سی‌و‌سومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران و طرح چند سوال کیکاووس پورایوبی

زنگ اتمام سی و سومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نواختن شد، در وقفه ای سه ساله که برای برگزاری حضوری آن پیش آمده بود شرکت در آن نوستالژیک خاصی را بوجود می آورد که خاطره‌ساز ایام جوانی و دانشجویی را در اذهان تداعی می ساخت، غرفه‌های صف به صف و پیوسته با پارتیشن‌های به هم چسبیده، بوی خوش کاغذ و طنین صدای جوانانی که بروشورهای رنگین را تبلیغ می‌کردند احساس دلپذیری را در فضای سربسته مصلی ایجاد می‌کرد، گرچه فضای نیمه جانی از دنیای کتاب و کتاب خوانی را به نمایش گذاشته بود.
بازار کم رونق و کسادی فروش به خاطر آشفتگی اقتصادی و نشر کم کتاب‌های پر محتوا و با مفهوم، بال پرواز خیال را برای اندیشیدن در لابلای ‌کتاب‌های متنوع بسته بود ، نمایشگاه رمقی نداشت و شعله هایش گرمایی از خود نشان نمی‌داد.
توفیقی داشتیم به اتفاق خانواده گشت و گذاری در نمایشگاه داشته باشیم و با کوله باری که برای تهیه کتاب برده بودیم چند جلد کتاب به تناسب مطالعات خود بخریم و در آن تلمبار نماییم، البته کوله زیاد بزرگ نبود که تصور شود مملو از کتاب بود، از قبل لیستی از کتاب‌ها را که باید تهیه می کردیم در برگه‌ای از کاغذ نوشته بودیم یا درون گوشی موبایل ذخیره کرده بودیم که متاسفانه اغلب کتاب‌ها موجود نبودند یا صاحب نشر غایب بود، ناشران بزرگی چون خوارزمی، نشر نی، مرکز و... جایشان خالی بود، بعضی از ناشران هم بعلت مشکلات پیش رو و هزینه های زیاد اجاره غرفه در نمایشگاه و عدم استقبال از کتاب و کتابخوانی و هزینه های سرسام‌آور کاغذ بطور کلی صحنه را ترک کرده بودند همچون نشر طهوری و ... ؛ خیلی از کتاب ها را که لیست نموده بودیم مجبور شدیم دور آن را با قلمی قرمز خط بکشیم.
سقف تخفیفات کتب مسئله جالبی بود که ذکر آن خالی از لطف نیست، ناشرانی بودند که تنها ده درصد تخفیف می دادند و بعضی از آنان حتی سی در صد تخفیف اعمال می کردند ، باید پرسید نظام خاصی برای فروش و تخفیف کتاب در نمایشگاه حاکم بود؟ قطعا پاسخ منفی است، البته با این تورم ، گرانی کتاب نیز نباید دور از ذهن باشد.


 اما واقعیت بارز و دیدنی نمایشگاه که پاسخی برای آن ندارم و ای کاش بتوانم جوابی برای آن پیدا کنم حضور پرشور و پر حرارت سازمان‌ها، نهادها و پژوهشکده‌هایی بودند که از بودجه بیت المال ارتزاق می‌کنند.
 آیا لازم و ضروری است یک سازمان و نهاد رسمی دولتی دو و یا سه غرفه مجزا در بهترین قسمت نمایشگاه با تعداد کثیری خدم و حشم داشته باشد؟ مگر چه گفتمان و نقشه راهی را برای عرضه دارند؟ و چه تعداد و میزان گروه هدف را تغذیه فکری می کنند؟ چرا حاصل کار خود را تجمیع نمی سازند ؛ گاهی وقت ها لازم و نیاز است تا یک سازمان تخصصی حاصل کار و سرمایه فکری و پژوهشی خود را عرضه نماید تا جامعه از فعالیت آنان آگاه و گروه‌های هدف، مخاطب باشند، این مسئله با چاپ و نشر بی‌محتوای مجلات و کتاب‌هایی که حتی هیچ ارزش و مخاطبی ندارد فرق می‌کند، مجلات و کتاب‌های چاپ شده با پول بیت المال که فقط در قفسه های کتابخانه های چوبی و شیشه‌ای در حال خاک خوردن هستند چرا باید بدون ارزیابی و افکار سنجی از صاحبان اندیشه و متخصصین به شکل فله ای منتشر شوند؛ قبول دارم بعضی نشرها چنان تخصصی و فنی هستند که فقط درصد کمی از گروه‌های اجتماعی می‌توانند از آن بهره مند شوند لیکن دلیل نمی شود چوب حراج به بیت‌المال زد و بهانه ای شود برای سازمان ها ،نهادها و دانشگاه‌هایی که در دل خود چند مرکز نشر ایجاد کنند و آن دسته از افرادی که برای جولان فکر و اندیشه خود در جامعه خریداری ندارند با پول مردم به جایگاهی برسند ، غرفه‌های دو نبش، فروشندگان متعدد و عرضه کتاب به شکل باکس‌های عظیم نمایشی که بخش وسیعی از نمایشگاه را اشغال کرده بودند، به ظاهر چشم انداز زیبایی را نمایش می دادند که نه در عرضه محتوا موفق بودند و نه در جذب مخاطب!!