حواشي بازگشايي زاينده‌رود

هنوز هم فكر مي‌كنند «اصفهانِ خشكيده» يك كودك نوپاست و مي‌توان با آب‌نباتِ چند روزه آن را آرام كرد. حالا در خوشبينانه‌ترين حالت، دو دهه مي‌شود كه زاينده‌رود يتيمِ دعواهاي قبيله‌اي و رنجور بي‌محلي‌هاي حكمراني است اما تنها هنر آنهايي كه بايد در اين سال‌ها كاري مي‌كردند، وعده و وعيد دادن بوده است.  وعده‌هايي كه رنگ باخته؛ درست مانند رودخانه‌اي كه نه رنگ آن روزهايش را دارد نه چشم‌انتظاري مردم براي آمدنش! در روزهايي كه دور نيست، بعيد بود اصفهان را خانه خود بداني و با خبر جاري شدن آب بر بستر زاينده‌رود، آمدنش را روزشماري نكني. اين شهر در اين سال‌هاي سخت خشكسالي روزهايي را به خود ديد كه مردمش لحظه به لحظه اخبار را رصد مي‌كردند تا ببينند آب پس از يك غيبت طولاني تا پاي كدام پل رسيده است و از وقتي دريچه‌هاي سد بسته مي‌شد سانت‌به‌‌سانت قد مي‌گرفتند كه ببينند چند روز ديگر آب كف رودخانه مي‌ماند اما اين‌بار يك جاي كار مي‌لنگد كه اصفهاني‌ها آن شوق و ذوق هميشگي را ندارند.  حرف اين جماعت چيزي فراتر از دلخوري بابت ماجراهاي ابتداي آذر امسال يا دعواي صنفي و بين‌استاني است، آنها اين آمدن‌هاي چند روزه آب در رودخانه را صدقه مي‌دانند و كدام آدمي است كه حق خود را صدقه‌وار بگيرد و خوشحال باشد؟ محيط زيست، كشاورزي، شهر و مردم اصفهان از زاينده‌رود حقابه دارند اما سال‌هاست دستي نامرئي به سينه آنها خورده و مي‌گويد حق نداريد؛ به همين صراحت، به همين شدت و با احترام كمتر!  وسط همين دادن و ندادن حقابه‌ها، هول و هراس مردم از اينكه در اين شهر خانه خراب شوند را هم بايد اضافه كرد. فرونشست زمين دهانه‌هاي چند متري در دشت‌هاي مجاور مركز استان باز كرده و به ديوار خانه‌هاي شهر ترك‌هايي انداخته كه يك مشت در آن فرومي‌رود؛ به يك‌باره زمينِ زيرپاي‌مان، از ناراحتي اين بي‌محلي‌ها شانه خالي كرده و وقتي در دهان مردم نگاه كني، عزم رفتن را بيشتر از قبل مي‌شنوي؛ آنها مي‌گويند شهري كه نه آب دارد، نه هوا و نه امنيت براي ساكن شدن، ماندن ندارد! اينها حرف و حديث نيست، رونق املاك شمال كشور براي اصفهاني‌ها يك نمونه دم‌دستي از بستن بار سفرِ هميشگي اين مردم از ديار خويش است.  اصفهان در فصل سرد امسال آلوده‌ترين كلانشهر ايران شد؛ شايد قبلا به زبان نمي‌آوردند اما اين چند ماه به صراحت اعلام شد كه نيروگاه‌ها نيز مازوت‌سوزي را آغاز كرده‌اند. زنجيرهاي بعدي اين چرخه را هم بچينيد، هواي آلوده، رودخانه‌اي كه خشك است، آسماني كه براي باريدن دستِ تنگ گرفته و زميني كه هرروز بيشتر فرو مي‌رود. چند كلمه ديگر بايد رديف كرد تا تيره‌روزي يك شهر عيان شود؟  حالا پا را از شهر فراتر بگذاريد تا غم‌ها كهنه‌تر و دردها عميق‌تر شود؛ شهرستان‌هاي شرق و غرب اصفهان آب ندارند! وقتي آب ندارند يعني اقتصاد و رونق و خوشبختي ندارند، يعني در يك كلام زندگي ندارند.
تجهيزات كشاورزي يا به دليل متروكه شدن ابنيه اطراف زمين‌هاي كشت، دزديده شده يا براي سرخ ماندن صورت صاحبان آبرودارش، خرج زندگي روزمره و دوا و درمان و جهيزيه دختران شده است. بيكاري و ده‌ها آسيب ريز و درشت ديگر در شهرهايي كه با زاينده‌رود زنده بودند موج مي‌زند تا هر بلايي كه مي‌شود بر سر اصفهان آمده باشد. 
تالاب گاوخوني، مصيبت ديگر اين ديار است. از همين حالا و با فاصله گرفتن گاوخوني از معيارهاي كنوانسيون رامسر، بايد براي ورود آن به جمع تالاب‌هاي در معرض خطر چشم به راه باشيم تا نتيجه بي‌كاركردي سيستم مديريت آب در فلات مركزي بر همگان عيان شود. 
ما از دعواهاي بيهوده بين‌استاني خسته‌ايم؛ ريزگردهاي تالابِ خشكيده، تا كيلومترها آنطرف‌تر آسيب‌زا بوده و ديگر نمي‌پرسد تو اهل كدام استاني! وقتي با لجاجت بر الگوهاي كشت سنتي و سرمستي در راه توسعه صنايع در اصفهان و استان‌هاي همجوار پا روي دُمِ طبيعت مي‌گذاريم، خشم او همه را با خود مي‌برد اما بعضي‌ها هنوز هم با نطق‌هاي بي‌پايه و اساس و هوچي‌گري‌هاي رسانه‌اي سعي دارند چشم‌ها را بر حقيقت اين‌روزهاي زاينده‌رود ببندند. 
كاش يك‌بار براي هميشه از پنهان شدن پشت الفاظ كليشه‌اي مانند نصف جهان براي توصيف اصفهان دست برمي‌داشتيم تا ببينيم چند سال بيشتر تا نابودي اين موزه‌شهر كه براي تصميم‌گيران نه تنها نيمه‌اي از جهان نيست بلكه نقطه زير پونز است، نداريم! دانشمندان زمين‌شناسي تخمين زده‌اند كه تا چند سال ديگر اصفهان ديگر جايي براي زندگي نيست اما به‌جاي آنكه تعادل ميان منابع و مصارف آن ايجاد شده و انديشه‌اي براي بحران بي‌آبي پيدا شود، روزبه‌روز مردم شهرستان‌ها و استان‌هاي اطراف رغبت بيشتري براي آمدن به اصفهان پيدا مي‌كنند.  اين چند روز هم تمام مي‌شود و بازهم زاينده‌رود خشك مي‌ماند... مردم اصفهان مي‌مانند و ماهي‌هايي كه كف رودخانه تلف شده‌اند، محيط زيستي كه هيچگاه اولويت نبوده و نيست و حقي كه از آن منع مي‌شوند...