عبده و مساله مقتضيات زمان

محمد  ميلاني
در تاريخ معاصر اسلام حلقه‌هاي مفقود يا آشكاري وجود دارند كه مي‌توان از آنها در يك حركت طولي و فرآيندي معنادار، به عنوان سنت احياگري اسلامي نام برد و ياد كرد. سنتي كه اگرچه به ايران اسلامي و دغدغه روشنفكرانش به الزام ختم نمي‌شود، ليكن به اين معنا نيست و نبوده كه آن را به عنوان يك جريان ارزشمند و هدفمند در كل عالم اسلام يا جامعه بزرگ اسلامي نيز تصور نكرد. پس با اين قيد بايد گفت كه اصالت دردمندي و دغدغه‌داري حلقه اتصال جريان سنت احياگري اسلامي بوده و تا به امروز نيز ادامه داشته است، چراكه بي‌هيچ اكراهي آن ذهن نقاد و تحليلگري كه به فكر احياي جرياني معرفتي يا تعالي‌بخش و انسان‌ساز باشد، نشاني از اصالتي ريشه‌دار در باورهايي عميق و ژرف دارد. باورهايي كه مي‌توانند در مسير سعادت بشري نقشي بسيار اثرگذار داشته باشند. اجازه بدهيد به طريقي ديگر اصالت اين شبه فرضيه طرح شده را پاسخ بدهيم. 
 نگاهي به جريان اثرگذار نهضت بيدارگري اسلامي در دوران معاصر 
وقتي به جريان اثرگذار اسلامي نظر داشته باشيم و ببينيم اسلام به مثابه جريان و حركتي تعالي‌بخش و انسان‌ساز چگونه توانست قرن گذشته را با اين فراز و فرودهاي باور نكردني به پيش ببرد، قرني كه توسعه صنعتي از يك‌سو، استعمار غربي از سويي ديگر و توجه مستقيم اين جريان استعماري به ايجاد مواجهه‌هاي ناموزون جهاني با دين در يك قالب نابرابر باعث مي‌شد تا مسلمانان بيشترين چالش‌هاي معرفتي و عقيدتي را با دين اسلام داشته باشند. اين وضعيت بالجمله راه را بر هرگونه سستي و بي‌توجهي به جريان مي‌بست. جرياني كه از قضا بسياري از حكام و شاهان بلاد اسلامي در چنگش اسير شدند و قرعه فال به دست نهضت بيدارگري اسلامي افتاد تا بتواند نسخه اصيل و اصالت‌دار اسلام را از گزند آسيب‌هايي اينچنيني نجات بدهد. قرني كه با اين همه مصايبش جريان‌هاي به ظاهر سعادت‌بخش معنوي، خون جوامع مسلمان را آنچنان در شيشه كرده‌اند كه هنوز بايد بگذرد ساليان زياد از پس يكديگر تا بفهميم اسلام با وجود چه دشمناني توانسته است اسلامي‌ باشد كه امروز نه تنها داعيه سعادت بشري را نيز كماكان داشته باشد بلكه در صورت بروز فتنه‌هاي مكرر در درون يا آن فتنه‌هايي كه از بيرون آن تحميل بر اين دين مي‌شود و اما در مجموع مي‌توان ادعا كرد كه مسلمانان همچنان نقش راهبردي خود را فراموش نكرده‌اند. 
بر اين روال و سنت است كه دوران معاصر شاهد حيات مجدد اسلام در عرصه‌هاي مختلف سياسي و اجتماعي و تحت عنوان «جريان بيداري اسلامي»  در سده اخير شده است. 
 بيداري اسلامي در جهان اهل سنت
در دنياي اهل سنت، نبايد از قضا تصور كنيم كه همه جوامع عربي به يك اندازه و نيز با پارامتري معين يا متفاوت از هم در پي احياي اسلامي پويا و انسان‌ساز بوده و هستند. آنها سعادت دنيوي و اخروي خود را در پي درك اسلامي مي‌دانند كه مي‌تواند آنها را نه تنها روي پا نگه دارد و هم به آنها نشان و نشانه‌اي از تعالي معرفتي را نشان دهد؛ به جرات چنين نبوده و نيست. اگر در اغلب يا برخي كشورهاي مسلمان عرب‌نشين بتوانيم به چهره‌هاي محدود و به اصطلاح تك چهره استناد كنيم -كه از قضا درست هم هست- بايد به اين مهم نيز استناد كنيم كه در اين ميان حكايت دو كشور مصر و لبنان بالجمله از ساير كشورهاي عرب‌نشين يا بربرنشين مسلمان همچون مراكش و الجزاير و... جدا بوده، هست و خواهد بود. 


 عربستان سعودي؛ مهد بنيادگرايي ارتجاعي
به غير از عربستان كه مهد بنيادگرايي ديني ارتجاعي و مبتني بر جريان‌هاي تاويل ناپذير ديني بوده و هست؛ ديگر كشورهاي عرب داراي تك چهره‌هاي اثرگذار روشنفكري در تاريخ عرب بوده و هستند؛ تك‌چهره‌هايي كه در نهايت امر به جريان قالب موجود در مصر يا لبنان متمايل مي‌شدند تا بتوانند در دنياي عرب نامي يا اثري عميق بگذارند. اگر البته ايران را از اين رسم و قاعده موجود جدا كنيم كه البته جدا كردن ايران از اين جريان هم مي‌تواند كاري بي‌ربط باشد و هم نشان‌دهنده قدرت جريان تفكر در ايران اسلامي، اما به نوبه خود كاري لازم است كه نشان مي‌دهد بسياري از تاثيرهاي موجود در جريان بيداري اسلامي ريشه در ذهن ايراني داشته و دارد. حتي اگر ايرانيان به‌طور مستقيم نيز در اين فرآيند بيداري يا حتي جريان‌هاي بزرگ فكري نقش مستقيمي نداشته باشند. 
شيخ محمد عبده شاگرد خلف    
سيدجمال‌الدين اسدآبادي در مصر
نمونه بارز اين كلام سيد جمال‌الدين اسدآبادي است. چهره‌اي اثرگذار كه تا سخن از او مي‌شود ثمره استعمار بريتانيا سخن به طعن او مي‌راند. چهره‌اي كه بي‌شك چنان دربند تعالي و نجات جوامع اسلامي از زير يوغ جهل و ناداني بود كه هنوز نيز پس از قرني و اندي سايه ارزشمند و سنگينش برسر تعاليم معاصرش در باب بيداري جوامع مسلمان باعث مي‌شود كه استعمار پير هنوز هم ساكت ننشيند و حتي گاه انگ و مهره بريتانيايي يا جاسوس بودن و لاادري‌گرايي را بر او بچسباند. 
 مصر؛ مامن جريان‌هاي ترقي‌خواهانه و الهام‌بخش دين اسلام در جهان عرب
بر اين اساس است كه مصر را كه پيش‌تر عنوان كرديم به نوبه خودش يكي از مهم‌ترين و در عين حال شاخص‌ترين جغرافياهاي سرزمين عرب مي‌شود كه مي‌تواند بستري براي رشد انديشه‌هاي ترقي‌خواهانه اسلامي بالاخص در يك قرن اخير باشد. مصر نخستين جبهه بيداري اسلامي را توسط پيشگاماني همچون سيد جمال، محمد عبده، رشيد رضا و اخوان‌المسلمين پديد آورده است؛ جريان‌هايي كه هر كدام به قدري سنگيني داشته و وزين هستند كه اگر بخواهيم مي‌توانيم داعيه آن را داشته باشيم كه مصر را مادر و مامن جريان‌هاي ترقي‌خواهانه و الهام‌بخش دين اسلام در جهان عرب بدانيم. 
 غرب؛ در انديشه پيشگامان بيداري اسلامي
دين و سياست در انديشه آنان به ويژه تحت‌تاثير نگاه سيدجمال‌الدين اسدآبادي و شاگرد خلفش محمد عبده و اخواني‌ها درهم تنيده بوده و تفكيك آن دو از يكديگر ناممكن مي‌نمايد. در انديشه پيشگامان بيداري اسلامي، تمدن مادي غرب كه اوليت مواجهه‌اش چه از براي ما ايرانيان و چه شمال آفريقايي‌اش در كنار چهره استعماري آن، دو روي يك سكه ارزيابي شده و در عين تجويز اخذ فناوري، نسبت به پيامدهاي مادي اين تمدن هشدارهاي زيادي نيز داده شده است. 
البته بايد اذعان كرد كه مولفه بارز و شاخص كسي همچون محمد عبده در اين ميان ديگر روشنفكران دوره و زمانه خودش در دو اصل اساسي نهفته است؛ 
1- اول آنكه عبده درك وسيع و درستي از مباني‌ اعتقادي و حتي انحرافي از اسلام در ميان جوامع مسلمان داشت.
2- دوم آنكه به ‌شدت نسبت به جريان استعمار بريتانيا واقف بود و همچنين در راستاي آموزه‌ها و دغدغه‌هاي استاد خود اشراف درخور توجهي به شناخت منابع اصيل اسلامي كه ما از آن به نام ارزشمند سنت ياد مي‌كنيم، دست يافته بود.
 عوامل انحطاط مسلمين از منظر محمد عبده
توجه خاص عبده به فرآيند بحران ديني- مذهبي در عالم اسلام به مواجهه با تمدن غربي باز مي‌گردد. بازهم اين سويه از تفكر مشخص نيست كه اعراب يا به‌طور عموم مسلمانان با آن مشكل دارند يا عملكرد ناموزون غرب بالاخص در عالم اسلام منجر به طرح چنين فرضيه‌اي البته مشترك در ميان عالمان مسلمان سده‌هاي اخير شده است. چيزي كه اما مي‌تواند درخصوص انديشه محمد عبده ما را تقريبا راحت به سرمنزلي تاريخي برساند، وجوه مشابه مواجهه كسي همچون محمد عبده با مباحث تمدن غربي است. 
 عبده از سويي نظرات و معتقدات استادش سيدجمال‌الدين اسدآبادي را مدنظر دارد كه البته نگاه محتاط در ابتدا و سپس نگاه يقيني به فتنه‌گري غربي‌ها در بلاد اسلامي بود. از همين رو است كه عبده اروپاي مورد نظرش را با نگاه و خاستگاه منطقي خودش سياحت مي‌كند. بالاخص آنكه دوره بزرگاني همچون علامه اقبال، سيدجمالدين اسدآبادي، محمد عبده، مصادف و همزمان با شيطنت‌هاي فاجعه‌بار غرب در بلاد اسلامي است. غربي كه مولفه و چهره سرشناسش در آن مقطع، دولت بريتانيا است و هنوز به افول خاستگاه تمدني خود نرسيده است. 
 اسلام و مقتضيات زمان در نگاه عبده
البته نكته بارز در باب مرحوم محمد عبده توجه وي به مقوله بسيار مهم و حياتي «اسلام و مقتضيات زمان» است. ناگفته نماند كه نگاه نقادانه كسي همچون عبده در نوع خودش آنقدر ويژه است كه حسين مجيب مصري نويسنده زبردست و يكي از اساتيد تاريخ دانشگاه قاهره مدتي پيش درخصوص عملكرد محمد عبده مدعي شده بود كه اگر بحث كلي بر سر موفقيت يا عدم توفيق وي نباشد بايد گفت كه تعامل وي در آن دوره تاريخي با كل تاريخ مصر اسلامي و جريان‌هاي سركش عقيدتي در روزگارش كافي است كه نام او را در ميان نام‌آوران تاريخ مصر و اسلام بتوان گذاشت. اين مساله نشان‌دهنده توجه به‌موقع وي به قشري معابي و جمود فكري برخي از علماي ديني كه از قضا اثرگذار نيز بودند. تلقي وي از وضعيت ركود و جمود فكري در عالم اسلام كه نشانه‌هايش را بالاخص پس از جدايي از مرحوم سيدجمال‌الدين اسدآبادي و عزيمتش به مصر بيش از پيش مي‌ديد، عملا وضعيتي نبود كه حتي بتواند تصور حضور در چنان شرايطي را بكند. چه آنكه بتواند به طريق و سفارش سيدجمالدين اسدآبادي در آن شرايط به كار فرهنگي و بيداري طبقات فرودست اجتماعي و غافلان از اصالت و محتواي اصيل دين اسلام، همت بگمارد. عبده از سوي ديگري نيز جامعه اسلام را در خطر مي‌ديد؛ حضور عرفاي جديد در عالم اسلام آن روز جهان عرب نيز معضل بزرگ‌تري بود كه هم رخوت بي‌مثال و مانندي را در جامعه تسري مي‌داد و هم از سويي بسيار مهم‌تر فرآيند استثمار اروپايي نشانِ جوامع مسلمان در خاورميانه هنوز از طريق همين منفذهاي كور در عالم اسلام ضربه مي‌خورد. جريان به قدري وحشتناك بود كه به تعبير عبده از هر استعمار پنهاني نيز مي‌توانست خطرناك‌تر باشد، چراكه در يك چشم برهم زدن ميهمان هر منزلي در مصر مي‌توانست باشد و بنشيند. آن هم درست در دوره‌اي استعمار بريتانيا كه سياست نفوذ و تخريب در خاورميانه را همزمان با تضعيف دولت بزرگ عثماني شدت بخشيده بود.
 سنت سيد جمال‌الدين اسدآبادي
در چنين وضعيتي است كه به روشنفكران با اصالتي به پيروي از يك الگوي واحد به‌شدت نياز مي‌شود. الگويي كه به دليل نبود در چندين گذرگاه مهم تاريخي باعث تحولاتي بس عظيم در سرنوشت جهاني كشورهاي مسلمان شده بود. 
اين به اصطلاح تغيير نگرش در ميان مسلمانان هنگامي كه با امر اجتهاد در عالم اسلام همسو مي‌شدند، تاريخ ثابت كرده بود كه در نتيجه به حركت‌هاي بااصالت و الهام‌بخش بزرگي ختم شده بود. 
اگرچه شاگردان سيدجمالدين مانند خودش تاثير عقلانيت در پذيرش اصول دين را يكي از شروط اصلي و اصيل ادامه نهضت بيداري اسلامي در جهان اسلام مي‌دانستند اما اين به معناي آن نبود كه كل و تماميت درد جوامع اسلامي را در اين چند مورد خلاصه كنند. در قاعده، سنت سيدجماالدين اسدآبادي بر اين رويه استوار بود كه تعاليم اساسي به مريدان و شاگردان داده مي‌شد. سپس قدرت و قوه تحليل و نقادي اجتماعي در آنها بيدار و در نهايت وقتي كه آنها به دردمندان جامعه تبديل مي‌شدند وارد جوامع خود شده و معيارهاي عقلانيت و نقادي برمبناي مشاهدات مستقيم اجتماعي آنها فراهم مي‌شد. اين‌گونه بود كه پس از فقدان وي تاريخ به نوبه خود در بلاد اسلامي شاهد صيرورت روح سيدجمال‌الدين در اجتماع است. 
 دردها و معضلات جامعه اسلامي مصر از ديدگاه شيخ  محمد عبده
شيخ محمد عبده نيز با توسل به اين قدرت درك تمايزها و نقادي كه در درونش پرورش يافته بود مي‌توانست آن‌قدر به نبض جامعه مصر در وهله و سپس به معضلات عالم اسلام نزديك شود كه عملا براي كساني كه آرزو داشتند امت اسلامي را براي هميشه در وضعيت خمودگي و رخوت ببينند، غيرقابل تحمل شناخته مي‌شدند. دردها و معضلاتي كه شيخ محمد عبده در ابتدا جامعه مصر و سپس در ديگر جوامع مي‌ديد، چنين مشكلاتي بودند: 
1-  استبداد حاكم بر اغلب جوامع اسلامي كه بيانگر حضور حكام نالايق در راس جوامع اسلامي بود. 
2- جهالت و رخوتي عموميت يافته در توده مسلمانان و واپس‌گرايي آنها در پذيرش جهان جديد و علوم جديد كه دنيا را در آن روزگار به سرعت تحت سيطره خود درآورده بود.
3- رواج پرسرعت عقايد خرافي و ناميمون و بي‌اصالت در انديشه مسلمانان و دور افتادن آنها از روزهاي طلايي عالم اسلام كه تاثير و تاثرش در نسبت پيشرفت علوم در وجوهات مختلف زبانزد همه مورخان و دانشمندان جهان اسلام و غرب بود.
4- جدايي و تفرقه در ميان مسلمانان به عناوين مختلف مذهبي و غيرمذهبي كه همچون يك دام سراسر عالم اسلام را متاثر از خود كرده بود. 
5- ضعف بسيار شديد حكومت عثماني از يك‌سو و ايران به عنوان دو حكومت بزرگ عالم اسلام كه مي‌توانستند نقش بسيار جدي در توسعه و قدرت عالم اسلام ايفا كنند؛ ليكن به دلايل متعدد و از جمله عدم توازن در اداره جامعه اسلامي با شرايط و الگوي پيامبر اسلام، عملا اين‌گونه نبود.
چيزي كه شيخ محمد عبده را هم در ميان شاگردان و هم متاثران زمانه سيدجمالدين اسدآبادي برجسته‌تر و نيز نامش را ماندگارتر نشان مي‌دهد قدرت علمي بيشتر او نيز هست. او مريد و دانشجويي بالذات درسخوان و نيز پرخوان بود. فلسفه را به پيشنهاد سيدجمال‌الدين بسيار نيكو فراگرفته و علاوه بر تفسيرهايي چند بر آثار ابن‌سينا در مشي عملكردي وي بيش از اغلب روشنفكران عرب توسل به قدرت و قوه نقادي كه متاثر از نگاه و رويكرد فلسفي است، رويت مي‌شود. 
 وحدت به مثابه شاه‌كليد انديشه 
شيخ محمد عبده
شيخ محمد عبده نيز همچون سيدجمال‌الدين، داعيه و آرزوي وحدت در جامعه و چه بسا عالم اسلام را داشت. تنها با رويه وحدت از درون برآمده و تسري اين وحدت بر كل عالم اسلام بود كه مي‌شد عالم اسلام را يكپارچه و متحد كرد. اين وحدت به قدري در آموزه‌هاي بيدارگري شاگرد و استاد خوش نشسته بود كه تا مدت‌هاي مديدي جريان بيدارگري اسلامي و نهضت توجه به خويشتن خويش درصدد احياي اين وحدت متعالي بود. وحدتي كه رمز اتحاد عالم اسلام در برابر بزرگ‌ترين جريان‌هاي تخريب‌گر قرن گذشته بود. 
از قضا امروز نيز به كلام استاد بزرگ دانشگاه مصر حسين مجيب مصري وقتي خوب نگاه مي‌كنيم به خوبي مي‌توانيم ببينيم كه وحدت شرط اساسي اتحاد در عالم اسلامي است كه امروزه بيشتر از گذشته نيازمند حضور آن براي تعالي هم اسلام و هم امت اسلامي است.
   محمد عبده از مهم‌ترين شاگردان سيد جمال‌الدين اسدآبادي بود. در سنت سيدجمال، قاعده بر اين رويه استوار بود كه تعاليم اساسي به مريدان و شاگردان داده مي‌شد. سپس قدرت و قوه تحليل و نقادي اجتماعي در آنها بيدار و در نهايت وقتي كه آنها به دردمندان جامعه تبديل مي‌شدند وارد جوامع خود شده و معيارهاي عقلانيت و نقادي بر مبناي مشاهدات مستقيم اجتماعي آنها فراهم مي‌شد. اين‌گونه بود كه پس از فقدان وي تاريخ به نوبه خود در بلاد اسلامي شاهد صيرورت روح سيدجمالدين در اجتماع است
    چيزي كه شيخ محمد عبده را هم در ميان شاگردان و هم متاثران زمانه سيدجمالدين اسدآبادي برجسته‌تر و نيز نامش را ماندگارتر نشان مي‌دهد، قدرت علمي بيشتر او است. او مريد و دانشجويي بالذات درس‌خوان و نيز پرخوان بود. فلسفه را به پيشنهاد سيدجمال‌الدين بسيار نيكو فراگرفته و علاوه بر تفسيرهايي چند بر آثار ابن‌سينا در مشي عملكردي وي بيش از اغلب روشنفكران عرب توسل به قدرت و قوه نقادي كه متاثر از نگاه و رويكرد فلسفي است، رويت مي‌شود
    غير از عربستان كه مهد بنيادگرايي ديني ارتجاعي و مبتني بر جريان‌هاي تاويل‌ناپذير ديني بوده و هست؛ ديگر كشورهاي عرب داراي تك چهره‌هاي اثرگذار روشنفكري در تاريخ عرب بوده و هستند؛ تك چهره‌هايي كه در نهايت امر به جريان قالب موجود در مصر يا لبنان متمايل مي‌شدند تا بتوانند در دنياي عرب نامي يا اثري عميق بگذارند
    محمد عبده؛ چهره‌اي اثرگذار كه تا سخن از او مي‌شود ثمره استعمار بريتانيا سخن به طعن او مي‌راند. چهره‌اي كه بي‌شك چنان دربند تعالي و نجات جوامع اسلامي از زير يوغ جهل و ناداني بود كه هنوز نيز پس از قرني و اندي سايه ارزشمند و سنگينش برسر تعاليم معاصرش در باب بيداري جوامع مسلمان باعث مي‌شود كه استعمار پير هنوز هم ساكت ننشيند و حتي گاه انگ و مهره بريتانيايي يا جاسوس بودن و لاادري‌گرايي را براو بچسباند