بعثت؛ انقلابی باطنی و اجتماعی

اشکان صدیق: مفهوم بعثت و مفاهیم پیرامونی آن یکی از اصلی‌ترین مباحث دینی در اسلام است. قرآن کریم بارها از این مفهوم استفاده کرده و دلایلی را برای بعثت انبیا بویژه پیامبر عظیم‌الشأن اسلام برشمرده است. به تبع قرآن کریم، اندیشمندان اسلامی متعددی به تشریح این مفهوم اصیل اسلامی پرداخته‌ و نظرات مختلف و بعضا متفاوتی را مطرح کرده‌اند. یکی از دقیق‌ترین و بهترین نظرات و تحلیل‌ها در این زمینه متعلق به حضرت آیت‌الله‌العظمی‌ خامنه‌ای است.  ایشان در کتاب گرانقدر «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» به بحث بعثت پرداخته‌اند و در ابتدای بحث با نقد وضعیت مسلمانان و آشنایی اندک آنها با مفهوم بعثت پیامبر اسلام، می‌فرمایند: «جامعه ما هنوز مفهوم نبوت و معنای بعثت و هدف از بعثت و انجام و فرجام بعثت و راه بعثت را نمی‌داند؛ نمی‌داند که به این وضع دچار است، مسلمان هدف بعثت محمدی را نمی‌داند که این‌گونه است کارش. اگر هدف بعثت پیغمبرش را می‌دانست، دنبال آن هدف می‌رفت. ما هنوز در مسائل اولی، مسائل مقدماتی، مسائل اصلی در زمینه نبوت گیریم، بپردازیم به مسائل فرعی و درجه 4 و 5؟» ایشان در ادامه به تعریف واژه و مفهوم بعثت می‌پردازند: «بعثت به معنای برانگیختگی است. برانگیختگی یعنی چه؟ یعنی تحرک، حرکت بعد از رخوت و سستی و رکود. روز قیامت را همان‌طور که می‌دانید، می‌گویند «یوم‌البعث»، روز برانگیختگی، یا به تعبیر دیگر، روز رستاخیز. در نبوت چنین حالتی وجود دارد». ایشان توضیح می‌دهند این انقلاب و دگرگونی چگونه برای پیامبر اتفاق می‌افتد و چه اثراتی بر حضرت محمد مصطفی(ص) می‌گذارد: «پیغمبر در مسیر معمولی جریان زندگی جمعی آن جامعه زندگی می‌کند، ناگهان وحی الهی می‌رسد. یک تحول عمیق در وجود او و در باطن او پدید می‌آید؛ آنقدر این تحول عجیب است، آنقدر شدید است که حتی در جسم پیامبر هم اثر می‌گذارد، در اعصاب پیامبر هم اثر می‌گذارد. آتش به جان پیغمبر می‌زند، تحولی به وجود می‌آورد؛ ناگهان در این انسان متفکر، انسان درست برو، انسان آماده، یک انقلابی به وجود می‌آورد؛ یک رستاخیزی. اصلا آدم، آدم قبلی نیست. محمد، محمد یک لحظه قبل نبود؛ انسان یک ساعت قبل نبود؛ یک چیز دیگری بود، اصلا یک عنصر دیگری، یک جوهر دیگری». حضرت آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند بروز و ظهور این برانگیختگی و دگرگونی در پیامبر به ۲ شکل خود را نشان داد. شکل اول تاثیر در شخص خود پیامبر بود و شکل دوم تحول و انقلاب در جامعه: «در پیغمبری، یک تحول و دگرگونی هست، باید بگویم ۲ تحول و دگرگونی؛ اول در وجود خود پیامبر. بعثت، رستاخیز، انقلاب، تحول، اول در درون و ذات خود پیغمبر، در باطن خود نبی به وجود می‌آید. اول او عوض می‌شود، اول او از حال رکود و رخوت خارج می‌شود، بعد از آنی که در روح او، در باطن او قیامتی برپا شد، بعد از آنی که رستاخیزی در درون ذات نبی و روان او به وجود آمد، وقتی که خود او تحت تاثیر تحول وحی الهی قرار گرفت؛ بعد همین سرچشمه، همین تحول، همین شور، همین انقلاب، همین رستاخیز، از این چشمه فیاض جوشان - که روح نبی و باطن نبی است - می‌ریزد به اجتماع، منتقل می‌شود به متن جامعه بشری. بعد از آنی که در او تحول به وجود آمد، در جامعه تحول به وجود می‌آید. بعد از آنی که در باطن او رستاخیز عظیمی به پا شد، رستاخیز عظیم‌تری در متن جامعه برپا می‌شود. بعد از آنی که در دل او انقلاب به وجود آمد، به دست او، در جامعه انقلاب به وجود می‌آید و بعثت به معنای واقعی تحقق پیدا می‌کند. اول، بعثت در وجود او، انقلاب و تحول در باطن او به وجود آمد و بعد همین انقلاب منشأ شد که بتواند دنیایی را به تحول بکشد. اگر خودش عوض نمی‌شد، نمی‌توانست دنیا را عوض کند و این درسی است برای پیروان پیغمبر، تا بدانند تا خودشان عوض نشوند نمی‌توانند دنیا را عوض کنند. تو که بخشی و سهمی از هستی خودت نبردی، از این شور الهی و از این فروغ لطف نعمت نور پروردگار، خودت چیزی استفاده نکردی، مایه‌ای نبردی، به مردم چه می‌خواهی بدهی؟ اول آتش بشو، گداخته بشو، مشتعل بشو، تا بتوانی زغال‌ها را، سرد‌ها را، سیاه‌ها را مشتعل کنی و روشن کنی. پیغمبر، اول آتش به جان خودش ‌زده شد، اول دل خودش متحول و منقلب شد، اول شور قیامت در باطن خودش به وجود آمد که توانست دنیا را به شور قیامت بکشاند». به اعتقاد معظم‌له اگر چه رسول گرامی اسلام در دوران پیش از بعثت یک انسان بزرگ و موحد بود و به وضع جامعه زمان خویش اعتراض می‌کرد اما اساسا وضعیت و احوالات پیامبر پیش از بعثت با بعد از آن قابل مقایسه نیست: «نبی، قبل از بعثت و قبل از پیامبری، از اول مشغول فکر کردن نیست که من چه کار کنم این جامعه را منقلب کنم، ممکن است ناراضی باشد و البته ناراضی است یک انسان باهوش، البته ناراضی است از وضع اختلاف طبقاتی زمان خود، از وضع جهل زمانه خود، از فقر زمان خود، از ستم زمان خود، از نادانی زمان خود و با تعبیر اسلامی خلاصه، از جاهلیت زمان خود البته ناراضی است؛ اما این نارضایی در حد یک نارضایی است فقط؛ در حد ایجاد یک تحول، یک انقلاب، ایجاد یک راهی ضد راه معمولی اجتماعی نیست».