پدرسالاري و «ناموس»

اساسا ناموس، بيشتر يك پديده جامعه‌شناختي است تا مساله‌اي فقهي و ديني. قتل‌هاي ناموسي بيشتر از آنكه از دين نشأت گرفته باشد حكايت از نظام پدرسالاري دارد. نظامي كه در آن زن حق خاصي ندارد و با پدر، شوهر و برادرش تعريف مي‌شود.  در جامعه پدرسالاري، علاوه بر عقايد غلط حاكم و نوع نگرش جامعه نسبت به زن، شيوه‌هاي رفتاري زنان و عدم آگاهي از حقوق و جايگاه انساني خود در جامعه، از دلايل اصلي سلطه مرد بر زندگي زن و از بين بردن حقوق مادي و معنوي وي و سرانجام ازخودبيگانگي او محسوب مي‌شود. پدر‌سالاري يا واژه نزديك به آن مرد‌سالاري، توسط ماكس وبر، براي نشان دادن نظام قدرت در جوامع سنتي به كار مي‌رود. در جوامع پدر سالار و در قالب خانوار، اقتدار، توسط وراثت اعضاي مذكر خانواده انتقال پيدا مي‌كند. تكرار هر روزه قتل‌هاي به اصطلاح ناموسي و آماري حدود ۱۲۰۰ فقره قتل ناموسي و تنها در بيست سال گذشته ايران نشان از جامعه پدرسالاري است كه ميل به تغيير و گذر از آن با سرعتي كم پيش مي‌رود.
 جامعه پدرسالار در ايران تا جايي پيش رفته است كه مردان در همه جا در مشاغل، سريال‌ها، فيلم‌ها، و... جزو نژاد اول محسوب مي‌شوند و زن جنس دوم است! زني كه پدر، عمو، برادر، پسر مي‌توانند براي او تصميم بگيرند و حقوق زن با اين افراد تعريف مي‌شود. اين قانون نانوشته و اين حق ناحق در كنار قانون‌هاي نوشته شده و نابرابر زنان و مردان طي تاريخ به اسم مردان مهر خورد و همچنان نيز ادامه دارد. 
وقتي پسران در خانواده‌اي بزرگ مي‌شوند كه قدرت براي‌شان تعريف مي‌شود، اين برتري، احساسي از مراقبت را در پسران خلق مي‌كند و براي‌شان از كودكي نهادينه مي‌شود، حس خود برتربيني كه حق هر كاري را براي آنها تعريف مي‌كند. مردان در اين جامعه پدرسالارانه رشد مي‌كنند و زنان ناموس‌شان محسوب مي‌شوند كه بايد روي آنها غيرت داشته باشند و اينكه مبادا با كوچك‌ترين اشتباهي غيرت‌شان لكه‌دار شود، زنان را به زنداني‌هايي بدل مي‌كند كه هميشه توسط همين ناظرين و مالكين به‌طور آشكار يا مخفيانه و حتي در قالب كلمات نظارت مي‌شوند!
اين جامعه پدرسالارانه نياز به تغيير اساسي و حركت به سمت مدرن شدن دارد و ‌اي كاش اين تغيير با سرعتي بيشتر اتفاق بيفتد قبل از آنكه سرنوشت دلخراش عاطفه‌ها، روميناها، ريحانه‌ها و.... باز هم تكرار شود.