«انسان در جستجوی آرامش»

محمدعلی نویدی- یکی از بنیادی ترین و موثرترین امیال و خواست‌ها و کنجکاوی‌ها و جستجوگری‌های تاریخی و وجودی انسان در درازنای عمر بشریت، جستجو و کندوکاو در معنی و حقیقت «آرامش، peace » بوده است. در دوران باستان آرامش با آسایش «comfort» قرین و همراه بود، با ظهور تکنولوژی و روانشناسی و زندگی مدرن و کلان شهرها و دور افتادگی های مختلف، معنی و مفهوم و محتوای آسایش و آرامش متفاوت گشت.
مراد نگارنده از مبحث آرامش و آسایش، یک نگرش تفکری و اثری و فلسفی و اندیشگی است نه نگاه سطحی و روزمره و مختص به یک جامعه،چون اصولاً مباحث فلسفی و وجودی چنین ویژگی دارند، لازم است مقوله آرامش را از سطح روانشناسی به ساحت اندیشگی بربکشیم‌ تا عمیق بفهمیم و بکار گیریم؛ چرا که، جستجوی ریشه‌ها سبب یافتن شاخ و برگ ها و سایه و ثمرها می شود. پرسش از آرامش، پرسش از یک امر و پدیده بنیادین و ریشه‌ای است که بسیاری از مقولات و موضوعات و مسائل زندگی انسان به انکشاف و آشکارسازی آن بستگی دارد. روان شناسان بین آسایش و آرامش فرق ها گذاشته‌اند و با رویکرد دوالیستی و دوگانه پنداری پای مادیت و معنویت یا روح و جسم را بیان کشیده اند. «مثل، آلن دوباتو».
منظور از آرامش چیست؟ ریشه ناآرامی و ستیزه درونی آدمی و پریشانی بیرونی وی از کجا نشات می گیرد؟ اضطراب روان شناسانه با استرس تفکری و اثری چه فرقی دارد؟ افسردگی وجودی و اثری با آرامش و آشتی حقیقی چه ارتباطی دارد؟
انسان در جستجوی آرامش یعنی انسان در جستجوی تعادل و توازن و هماهنگی و سازگاری وجودی و اثری.


به تعبیر دیگر، انسان همواره در جست‌وجوی تعادل قوا و انرژی‌ها درونی و امکانات و شرایط بیرونی بوده است. ریشه عدم آرامش و ظهور نگرانی و ترس واقعی از این به هم خوردن تعادل اثرها پیش می‌آید «تفکراثربخش». درواقع، آدمی با آرمان‌ها و ذهنیات و انتظارات از یک سو، و شرایط و اوضاع و امکانات موجود از سوی دیگر، و نیاز و حاجت عمیق و وثیق به توازن وجودی و وحدت شخصیتی از جانب سوم، مواجهه است. عدم تعادل و تناسب در این اضلاع مثلث به ظهور نگرانی و ترس و استرس وجودی مبدل می گردد که از آن به عدم آرامش نام می بریم. به هم خوردن آرامش بشر موجب پریشانی و آشفتگی زندگانی وی می گردد و درد و رنج و تلخی و سختی ریشه در اینجا دارد.
از منظر تفکراثربخش انسان موجود و اثر سیال و کشدار دارد؛ یعنی از سطح مایحتاج مادی تا ساحت بی کرانگی کشیده شده است، از کرانمندی تا بیکرانگی‌. این نگرش اندیشه ورزانه است که با دوئالیسم روانشناسان فرق ماهوی دارد. وجود و اثر سیال و منعطف و یکپارچه با موجود منقسم به جسم و روح فرق ها دارد و جست‌وجوی آرامش نیز متفاوت می شود. اثر امکانات راحتی و آسودگی و آسانی است و اثر تعادل و توازن ایجاد صلح و آشتی و غلبه بر ترس و نگرانی و استرس است. استرس از نیستی و اثرهای مخرب ناشی می‌شود. گویی، آدم مضطرب و نگران در وادی نیستی و برهوت افتاده باشد و سر در گم گردد. کانون فقدان آرامش همین است. این حالت را با وجدان سلیم و ساده می توان احساس و درک کرد و قدری توضیح داد.
وقتی حافظ می‌گوید: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است،
با دوستان مروت با دشمنان مدارا. یعنی آسایش همان آرامش است.
یا سعدی: خدا را بدان بنده بخشایش است،
که خلق از وجودش در آسایش است.
انسان در جستجوی آرامش، یعنی اندیشه و تلاش انسان برای تاسیس و برقراری هماهنگی وجودی و اثری بین آن انتظارات، ایده ها و آرمان ها با واقعیات و امکانات و شرایط نرمال و طبیعی. مثلاً، وقتی شرایط نرمال و طبیعی نیست، همین انسان دچار سوء تغذیه می شود، همین انسان از رهن و اجاره یک مسکن برای خود و خانواده اش دچار پریشانی می گردد. در همه جای دنیا چنین است. فقدان آرامش، با بحران در زندگی قرین و قریب است. آرامش بنیاد معنای زندگی است. در فضای آرامش، اندیشه قدرت رشد و پرواز پیدا می کند و فرهنگ و تمدن آغاز می‌گردد. پیداش توسعه و پیشرفت با معنای عمیق آرامش رابطه وثیق دارد. مراد نگاندره آرامش ثابت و صامت نیست، بلکه آرامش اثربخش و پویا و بالنده است. ستمگری، سفله پروری و لنگی اندیشه‌ها و پریشانی عمل‌ها و اثرها از جمله عوامل فقدان آرامش است.
زخم و زحمت مردم و درد و رنج انسان‌ها با فقدان آرامش ارتباط عمیق و ناگسستنی دارد. انسانی که همواره نگران از دست دادن بخشی از هستی سیال خود می باشد، انسان نا آرام و مایل به نیستی است. آرامش به میزان میل به هستی و اثر بخشی قوام و دوام می یابد. گویی، انسان وقتی خود را به امر نامتناهی گره می زند به سمت و سوی آرامش مایل می گردد. « الا بذکر الله تطمئن قلوب».
چکیده مطلب اینکه، انسان در پیوسته تاریخ و خلقت در جست‌وجوی آرامش بوده است؛ زیرا، آرامش اساس بینادین بسیاری از امور زندگانی است. یک نشانه بارز آرامش امکان خردورزی و ارتقای خردمندی در جامعه است.