیگر خیلی هم معروف بودم.
‌ برخورد دولتی‌ها با شما چگونه بود؟
خیلی خوب. همه به من احترام زیادی می‌گذاشتند. من نیز متقابلا چنین می‌کردم.
‌ حقوق خوبی هم دریافت می‌کردید؟
بله، اگر آن زمان دو‌هزار تومان حقوق می‌گرفتم، ارزشی به‌مراتب بیشتر از حالا داشت.
‌ در پایان، چه توصیه‌ای برای خوانندگان جوان دارید؟
کار نیکو کردن از پر کردن است؛ چه صدا، چه کار فنی و چه هر کار دیگر. اگر انسان پشتکار داشته باشد، موفق می‌شود. حبیب‌الله بدیعی روزی شش ساعت ویولن می‌زد. نوازنده و خواننده باید بسیار تمرین کنند. «حبیب» می‌گفت: «اگر نوازنده‌ای می‌خواهد موفق شود، باید یک ساز را انتخاب کند و همان را پیش ببرد». بعضی‌ها از تار به ویولن و بعد به پیانو یا ساکسیفون می‌پرند؛ این‌گونه نمی‌شود. در پایان امیدوارم جوانان، انرژی خود را از دست ندهند.