سینمای ایران نماد پشت صحنه خودش است نه آیینه جامعه!

مسعود فراستی با بیان این مطلب در نشست نقد و بررسی «جایگاه امید در سینمای ایران و جهان» گفت: معتقدم هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما، آینه اجتماعش نیست. با این حال باید بگویم سینمای امروز ما خیلی آیینه اوضاع خود سینماست، اینقدر تعهد ندارد تا اوضاع را منعکس کند. خیر، اصلاً تعهدی ندارد، بلکه این میزان رانت‌خواری در سینما، آیینه اوضاع فیلمساز است. این میزان بی‌ارتباطی با مخاطب و مسائل واقعی آن نوبر است. فراستی ضمن مقایسه سینمای ایران و جهان گفت: در سینمای جدی دنیا با دیدن فیلم، ریتم و فرم اثر متوجه می‌شوید که برای دهه ۱۹۷۰، ۱۹۹۰ و ... میلادی است، در صورتی که از سینمای ما نمی‌توان چنین چیزی را فهمید. تنها یک مقدار کهنگی فیلم ممکن است به مخاطب بگوید اثر برای دهه ۱۳۶۰ است و فضای آپارتمان‌نشینی نشان می‌دهد که فیلم متعلق به دو، سه دهه اخیر است. این سینما هیچ ارتباطی با مخاطبش ندارد و تنها شاید در سال یک یا دو فیلم ارتباط جدی با مخاطب داشته باشد.
هنر پیام نمی‌دهد، حس انسانی را برمی‌انگیزد
فراستی صحبت خود مبنی بر اینکه «سینمای فعلی ایران، آیینه اوضاع فیلمساز است» را توضیح داد و گفت: اشاره کردم که این سینما آیینه این آدم‌ها و این اوضاع است. آیینه آدم‌ها یعنی چه، یعنی به جای اینکه خودآگاه آنان را نشان بدهد، ناخودآگاه آنان را به نمایش می‌گذارد. در حقیقت تمام بیماری‌های آنان را به ما نشان می‌دهد که اصلاً خودآگاه او نیست. اگر قرار بود خودآگاه باشد، اصلاً هنری خلق نمی‌شد، یعنی یک فرد از چیزی که آگاه است فیلمی نمی‌سازد، بلکه از چیزی می‌سازد که بدان ناآگاه است. برخی افراد از فیلمساز می‌پرسند فیلم شما چه پیامی داشت؛ پیام دادن ربطی به فیلمسازی ندارد و اگر کسی می‌خواهد پیام بدهد بهتر است به تلگراف‌خانه برود. هنر پیام نمی‌دهد، بلکه حس‌های انسانی را برمی‌انگیزد. کاری که نه فلسفه می‌تواند انجام دهد، نه هیچ مدیوم دیگری، بنابراین کار هنر، اساساً برانگیختگی و تربیت حس است.
سینما با امید زنده است


این منتقد سینمایی در پاسخ به سؤال مجری برنامه مبنی بر اینکه آیا از جامعه مأیوس می‌توان انتظار سینمای امیدبخش داشت یا خیر، گفت: به نظرم اگر اوضاع از این هم بدتر شود، می‌شود زنده ماند و وقتی می‌گویم می‌شود زنده ماند، یعنی می‌توان کار فکری کرد و همچنان آدم بود و امید به جلو رفتن داشت. اگر قرار باشد من وابسته به جامعه باشم و اگر جامعه خوب بود، من هم خوب باشم و اگر بد بود، من هم بد باشم، یعنی سوژگی ندارم، اما اگر قرار باشد به سوژگی رسیده باشم، در هر جامعه‌ای باید سوژگی خود را عیان کنم.
این کمدی‌ها دهن‌کجی به جامعه هستند
او با اشاره به کمدی‌های سخیف و اینکه آیا آنان نمایشی از جامعه هستند یا خیر، عنوان کرد: کمدی، نقد خیلی جدی به اوضاع، آدم‌ها و وضعیت است. این آشغال‌ها به ما توهین می‌کنند تا یک لحظه از ما لبخند بگیرند. ما در کمدی به وضع خودمان می‌خندیم. کمدی پرده‌در نیست، اما متأسفانه برخی از کمدی فقط پرده‌درانی فهمیده‌اند. به هر قیمتی شده، حتی به قیمت شوخی‌های جنسی می‌خواهند مخاطب را بخندانند، حتی معتقدم که اگر آزادی جنسی وجود داشت و حجاب هم نبود، نمی‌توانست اینقدر وقیحانه باشد. این وقاحت محصول چیست؟ آیا محصول جامعه است؟ خیر! من معتقدم مردم جامعه ما اکثراً شریف هستند و به هم رحم می‌کنند. پس می‌توان گفت کمدی‌های بی‌رحم و ضدانسانی، محصول دهن‌کجی به اوضاع و جامعه است. محصول عده‌ای و پول مفت خوردن است. آنان موجودات انگلی هستند که به جان مردم افتاده‌اند. این فیلم‌ها دهن‌کجی به اوضاع و جامعه است. همچنین دهن‌کجی به فیلم‌هایی است که محترمند. دهن‌کجی به موقعیت مهدی است. دهن‌کجی به فیلم‌های کوچکی است که محترم هستند.
سلبریتی‌ها را دعوت به کار نکنید
این منتقد سینمایی در بخش دیگری از صحبت‌های خود درباره حضور پول‌های کثیف در سینما و افزایش چشمگیر دستمزد‌ها گفت: از یک زمان به بعد، پای پول‌های کثیف دلالی به سینما باز شد و دستمزد‌ها غیرعادی بالا رفت. منظورم تهیه‌کننده نیست، بلکه پول کثیف است و پول کثیف، یعنی پول دلالی. به نظرم فیلم «ما همه با هم هستیم»، نقطه عطف پول‌های کثیف بود. همین اتفاقات باعث شد دستمزد‌ها از ۲۰۰، ۳۰۰ یا ۵۰۰ میلیون به یک یا ۲ میلیارد تومان برسد، حتی شنیده‌ام جدیداً برخی به دنبال دستمزد دلاری هستند در صورتی که نظارتی روی کار آن‌ها نیست. در این وضعیت به کسانی که می‌خواهند فیلم بسازند توصیه‌ای دارم و آن‌هم این است که لطفاً سراغ سلبریتی‌ها نروید. هم از نظر اخلاقی می‌گویم و هم از نظر هنری. با این کار این دستمزد مزخرف را بشکنید. از زمانی که آنان این‌گونه پول کثیف خوردند، روزی ۲، ۳ میلیون تومان پول موادمخدرشان است، سراغشان نروید. علاوه بر این، کلی هنرمند درست و حسابی در تئاتر وجود دارد که همین مفت‌خور‌ها نگذاشتند بالا بیایند. این‌ها تجربه شخصی من است که دیده‌ام و به دقت هم می‌بینم. وی درباره اینکه سرنوشت دوگانه امید و سیاه‌نمایی چه خواهد شد، گفت: من فکر می‌کنم تا زمانی که جشنواره‌های خارجی وجود دارد و قاچاقی و غیرقاچاقی در آن‌ها شرکت می‌کنیم، سیاه‌نمایی جایزه دارد و فیلم‌های اگزوتیک هم خوراک آنهاست. در این شرایط فیلمی مثل پارازیت جایزه می‌گیرد. متر و معیار این جشنواره‌های سینمایی اگزوتیک بودن فیلم است و اگر کسی این مسئله را بفهمد راحت به سراغ ساخت این مدل آثار می‌رود. بهمن قبادی یک فیلم کوتاه به نام «زمانی برای مستی اسب‌ها» دارد. اصلاً فیلم بدی نیست، اما بلندش می‌کند و خراب می‌شود. برای آنان ساخته است و بدان جایزه فیپرشی هم می‌دهند. من اخیراً این جایزه را زدم. جایزه فیپرشی برای تصویر دقیق از مشکلات آدم‌ها و اسب‌ها، خیلی آبروریزی است. عین این جایزه در فیلم آقای روستایی تکرار شده است و می‌گویند ارائه تصویر دقیق از جامعه پدرسالار!
موقعیت مهدی مرا خیلی خوشحال کرد
فراستی در بخش پایانی صحبت‌های خود با اشاره به فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» گفت: چیزی که مرا امسال بسیار خوشحال کرد، فیلم سینمایی موقعیت مهدی بود. البته نه به دلیل اینکه سوژه فیلم مهدی باکری بود، بلکه به این دلیل که قدم بسیار بلندی در این فیلم برداشته شده است. فیلمساز روشنفکر، رانت‌خوار و عامل حکومتی و غیرحکومتی نیست، بلکه صادق است و با قولی که به یک نفر داده، اثری شریف تولید کرده است. «موقعیت مهدی»، دریغ ملی و نه یک افسردگی است. تمام آثار داستایوفسکی دریغ است، یعنی تحمل این همه رنج، آدم بودن و نه بازگشت به عقب و نوستالژی‌بازی. «موقعیت مهدی» که شعاری هم نیست به ما می‌گوید یک شهید چقدر در خانه و میدان جنگ، یعنی دو موقعیت مختلف کنش‌مند و انسان است. این دریغ وجه نوستالژیک را از بین می‌برد، در زمان حال آن را دوباره زنده و من نوعی را ردیف‌تر، سخت‌تر و کنش‌مندتر می‌کند و قوه تشخیص را رشد می‌دهد.