حامد وکیلی پس از تاجزاده!

۱- چند روز پیش دکتر مصطفی تاجزاده بازداشت شد. حتی منتقدان تاجزاده نیز می‌دانند که مواضع او درست یا غلط از سر دلسوزی است. حضور او و صدای او در عرصه عمومی به نوعی نشانه نیمچه حیات سیاسی تحول‌خواهان و نیمچه هاضمه جمهوری اسلامی بود. معتقد بودم که او برلبه اصلاح طلبی رادیکال حرکت می‌کرد و البته در همسایگی اپوزیسیون بود اما با آنان همواره مرز خود را می‌کشید. او در انتهای اصلاح طلبی حداکثری می ایستاد و سنجه ای بود که سقف و کف اصلاح طلبی قابل تشخیص باشد و البته مرز اصلاح طلبی حداکثری با براندازی را هم به طور روشن مشخص می کرد. زدن این مهره تاثیرگذار میان اصلاح طلبان و بازداشت او صحنه را برهم می‌زند و تعادل حداقلیِ آن را از بین می‌بَرَد. به همین خاطر همیشه معتقد بودم باید نسبت به آن حساسیت به خرج بدهیم و نگذاریم اتاق فکرهای مسئولیت ناپذیر یا در تعبیر دیگر مسئولان بی فکر صحنه را به مسلخ بازهای باندی مبتذل و احساسی بکشند.
۲- البته به چند علت کسی انتظار این بازداشت را نمی‌کشید. تصور می‌شد به این علل تاجزاده تحمل شود:
الف) اصلاح طلبیِ تاجزاده هرچند رادیکال است اما رقیب گفتمان براندازی است. اکثر احتجاجات او در فضای مجازی علیه ادعاهای براندازان ازجمله اصلاح ناپذیری جمهوری اسلامی، ترجیح خشونت انقلاب، توجیه تحریم و یا حمله نظامی و... بود. لذا حضور او به تضعیف براندازان می انجامید.
ب) حضور او دلالتی بر هاضمه جمهوری اسلامی می توانست تصور شود. اینکه جمهوری اسلامی یک زندانی سیاسی را هرچند از حق نامزد انتخابات شدن محروم می کند اما حق فعالیت سیاسی را از او سلب نمی کند. و این امر نوعی آبرو برای جمهوری اسلامی بود.


ج) تاجزاده هرچند میان شخصیت های اصلاح طلب جزو چهره های محبوب خصوصاً میان نسل جوان به حساب می آید اما گفتمان او نتوانست گفتمان غالب تحول خواهی ملت ایران شود. او هرچند اصلاح طلبی سنتی را نقد می‌کرد اما به گمانم نسخه نجات بخشی تولید نکرد. لذا در همان پارادایم قبلی تنها با غلظت بیشتر و میان همان گعده و کلونی قدیمی بازی می‌کرد. لذا تصور می‌شد تصمیم سازان نظام با التفات به این نکته تاجزاده را تبدیل به مسئله نکنند و حکومت بتواند حداقل در این سطح از تحلیل امنیتی-سیاسی اولویت هایش را تشخیص دهد.
۳- اتفاقاً همین نکته واپسین مایه دلواپسی است. جمهوری اسلامی انگار از الگوهای تحلیلی غریبی پیروی می‌کند. امیدوارم مخاطبی که عصبانی است نگوید که اینان از اول عقل نداشتند. من این را نمی پذیرم. مشایخ و عقلای جمهوری اسلامی را می شناسیم. جنس عقلانیت حاکم بر جریان نزدیک به حکومت را هم می فهمیم. اظهارات فضلای این جریان در اعتراض به تصمیمات اخیر ازجمله بازداشت تاج زاده را ببینید. وقتی خود بزرگان و عقلای جریان نزدیک به حاکمیت (جریان موسوم به اصولگرا) به شکل جدی به برخوردهای این روزها ازجمله گشت ارشاد و بازداشت تاجزاده شدیداً معترضند، برای ناظری چون من سوالی ایجاد می شود که پس جمهوری اسلامی با چه ایده ای دارد اداره می شود؟ پاسخ هایی که منتشر شده است را دیده ام اما عطش سوالم را کور نکرده است. مهندس این روزهای جمهوری اسلامی کیست؟ و مهندسی این چنینیِ صحنه برای چیست؟
۴- اینکه تا کنون سعی نکردم برای مفروضات بالا استدلال ارائه کنم به این علت است که تصور می‌کردم به قدری فرضیات روشنی هستند که حاجتی به احتجاج نیست. حتی اتفاقات پس از بازداشت تاجزاده موید فرضیات بالاست. بازداشت تاجزاده باعث حیرت همه ناظران صحنه شد. یعنی همه تحلیل ها و ادعاها، وقوف های پس وقوع بوده اند. لذا هیچ کس نظراً چنین عملی را پیش بینی نمی کرد. همچنین به رغم مواضع همه اصلاح طلب‌ها از حداکثری ها تا حداقلی ها، اما این اتفاق نتوانست موجی مردمی ایجاد کند. یعنی همچنان نزاع صحنه سیاست نتوانسته نماینده کف خیابان شود و جغرافیای مشترک ایجاد کند. این‌ها همه دلالت بر مفروضات ابتدای این یادداشت می‌کند؛ مفروضاتی ازجمله غریب بودنِ این اتفاق از دید ناظران صحنه و غریب بودنِ اصلاح طلبان میان مردم.
۵- بدیهی است که معنای این سخن این نیست که مردم دلخوش به جریان حاکم اند. امیدوارم آقای رئیسی فریب گزارش های روی میزش را نخورد. اینکه اصلاح طلبان نتوانستند مردم را همراه کنند بخاطر این نیست که بانیان وضع موجودند. والیان موجود بیش از اصلاح طلبان بانیان وضع موجودند. از نظر مردم اصلاح طلبان عُرضه خروج از وضع موجود را نداشتند. تصور می‌شد که قدرت یکپارچه احتمالاً بتواند با موانع کمتری این بن بست را بشکند. به همین سبب ابتدای دولت، طبق نظرسنجی های معتبر، امید به این دولت بیش از رای دهندگان به همین دولت بود. یعنی میان مخالفان شما نیز امید بود که شما بتوانید تصمیمات بزرگ بگیرید. اما تقریباً این اطمینان دارد تحصیل می شود عقلانیتی که بتواند ما را از این وضعِ بحران خیز برهاند یا اساساً نیست یا به قدری کم سو و کم زور است که انگار همان نیست. لذا گمان می کنم بستر افکار عمومی که رئیسی را با وجود انتخابات کم رونق به راحتی هضم کرد دیگر چنین نکند و اگر رئیسی تصمیم بزرگ نگیرد اتفاقات مهم دیگر بتواند رخ دهد. اگر اتفاقات مهم در راه باشد بازداشت تاجزاده بزرگترین خدمت به او خواهد بود. چراکه جریان او را تبدیل به محتمل ترین گزینه رهبری اتفاقات آینده کرده است!
۶- تحلیل شطرنج قدرت آینده را بگذاریم تا وقتی دیگر. نکته واپسین و آخرینی بگویم.
خیلی‌ها ازجمله حقیر از بازداشت تاج زاده ناراحت اند. دلایل متعددی برای این ناراحتی وجود دارد. اول اینکه کاری غیرقانونی بود. دوم اینکه تجاوز به حقوق ابتدایی انسان سیاسی مدرن است. سوم اینکه خلاف عقل هم بود. با هر بهره از عقل سیاسی، این امر خلاف مصالح کشور است. چهارم اینکه جز براندازان کسی از این امر سود نمی بَرَد و مرجعیت را از داخلی های خشونت پرهیز به خارجی های خشونت طلب می بَرد. پنجم اینکه اصلاح طلبانِ موافقِ تاجزاده به طور طبیعی ناراحتند. ششم اینکه اصلاح طلبان منتقد تاجزاده دیگر نمی توانند او را نقد کنند و لذا از فرصت اعتلا یافتن جریان با نقد درون جریانی محروم می شوند چراکه دیگر نقد تاجزاده امری قبیح و غیراخلاقی تلقی خواهد شد؛ لذا اینان از این نظر نیز ناراحتند. و دلایلی از این دست می تواند توجیه گر ناراحتی ها باشد. اما دلیل دیگری بیش از هر دلیلی مرا در این اتفاق رنجاند. مدت هاست که معتقدم مسائلی جدید گریبان کشور گرفته است که همه آن به استبداد برنمی گردد. یعنی بحران هایی داریم که دموکراسی نمی تواند لزوماً نسخه علاج همه آن‌ها باشد. هرچه می‌گذرد بر تعداد این مسائل افزوده می‌شود و لذا بیشتر به ایده ای جدید که نسخه اش خلاصه در دموکراسی نشود نیازمند می‌شویم. پیرامون آن پیشتر و جدا نوشته ام. اما با این کارها دیگر سخت بتوان اینگونه نوشت. حواس ها چرخید سمت مسئله استبداد. تاجزاده قطعاً چوب استبداد را می‌خورَد. استبداد قطعاً مسئله مهم امروز است اما در اینکه مسئله اول ایران است کمی تردید دارم. یا دست‌کم در اینکه جنبشِ معروفِ استبداد ستیز (دموکراسی‌خواهانِ موسوم به اصلاح‌طلب) بتوانند نسخه نجات بخش ارائه کنند تردید دارم. به عبارتی گفتمان دموکراسی خواهی برای بحران های ما ایده رهایی بخش تولید نمی کند. با این کار دوباره استبداد تبدیل مسئله اول می‌شود و سایه بر سر هر موضوع دیگری می اندازد و دیگر باید همه مسائل را در دوگانه استبداد-دموکراسی طرح و فهم کرد. چیزی که اگر به آن تن ندهی برچسب عمله استبداد را می خوری و اگر تن بدهی در واقع راهی را می روی که می دانی به مقصد نمی رسی! دوباره مسئله دهه هفتاد بر میز روشنفکران ایرانی گذاشته می شود؛ بفرمایید موضوع کهنه و نسخه های کهنه نوش کنید!