روزي، روزگاري دانشگاه

علی ربیعی استاد دانشگاه و پژوهشــگر حــوزه جامعه شناسی سیاسی نیز به قطار یادداشت های هفتگی روزنامه اعتماد پیوست. مخاطبان اعتماد می‌توانند ستون هفتگی ایشان با عنوان « از این سو به آن سو» را هر هفته در اعتماد پیگیری کنند.
مدتي قبل با اساتيد برجسته كشور، محمد فاضلي و عيسي منصوري به ديدن چند تن از ناشران موفق و قديمي كشور رفتيم، آن‌گونه كه سعدي شيرين سخن مي‌گويد: «گر خون تازه مي‌‌رود از ريش اهل دل/ ديدار دوستان كه ببينند مرهمست» در ميان گپ و گفت دوستانه‌اي كه با اين عزيزان داشتيم، نكات قابل تاملي مطرح شد كه به نظرم بد نيست با مخاطبان فرهيخته روزنامه اعتماد نيز در ميان گذاشته شود. در اين ديدار يكي از دوستان ناشر كه همواره دل در گروي رشد فكري و انديشه‌ورزي كشور دارد به اين نكته اشاره مي‌كرد كه مدت‌هاست مانند گذشته، كتابي قابل توجه و حاوي نظريه‌هاي عميق از اتمسفر دانشگاهي كشور به دست ناشران براي چاپ نمي‌رسد. راوي به شوخي و طنز تاكيد مي‌كرد كه انگار بارش باران فكر و انديشه از آسمان دانشگاه‌هاي كشور، كاهش يافته و نماز استسقايي، بايد تا بر زمين تفت ديده نشر كشور، باران انديشه‌هاي تازه باريدن آغاز كند! اظهارات اين ناشران ارجمند درخصوص كاهش ارتباط محيط‌هاي دانشگاهي با حوزه نشر، ذهن مرا به گذشته و سال‌هاي دور برد. روز و روزگاري را در دهه‌هاي قبل به ياد آوردم كه دفاتر انتشاراتي كشورمان، معمولا پاتوق چند نويسنده نام‌آور و نام‌آشنا بود. در آن برهه، دانشجويان، پژوهشگران و علاقه‌منداني كه قصد ديدار و گفت‌وگو با نويسندگان، شاعران، متفكران و... را داشتند، مي‌بايست خود را به دفاتر انتشاراتي برسانند تا فرصت ملاقات و گپ و گفتي با نويسندگان و متفكران پيدا شود. امروز اما به نظر مي‌رسد كه تعداد اندكي از ناشران يك چنين سنتي را حفظ كرده باشند به گونه‌اي كه رابطه بين نويسندگان و نظريه‌پردازان از داخل دانشگاه با انتشاراتي‌ها، بنا بر شواهد متعدد و مستند رو به افول است.به نظرم اين نشانه‌ها، هشداري جدي براي كاسته شدن از ساحت انديشه‌ورزي، چالش‌هاي نظري و ساخته شدن ذهن‌ها است كه نبايد نسبت به آن بي‌تفاوت بود. حال اين گزاره‌هاي عيني را در كنار اين واقعيت قرار دهيد كه مدت‌هاست روندهاي نامناسبي در جذب هيات‌هاي علمي، اساتيد و دانشجويان در دانشگاه‌هاي كشور شكل گرفته است. استعدادهاي فراواني را مي‌شناسم كه براي ادامه تحصيل در مقاطع دكترا دچار چالش شده و سيستم كمكي به رفع مشكلات آنها نكرده است. در يك چنين برهوتي از همدلي‌ها و هم‌انديشي‌ها است كه فكر مهاجرت و پر كشيدن از وطن در ذهن دانشجويان و اساتيد كشور شكل مي‌گيرد. اما بايد ديد ريشه يك چنين مشكلاتي از چه زماني پديدار شده است؟ از ميانه‌هاي دهه 80 خورشيدي، روندي در دانشگاه‌هاي كشور شكل گرفت كه ارتقاي اساتيد در هر مرحله منوط به تاييديه‌هاي جديد شد. در آن دوران كانون‌هاي جذب اساتيد و دانشجويان در دانشگاه‌ها به نحوي سازمان يافتند كه جذب نيروها در مسير خاصي انجام شود. به اين مشكلات، ماجراي بورسيه‌هاي غيرقانوني را نيز اضافه كنيد كه دكتر فرجي دانا، قرباني آنها شد (ظاهرا هنوز هم شمشير داموكلس پيگيري قضايي موضوع بورسيه‌هاي غيرقانوني بر سر دكتر فرجي دانا و همكارانش باقي است). در همين دهه بود كه برخوردهاي سياسي و جناحي باعث حذف اساتيد برجسته‌اي چون حسين بشيريه استاد سرشناس علوم سياسي دانشگاه تهران شد كه فقدان آن هنوز هم ضربات سنگيني بر انديشه‌ورزي حوزه سياسي در كشور زده است. با عبور از اين دوران و طي ماه‌هاي اخير، باز هم قصه كميته‌هاي جذب و نپسنديدن اساتيدي كه مورد علاقه دانشجويان و جامعه هستند، به اشكال تازه‌اي روايت شده است. اين اساتيد از دانشگاه‌هاي مختلف تلاش مي‌كنند تا رويكردهاي نويني را در حوزه انديشه‌ورزي كشور شكل دهند. اما جماعتي كه گمان مي‌كنند محيط دانشگاهي، محل فعاليت‌هاي حزبي و جناحي و گروهي است و شأني براي علم و دانش و انديشه‌ورزي قائل نيستند، كمر به حذف اساتيدي بسته‌اند كه اتفاقا مورد اقبال دانشجويان و اصحاب دانشگاه قرار دارند. با گسترش اين برخوردهاي سلبي، پديده جديدي در فضاي عمومي كشور شكل خواهد گرفت كه بايد الزامات آن را درك كرد. نبايد فراموش كرد در تاريخ معاصر ايران، همواره دانشگاه‌ها كانون اصلي توليد نظريه در كشور محسوب مي‌شدند. اما با خروج اين اساتيد برجسته از دانشگاه‌ها و همچنين گسترش فرآيند ارتباطات و ظهور شبكه‌هاي اجتماعي در فضاي مجازي، ساحت توليد فكر و انديشه از دانشگاه‌هاي ايران رخت بربسته و بيشتر در فضاي مجازي شكل گرفته است. آرام آرام غلبه جولان انديشه در فضاي مجازي بر ساحت رسمي توليد فكر (دانشگاه) و گسترش علم، پيشي خواهد گرفت. به‌رغم اينكه اين پديده از نظر من، مبارك و ميمون تلقي مي‌شود، اما آثار منفي فقدان انديشه ورزي نظام‌مند در دانشگاه‌ها، كماكان به عنوان يك مساله نگران‌كننده باقي خواهد ماند. در حال نوشتن اين يادداشت بي‌اختيار به ياد استاد دانشكده الهيات، شهيد جهل و دگم‌انديشي، استاد مرتضي مطهري مي‌افتم كه در كتاب «پيرامون انقلاب اسلامي» مي‌نويسد: «براي تدريس ماركسيست، برويد استادي كه واقعا ماركسيسم را شناخته باشد و مومن به ماركسيسم باشد و مخصوصا به خدا اعتقاد نداشته باشد، به هر قيمتي شده پيدا كنيد، حقوق گزاف به او بدهيد تا بيايد اينها را تدريس كند.» اين عبارات مهم، بهانه‌اي شد براي يادآوري اين واقعيت كه‌ اي كاش با گذشت بيش از 43 سال از پيروزي انقلاب به انديشه پدران انقلاب اسلامي ايران بازگرديم. كساني كه به جاي دگم‌انديشي و تحجر، مسيرهاي نويني پيش روي انسان ايراني قرار دادند. نبايد فراموش كرد، در تاريخ معاصر ايران، همواره دانشگاه‌ها، بستري بودند تا دانشجويان ممتاز در آنها فارغ‌التحصيل مي‌شدند يا اساتيدي كه آثار قابل توجه و نظريات ارزشمندي داشتند به مرور جذب مي‌شدند. مكانيسمي كه كمك فراواني به پويايي فكري جامعه مي‌كرد و چشم‌انداز روشني پيش روي جامعه ايراني قرار مي‌داد. هرگز براي بازگشت به اصول متعالي انقلاب و بازجستن روزگار وصل خويش، دير نيست. اگر بدانيم....