آن ذهن خلاق آن پنجه‌هاي يگانه

سيمين سليماني   عطا جنگوك نوازنده تار و سه‌تار، آهنگساز، پژوهشگر و مدرس موسيقي بود. او مدتي نزد محمدحسن عذاري تلمذ كرد و همچنين از محضر اساتيد برجسته‌اي همچون علي‌اكبر شهنازي، نورعلي برومند و داريوش صفوت بهره‌مند شد. جنگوك تحصيلات آكادميك موسيقي هم داشت و فارغ‌التحصيل رشته موسيقي از دانشكده‌ هنرهاي زيبا بود؛ اما شايد پر بيراه نباشد اگر بگوييم علي‌اكبر شهنازي بود كه تاثير شگرفي بر او گذاشت؛ تا آن‌جا كه جنگوك شيوه‌ نوازندگي و رديف‌هاي علي‌اكبر شهنازي را بسيار خوب تدريس مي‌كرد و البته آنچه از او ياد مي‌شود علاوه بر يك هنرمند دغدغه‌مند، يك مدرس واقعي موسيقي بود. بسيار شنيده‌ايم كه يك نوازنده، لزوما مدرس خوبي نيست يا برعكس اما جنگوك يك هنرمندِ شاخص و يك معلم واقعي بود. او نغمه‌هاي ايل بختياري را به گوش بسياري از علاقه‌مندان رساند و يكي از آثار بسيار موفق او كه با اقبال عمومي هم مواجه شد، همين آلبوم «مال‌كنون» بود.يكم ارديبهشت سالروز درگذشت اين هنرمند فقيد است كه به اين مناسبت سراغ شاگرد او هادي سپهري رفتم كه علاوه بر آشنايي خانوادگي با او، سال‌ها شاگرد عطا جنگوك بوده است. در ادامه اين گفت‌وگو را مي‌خوانيد.     ‌آقاي جنگوك نوازنده تار و سه تار، آهنگساز، پژوهشگر و مدرس موسيقي بودند، وجه كارهاي محلي و فولكلور ايشان هم پررنگ بود. شما از نزديك با ايشان نشست و برخاست داشتيد، كدام بُعد و وجه ايشان پررنگ‌تر بود؟ و اساسا دغدغه ايشان در كدام حوزه بيشتر جلوه مي‌كرد؟ بايد بگويم مهم‌ترين بُعد از كار ايشان كه نظر اطرافيان را جلب مي‌كرد، بحث موسيقايي نبود بلكه مربوط به شخصيت ايشان مي‌شد؛ استادم، انساني شريف، مهربان و با وجود توان عالي در موسيقي به معناي واقعي افتاده بودند و غرور و تكبر نداشتند اما در عالم موسيقي به نظرم هم نوازندگي، هم آهنگسازي و تنظيم كار ايشان نمونه‌هايي عالي از موسيقي كلاسيك ايراني و تنظيم از موسيقي‌هاي محلي ايران است؛ آلبوم همسايه، مال‌كنون و يار كديم از نمونه‌هاي بسيار خوب ‌ هستند.   ‌‌ايشان توجه ويژه‌اي به موسيقي مناطق و فولكلور ايران داشتند كه نمونه بارز آن همين آلبوم «مال‌كنون» است. درباره دغدغه‌مندي ايشان در حوزه موسيقي فولكلور و به‌طور كلي در موسيقي چه چيز در نگاه‌شان بيشتر جلب نظر مي‌كرد؟  در مورد علاقه ايشان به تنظيم موسيقي محلي آنچه مي‌دانم اين است كه علاقه شخصي ايشان بود و بيش از اين نمي‌دانم. در مورد دغدغه‌هاي موسيقي باز تنها موضوعي كه با من مطرح كرده بودند اين بود كه از حذف صداي آواز خانم‌ها در موسيقي ناراضي و شاكي بودند.   ‌‌آقاي جنگوك يكي از شاگردان استاد علي‌اكبر شهنازي بودند؛ از طرفي نزد اساتيد نورعلي برومند و داريوش صفوت نيز نوازندگي را ادامه دادند. نوازندگي ايشان بيشتر تحت‌تاثير كداميك از اين اساتيد بزرگ بود؟ به نظر من نوازندگي و آهنگسازي استاد جنگوك شباهت به علي اكبرخان شهنازي دارد و شايد بتوان گفت در ادامه ملودي‌پردازي و نوازندگي ايشان است و صد البته با رنگ و حالت شخصي جنگوك. در نواختن‌هاي با وزن آزاد بداعت و تفاوت‌هايي شنيده مي‌شود به خصوص در ميان هم‌نسل‌هاي ايشان؛ ساز استاد جنگوك شيوه متفاوتي از استادان ديگر مانند عليزاده، طلايي يا ذوالفنون دارد.   ‌‌و اگر بخواهيد درباره اين تفاوت بيشتر توضيح دهيد، چه مي‌گوييد؟ شيوه ايشان چه تفاوتي با هم‌نسلان‌شان داشت؟ ببينيد، اين موضوعات مباحث تخصصي آناليز موسيقي هستند و نمي‌توان در اينجا مشروح مطرح كرد. چون اين قطعات را نواخته و تجزيه و تحليل كرده‌ام. به‌طور كاملا مختصر مي‌گويم عبارت‌پردازي و جمله‌سازي‌ها، ملودي، گوناگوني و طول موتيف‌ها، تعداد جملات درون يك قطعه، نقش سكوت در قطعات و استفاده از ريتم و وزن در قياس با مثلا آثار استاد حسين عليزاده متفاوت است. ممكن است فكر كنيم آثار هر كسي متفاوت است ولي چنين نيست. تقليد و تكرار، الهام گرفتن، وام‌گيري عناصر مختلف موسيقايي يا تداوم سبك در كار بسياري از افراد ديده مي‌شود. پس اين تفاوت‌ها بايد بارز و شاخص باشند تا بتوانيم به آنها تفاوت واقعي و سبك شخصي بگوييم. در اين مورد به علاقه‌مندان توصيه مي‌كنم قطعات و تصنيف‌هاي بزرگان موسيقي ايران را آناليز كنند تا به تحولات، تغييرات، پيچيدگي‌ها، تنوع ساختار قطعات و بافت‌هاي مورد استفاده پي ببرند. زيرا موسيقي ايران از دوران قاجار تاكنون دچار تحولات متنوعي شده است و هرگز يكسان، يكنواخت و ثابت نبوده است؛ جز عده معدودي كه به تكرار كارهاي گذشتگان بسنده كرده‌اند، باقي موسيقي‌دانان و آهنگسازان دست به آفرينش‌هايي خلاقانه و بديع در قالب موسيقي كلاسيك ايراني زده‌اند.   ‌‌از سبك گفتيد. نوازندگي ايشان به تاييد بسياري از موسيقي‌دوستان، خاص و دلنشين بود. چه ويژگي‌هايي صداي ساز آقاي جنگوك را منحصر به فرد مي‌كرد؟ در مورد رديف‌نوازي و تسلط به رديف آقا حسين قلي و رديف ميرزاعبدالله حرف زيادي نمي‌توانم بگويم زيرا مهارت و از حفظ بودن‌شان چنان بود كه بسياري براي رفع اشكال به ايشان مراجعه مي‌كردند اما آنچه در اين مورد مي‌توان به‌طور خلاصه گفت تميز و شفاف بودن نوازندگي ايشان است. در واقع در صداي ساز ايشان شلوغي و صداهاي اضافه نمي‌شنويم. اين موضوع با توجه به عبارات و جملات ساخته ايشان بسيار مهم است، زيرا اگر شلوغ و كثيف بنوازيم با توجه به تنوع عبارات و ريتم‌هاي مورد استفاده، موسيقي، بسيار بد صدا خواهد داد. تكنوازي‌هاي ايشان هم از اين قاعده مستثني نيست. هركس قطعات ساخته ايشان را آناليز كند متوجه ريتم‌ها و عباراتي پيچيده‌تر از ساخته‌هاي مثلا درويش خان يا برخي هم‌نسل‌هاي ايشان خواهد شد.   ‌‌مركز حفظ و اشاعه موسيقي يكي از مراكزي بود كه هنرمندان تراز اول زيادي را به جامعه هنري تقديم كرد، آقاي جنگوك يكي از كساني بودند كه در اين مركز فعاليت داشتند و البته گمانم در همان موقع بود كه كنسرت‌ها و كاست‌هايي با صداي خانم پريسا برگزار و منتشر كردند. البته استاد جنگوك در زمان دانشجويي در دانشكده هنرهاي زيبا به دعوت دكتر صفوت به مركز حفظ و اشاعه موسيقي دعوت شدند و در آنجا همزمان با تدريس، فعاليت‌ها و اجراهايي با مرحوم رضوي سروستاني و خانم پريسا داشتند. البته ايشان قبل از مركز، سال‌ها شاگرد استاد شهنازي بودند و سپس دانشگاه و در انتها به مركز دعوت شدند.    ‌‌مي‌توان ادعا كرد بيشترين تاثير ايشان از آموزه‌هاي خارج از حوزه آكادميك بود و آن‌هم نزد استاد شهنازي؟ قطعا موضوع اصلي دانشگاه نبود. ميل شخصي به فراگيري در محيط شهر لار و كلاس‌هاي محمد حسن عذاري و اصلي‌ترين موضوع همان استاد شهنازي بود. من اينجا مي‌خواهم به يك نكته در فراگيري و فرادهي موسيقي اشاره كنم. اينكه آموختن اصول نوازندگي، مباحث نظري يا آهنگسازي با روش‌هاي متنوعي مي‌تواند از هر علاقه‌مندي نوازنده يا آهنگساز با سطح مطلوب بسازد؛ در اينجا از كارايي روش‌ها و ميزان علاقه و وقتي كه هنرجو مي‌گذارد، حرف نمي‌زنم اما آنچه در فراگيري موسيقي كمتر به آن توجه مي‌شود، موضوع پرورش است. آموزش را همه مي‌بينند و به حد معقولي مي‌توانند برسند اما پرورش را به معناي ايجاد فضايي براي رشدِ خلاقيت مي‌دانم. حالا برگرديم به استاد. ايشان با وجود اينكه دو رديف را كاملا حفظ بودند و در تدريس هم مقيد به رعايت تمامي نكات از مضراب‌ها تا انگشت‌گذاري صحيح بودند؛ اما در درجه اول ذهن خودشان بسته و خشك نبود. در برخورد با خلاقيت‌هاي هنرجو هيچگاه برخورد تند و نهي از خلاقيت نداشتند. اين مفهومِ خلاقيت بر بستر رديف و نواهاي موسيقي محلي در آثارشان پيداست.   ‌‌اشاره كرديد به خلاقيت؛ «مال‌كنون» عنوان آلبومي بود از آثار آقاي جنگوك كه شهرت پيدا كرد؛ دليل موفقيت اين اثر و اقبال عمومي به آن چه بود. مي‌خواهم ويژگي‌هاي اين كار را به لحاظ موسيقايي بگوييد. اين اثر كاملا متفاوت از آثاري است كه تا آن موقع ساخته و اجرا شده بود، زيرا موسيقي محلي با سازهاي ايراني و به شيوه‌اي چند صدايي در آن تنظيم و اجرا شده است. به همين دليل ميان علاقه‌مندان اين نوع از موسيقي مورد استقبال قرار گرفت، بماند كه تقليدهايي از آن صورت گرفت كه اصلا با اصل اثر قابل مقايسه نبودند. به هر حال ايشان تعدادي آلبوم با مضمون موسيقي‌هاي محلي منتشر كردند كه نوع سازبندي، بافت و به‌طور كلي تنظيم با مال‌كنون متفاوت هستند و البته هر كدام شاخص.   ‌‌آثار ايشان فقط به يك حوزه محدود نمي‌شد. مثلا صرفا محلي نبود بلكه آثارشان انواع مختلفي داشت. از ديگر آثار آقاي جنگوك، خصوصا آثاري كه شاخص بودند، بگوييد. به نظرم آثار صوتي استاد به چند دسته تقسيم مي‌شوند. يكي تنظيم‌هاي موسيقي محلي با سازهاي ايراني و در برخي موارد همراهي سازهاي محلي مناطق مختلف، ديگر آهنگسازي موسيقي كلاسيك ايراني به شكل گروه‌نوازي و همچنين تكنوازي‌ها؛ اينجا جاي تحليل موسيقي شناختي اين آثار فراهم نيست. نوع ديگر آثار ايشان همكاري در نگارش كتاب با استاد محمدرضا درويشي در كتاب بيست ترانه محلي استان فارس است و در نهايت آثار خودشان را به صورت نت‌نگاري براي تار و سه تار منتشر كردند كه قابل استفاده براي باقي سازهاي ايراني هم هست. ما در دوره كارشناسي موسيقي در درس گروه نوازي برخي از قطعات ايشان را اجرا كرديم.   ‌‌خود شما كدام‌يك از آلبوم‌هاي استادتان را بيشتر دوست داريد و خاص‌تر از بقيه مي‌دانيد؟ بنا به سليقه‌ام مال‌كنون، ياركديم و همسايه را بيشتر دوست دارم. شايد به اين دليل باشد كه به موسيقي‌هاي محلي ايران و كشورهاي همسايه هم علاقه دارم. اين انتخاب من صد البته كاملا شخصي است و به معني برتري ارزش موسيقايي اين انتخاب‌ها نيست.    ‌‌از آقاي جنگوك به عنوان يك مدرس برتر ياد مي‌شود؛ شما نزد ايشان آموزش ديديد؛ از زبان شما بشنويم كه اين برتري در آموزش چگونه در يك هنرآموز بروز پيدا مي‌كند؟  مهرباني، صميميت، لحن نرم و آرام؛ استاد آنقدر با رفتارشان آرامش در هنرجو ايجاد مي‌كردند، اين‌طور بود كه محيط براي آموختن ايجاد مي‌شد. من نديدم ايشان در هنرجو ايجاد استرس كنند. توان موسيقايي و قدرت انتقال ايشان هم كه نيازي به گفتن ندارد.   ‌‌چه شد كه شما ايشان را در آن زمان به عنوان استاد خود انتخاب كرديد. باب آشنايي خودتان را بگوييد. سال‌هاي پيش از انقلاب خانواده پدري من فعاليت موسيقي داشتند و يكي از عموهايم شاگرد استاد جنگوك بودند. همچنين يكي از عمه‌هايم، سيما سپهري كه آواز مي‌خواندند با استاد اجراي كنسرت نيز داشته‌اند. بنابراين آشنايي مقدماتي در خانواده و از طريق آلبوم‌هاي استاد ايجاد شده بود. اما من از سال 1377 در مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايراني، هنگامي كه آنجا مدرس ساز دف بودم، موفق شدم شاگرد استاد جنگوك شوم و اين شاگردي تا سال 1384 و در دانشگاه هم ادامه يافت.   ‌‌يعني شما در ابتدا دف كار مي‌كرديد و بعدا علاقه‌مند به ساز ديگري شديد؟ نقش استادتان آقاي جنگوك در اين ميان چه بود چه در آغاز علاقه‌مندي شما و چه در حين كار... بنده موسيقي را با تمبك آغاز كردم و دو سال بعد دف را هم آموختم. سال 1369 تحت‌تاثير آلبوم‌هاي استاد ذوالفنون سه تار را آغاز كردم. نواختن تار از سال 1373 آغاز شد. خب تا زماني كه شاگرد استاد جنگوك شوم معلم‌هاي ديگري براي فراگيري ساز و مباحث نظري، آواز و سلفژ داشتم. چون مي‌خواستم شاگرد يكي از رابط‌ها با نسل استادان قبل‌تر كه ديگر در حيات نبودند، باشم، تصميم به انتخاب استاد جنگوك براي ارتقاي آموخته‌هايم گرفتم. خوشبختانه شاگردي ايشان و استاداني مانند شاپور رحيمي باعث وصل به شجره استادان بزرگ موسيقي ايران شد و نگاه و فهم من را تغييراتي داد، اين موضوع ناشي از تجربياتي است كه ايشان از حضور در كلاس نسل‌هاي پيش كسب كرده بودند.   ‌‌اگر خاطره‌اي از آن دوران داريد براي مخاطبان ما بگوييد. آن دوران سراسر براي من خاطره است، خاطرات خوب از استادي بزرگ و شريف. يادم هست اوايل كه نزد ايشان كلاس مي‌رفتم در ميان كلاس كسي ايشان را صدا كرد و از كلاس بيرون رفتند، وقتي ايشان بيرون رفتند با كنجكاوي تمام من هم به سرعت مضراب استاد را برداشتم و با آن كمي تار نواختم؛ ولي آن صداي زيبا حاصل نشد. به مرور متوجه شدم مضراب و ساز و كيفيت آن در درجه اول اهميت نوازندگي نيست بلكه آن تجربه كه با چه زاويه‌اي، چه ميزان شدت و سرعت مضراب را فرود آوردند و كيفيت و كميت ماهرانه است كه باعث صداي متفاوت ساز استاد مي‌شود. معني حرفم اين نيست كه كيفيت ساز و ابزار بي‌تاثير است بلكه مي‌خواهم بگويم در درجه نخست اهميت با مهارت است نه ابزار. از خاطرات تلخ هم اگر بخواهم بگويم، حياط تالار وحدت است؛ يادم هست براي مراسم تشييع استاد علي تجويدي با استاد جنگوك به تالار وحدت رفتيم و چند سال بعد در همان مكان ناباورانه استاد جنگوك را تا بهشت زهرا همراهي كرديم. بسيار غمگين بودم از فقدان ايشان و البته مديون تمام محبت‌هاي شان هستم. يك جمله در آخر بگويم و آن اينكه مهم نيست ما چه شغل و مهارتي داريم! مهم خيرخواهي، محبت و انسانيت، صلح با خود و ديگران و احترام به حقوق طبيعت است و اين موضوعات همه در رفتار، گفتار و كردار ايشان وجود داشت.       در مورد علاقه ايشان به تنظيم موسيقي محلي آنچه مي‌دانم اين است كه علاقه شخصي ايشان بود و بيش از اين نمي‌دانم. در مورد دغدغه‌هاي موسيقي باز تنها موضوعي كه با من مطرح كرده بودند اين بود كه از حذف صداي آواز خانم‌ها در موسيقي ناراضي و شاكي بودند.
     به نظر من نوازندگي و آهنگسازي استاد جنگوك شباهت به علي اكبرخان شهنازي دارد و شايد بتوان گفت در ادامه ملودي‌پردازي و نوازندگي ايشان است و صد البته با رنگ و حالت شخصي جنگوك. در نواختن‌هاي با وزن آزاد بداعت و تفاوت‌هايي شنيده مي‌شود به خصوص در ميان هم‌نسل‌هاي ايشان؛ ساز استاد جنگوك شيوه متفاوتي از استادان ديگر مانند عليزاده، طلايي يا ذوالفنون دارد.