ایران و عربستان نیازمند بازنگری در روابط خارجی

کیکاووس پورایوبی - پذیرش تئوری سلسله مراتب قدرت و توزیع ناعادلانه هسته اصلی آن در نظام بین الملل با توجه به وضع فعلی در جامعه جهانی این توهم خوشبینانه را از کشورها می گیرد که هیچ‌کدام دستی برتر از قدرت را در اختیار ندارند و قدرت رقیب مقابل را هم نباید نادیده گرفت، فارغ از هژمون بین‌الملل و ابرقدرت‌های موجود که دارای ضوابط و شرایطی در دایره امنیت بین المللی می‌باشند، برخوردار بودن از قدرت منطقه ای نیز لوازم و محدویت‌های خاص خود را می‌طلبد.
امروز حتی در بازی قدرت، ائتلاف کشورهای کوچک و ذره ای با هژمون و ابرقدرت‌ها موقعیت ویژه ای به آنان می بخشد که بتوانند قواعد بازی را در نظام بین الملل عوض کنند، بنابراین قدرت منحصر به یک یا چند عنصر ثابت نیست.
به عنوان نمونه از زمان تشکیل رژیم صهیونیستی یعنی زمان بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷ میلادی که پس از سقوط امپراطوری عثمانی قیمومیت اسرائیل را به بریتانیا واگذار کرده است این رژیم اشغالگر با ائتلاف ابرقدرت‌ها توانسته موازنه قوا را به نفع خود در منطقه و جهان تغییر دهد و علیرغم بیشترین فشارها و آسیب‌ها توانسته به قدرت خود بیفزاید و به یک رژیم هسته‌ای منطقه ای تبدیل شود، در حالیکه شاهد هستیم با این حجم از لابی و ائتلاف و نفوذ در بدنه دستگاه‌های سیاست گذاری آمریکا و جهان و سنخیت فرهنگی و نفوذ و تعهدی که آمریکا برای بقای آن دارد، اسرائیل دارای مشکلات عدیده‌ای است که موجودیتش را به خطر می‌اندازد.
نه عربستان توانایی آن را دارد که ائتلافی گسترده با آمریکا و غرب بر علیه ایران را تشکیل دهد که حاصل آن دست اندازی و هجوم به ایران باشد و نه با ائتلاف کشورهای حاشیه خلیج فارس می‌تواند چنین سیاستی را دنبال کند زیرا راه قطر، عمان و حتی کویت از راه امارات و بحرین جدا است.


ایران نیز نمی‌تواند ائتلافی از کشورها دوست خود برای رویارویی مستقیم با عربستان را ترسیم کند، اکنون جنگ‌ و منازعه که تبدیل شده به جنگ های نیابتی، ائتلاف عربستان از یک طرف و شبه نظامیان انصارالله، حوثی‌های زیدی که از طرف ایران حمایت می شوند، شاید با موشک‌های نقطه زن، پهپادهای بدون سرنشین و انتحاری و سلاح های پیشرفته دیگر، پیروزی هایی برای هر دو طرف میسر شود لیکن با فرسایشی شدن جنگ در منطقه برای هیچ طرفی سودی حاصل نخواهد شد و فقط بر رنج و عذاب ملت بیچاره یمن افزوده خواهد گشت.
از سال ۲۰۱۵ میلادی تاکنون علاوه بر تخریب ساختارها، زیربناها و تاسیسات این کشور فقیر و عقب مانده از این جنگ حدود ۵۰ هزار نفر کشته و زخمی بر جای مانده است، کمیساریای پناهندگان سازمان ملل تعداد آوارگان را حدود چهار میلیون و دویست هزار نفر اعلام کرده این یعنی عمق فاجعه.
جنگ‌ها که ابتدا یا برای گسترش قلمرو یا برتری قدرت و یا بهم زدن وضع موجود صورت می‌گیرند اگر به جنگ های نژادی، قومی، قبیله‌ای و خصوصا مذهبی و مقدس تبدیل شوند بشدت به شکل بی‌رحمانه‌ای خود را نشان می‌دهند.
در قرن بیستم فقط یک نمونه جنگ نژادی بالکان را نگاه کنید که چه تراژدی عظیمی در تاریخ به جا گذاشته است.
اکنون شش و نیم سال از جنگ یمن می گذرد آتش بس دائمی لازم و ضروری است و گفت‌وگوی رسمی و دیپلماتیک بین ایران و عربستان اجتناب ناپذیر.
تاریخ اجازه تکرار دوباره را نمی دهد تا مثل اروپای قرن ۱۹ جنگ ویرانگر مذهبی که بین کاتولیک ها و پروتستان ها معروف به جنگهای سی ساله، از سال ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ در اروپای مرکزی قلمروی امپراتوری روم غربی که بسیاری از قدرت های بزرگ دیگر را نیز در برگرفته بود و سپس با پیمان معروف وستفالی به دولت سازی منجر شد، دوباره شاهد باشیم زیرا که جابجایی مرزهای دولت ملت ها به سختی امکان پذیر شده است.
بلوغ فکری حکومت‌ها و اراده ملت‌ها بندرت اجازه چنین رویارویی را به قدرت ها می‌دهد.
بنابراین ایران و عربستان هیچکدام نمی توانند قدرت مقابل را نادیده بگیرند و بابت جنگ های نیابتی روابط خود را قطع و سیاست تخاصمی در پیش گیرند.
همانطور که در ایران ادیان مختلف آزادند و مذهب تسنن به عنوان دومین مذهب اسلامی با شاخه های اربعه آن به رسمیت شناخته شده است، عربستان سعودی نیز حقوق شیعیان در آن کشور را به رسمیت بشناسد و دو کشور خط بطلانی بکشند بر حاکم ساختن رفتار ایدئولوژیک بر سیاست خارجی شان، زیرا منافع ملی هر دو کشور بشدت بر روابط حسنه متقابل اقتضاء می‌کند.