پر شد حرم ز غلغله وامحمدا - آیا کسی بود که کند یاری حسین(ع)؟

  صبح روز عاشورا، سیدالشهدا(ع) بر اسب سوار شد و پیش راند. سکوتی بین دو سپاه حاکم شد، تنها وزش گاه و بی‌گاه باد، آرامش دشت نینوا را برهم می‌زد. «سید بن طاووس» در «لهوف» می‌نویسد:«امام حسین(ع) در برابر سپاه کوفه قرار گرفت. حمد و ثنای الهی را به‌جای آورد و فرمود: نفرین بر شما جماعت بداندیش و بدکردار. هنگام پریشانی، ما را به سوی خود دعوت کردید و یاری خواستید؛ پس به سوی شما شتافتیم و به فریادتان رسیدیم؛ ولی بر ما شمشیر کشیدید و در برابرمان آتش افروختید و دوست دشمنتان و دشمن دوستتان شده‌اید ... وای بر شما! ای ذلیلان و پایمال‌ کنندگان عهد و پیمان! ای وارونه‌ کنندگان حقایق! ای دست‌پروردگان شیطان! آیا از خاندان رسالت دست برمی‌دارید؟ آری؛ به خدا سوگند که خیانت و ناجوانمردی از ابتدا روش و منش شما بود؛ منشی که در سراسر وجودتان ریشه دوانده است ... آگاه باشید! امیر بَدنَسَب شما، مرا در برگزیدن دو راه مخیّر کرده است: شهادت یا پذیرش ذلت، به او بگویید حسین و تن به ذلت دادن؟ هرگز! خدا و پیامبرش و تمامی مؤمنان و دامن پاکی که مرا پرورش داده است و مردان با غیرت و حمیّتی که تن به ذلت و زورگویی نمی‌دهند، دوست ندارند که ذلت زیستن با پست فطرتان و فرومایگان را بر مرگ با عزت برگزینم. بدانید که من با وجود کمی تعداد یارانم و خیانت هم‌پیمانانم، با این لشکر انبوه خواهم جنگید و تن به ذلت نخواهم داد.» روایت عاشورا و آن‌چه در آن گذشت، یکپارچه شور است و شعور. در آن لحظات سخت که تاریخ بشر به نظاره نشسته‌، اباعبدا...(ع) با انتخاب خط سرخ شهادت، راه را از بیراهه معلوم می‌کند و خون خویش را برای بیدارکردن انسان، تقدیم می‌دارد؛ «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ». در این روزهای سراسر ماتم و سوگ، سخن گفتن درباره آن واقعه بزرگ و درس گرفتن از سیره سیدالشهدا(ع) و یارانش، از بهترین کارهاست.   در آستانه روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی و در گفت‌وگو با استاد گران‌قدر، آیت‌ا... محمدهادی یوسفی غروی، پژوهشگر برجسته تاریخ اسلام و گردآورنده کتاب «وقعه‌الطف»، به بررسی وقایع روز دهم محرم سال 61ق و اتفاقاتی که زمینه‌ساز آن واقعه جانگداز شد، پرداخته‌ایم و از همه شما خوانندگان ارجمند، التماس دعا داریم.   صحبت درباره رویدادهای دهه نخست محرم و در نهایت واقعه خونین عاشوراست. در متون تاریخی به این موضوع اشاره شده‌ که نیروهای لشکر کوفه، گروه گروه به کربلا آمدند و به تدریج اوضاع برای سیدالشهدا(ع) و یارانش سخت شد. آیا امام(ع) نمی‌توانست در همان روز نخست، به سپاهیان کوفه حمله و کار را یکسره کند و اجازه ندهد که بر شمار دشمن افزوده شود؟ امام حسین(ع) روز دوم یا سوم ماه محرم به سرزمین کربلا رسید و سبب توقف آن‌حضرت، رسیدن نامه ابن‌زیاد به حرّ بن یزید ریاحی و صدور دستوری مبنی بر فرود آوردن اجباری سیدالشهدا(ع) و یارانش در سرزمینی خشک و بی‌آب و علف بود. امام(ع) بر اساس سنت جدش، رسول‌خدا(ص)، نمی‌خواست آغازگر جنگ باشد و حتی در روز عاشورا نیز، تا هجوم از سوی دشمن آغاز نشد، فرمان دفاع صادر نفرمود. همان‌طور که اشاره کردید، نیروهای کوفه، گروه گروه وارد کربلا شدند، منتها فاصله میان ورود آن‌ها هم، خیلی زیاد نبود. هزار نفر سواره نظامی که فرماندهی آن‌ها برعهده حر بود، یکی، دو روز بعد به چهار هزار سواره نظام دیگر ملحق شدند که ابن‌زیاد فرماندهی آن‌ها را به عمر بن سعد سپرده‌بود. نفرات لشکر کوفه تا نیمه روز تاسوعا، همین‌قدر بوده‌است؛ اما طبق گزارش‌های تاریخی، در این روز، شمر بن ذی‌الجوشن با چهار هزار پیاده‌نظام از کوفه رسید و نامه‌ای را به دست عمر بن سعد داد که در واقع آغاز جنگ با آن رقم خورد. ابن‌زیاد خواسته بود که عمر بن سعد، هرچه سریع‌تر کار را یکسره کند؛ یعنی یا امام(ع) را وادار به تسلیم سازد یا به جنگ با آن حضرت بپردازد و ایشان را به شهادت برساند. پسر مرجانه تهدید کرده‌بود که اگر عمر بن سعد قادر به انجام این امور نیست، فرماندهی لشکر را به حامل نامه، یعنی شمر بن ذی‌الجوشن واگذار کند؛ پسر سعد انجام این جنایت هولناک را پذیرفت و چون ابن‌زیاد برای اجرای دستورش عجله داشت، تصمیم گرفت همان روز به اردوی امام حسین(ع) حمله کند.   بنابراین مقدمات حمله به سیدالشهدا(ع) و یارانش در ظهر روز تاسوعا تدارک دیده شد و سپاه کوفه حمله را آغاز کرد؟ قرار بود چنین شود، اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد. ظهر روز تاسوعا بود که عمر بن سعد به سپاه کوفه فرمان حرکت داد؛ یعنی همه اردوی دشمن به حرکت درآمد. این تحرکات از چشم دیده‌بانان لشکر امام حسین(ع) دور نماند؛ حتی بانوان حرم که از داخل خیمه‌ها نظاره‌گر اوضاع بودند نیز، این تحرکات را دیدند و نگران شدند. حضرت زینب(س) نزد سالار شهیدان رفت و موضوع نزدیک شدن سپاه کوفه را گفت. امام(ع) از برادر بزرگوارش، حضرت اباالفضل‌العباس(ع) خواست که به سوی دشمن برود و درباره این تحرکات سوال کند. آن حضرت به همراه حدود 20 نفر از یاران اباعبدا...(ع) به سوی لشکر کوفه رفت.   در میان این 20 نفر، چه کسانی حضور داشتند؟ شخصیت‌های برجسته‌ای از اصحاب سیدالشهدا(ع)، حضرت  ابوالفضل ‌العباس(ع) را همراهی می‌کردند؛ افرادی مانند حبیب بن مُظاهر که پیرمردی 80 ساله و از بزرگان قبیله بنی‌اسد بود؛ یا مسلم بن عوسجه، پسر عموی حبیب بن مظاهر که او هم از قاریان و معلمان مشهور مسجد جامع کوفه بود و مأموریت جمع‌آوری سلاح و اموال را برای مسلم بن عقیل در کوفه برعهده داشت. از دیگر افراد این گروه می‌توان به زهیر بن قین بجلی اشاره کرد که از بزرگان و نام‌آوران کوفه بود و سرگذشت عجیبی داشت. زهیر در جریان قتل خلیفه سوم، جانب طرفداران او را گرفت؛ البته زهیر در مقابل امیرمؤمنان(ع) نایستاد و علیه آن حضرت شمشیر نکشید، ولی با امام(ع) نیز، همراهی نکرد؛ هرچند که بعدها به معاویه که خود را مدعی خونخواهی عثمان می‌دانست هم، نپیوست. این رویکرد باعث شد که در آن دوران، زهیر را عثمانی‌مسلک قلمداد کنند. اما اتفاقی رخ داد که باعث پیوستن زهیر بن قین به سپاه امام حسین(ع) شد. پسر قین که از سفر حج بازمی‌گشت، در چند منزل، با کاروان امام(ع) روبه‌رو ‌شد، اما سعی می‌کرد از آن‌حضرت فاصله بگیرد. تا این‌که فرستاده سیدالشهدا(ع) نزد زهیر آمد و او را به خیمه امام(ع) دعوت کرد. زهیر ظاهراً مجبور شد به دیدار امام(ع) برود، اما در همان دیدار و پس از گفت‌وگو با امام حسین(ع)، نظرش تغییر کرد و در ضمن، یاد روایتی از پیامبراکرم(ص) درباره سیدالشهدا(ع) افتاد و این‌گونه بود که زهیر بن قین، یکی از شجاعان و مشاهیر کوفه، به سپاه اباعبدا...(ع) پیوست؛ برخی او را قهرمانی دانسته‌اند که یک‌تنه با هزار نفر برابری می‌کرد. به هر حال، این گروه با عمر بن سعد و شمر روبه‌رو شدند و موضوع را پرسیدند. به غیر از ابوالفضل‌العباس(ع)، بقیه این افراد در همان وسط میدان ایستادند تا کوفیان جلوتر نروند. عباس بن علی(ع) به محضر اباعبدا...(ع) شرفیاب شد و موضوع را مطرح کرد؛ فرمود که این‌ها قصد حمله کرده‌اند و بسیار عجله دارند. سیدالشهدا(ع) از برادر بزرگوارش خواست تا نزد دشمن برود و از آن‌ها برای یک شب مهلت بخواهد تا امام(ع) و یاران، شب را به عبادت بپردازند. میان سرکردگان سپاه کوفه برای دادن این اجازه بحث‌هایی شد، اما نهایتاً به این مسئله رضایت دادند و جنگ به روز دهم محرم، یعنی روز عاشورا موکول شد.   لشکر امام حسین(ع)، کمتر از صد نفر نیرو داشت، اما در متون تاریخی، سخن از صف‌آرایی و تنظیم لشکر توسط آن حضرت در روز عاشورا به میان آمده‌است. سیدالشهدا(ع) بر چه مبنایی این کار را انجام داد؟ امام حسین(ع) حتی برای لشکری کمتر از 100 نفر نیز، قائل به رعایت نظام و نظم بود. این مسئله، به ویژه در جنگ، ربطی به کم و زیاد بودن سپاه ندارد. آن‌حضرت چنان که قاعده و مرسوم بود، قسمتی را به عنوان قلب لشکر در نظر گرفت، گروهی را به میمنه (دست راست) و تعدادی را به میسره (دست چپ) فرستاد و بخشی از نیروها را هم در پشت سپاه یا مؤخره قرار داد؛ آن‌گاه پرچم را به دست برادر بزرگوارش حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) سپرد تا در قلب لشکر مستقر شود.   فرمودید که امام حسین(ع) به پیروی از سنت جد بزرگوارش، رسول‌خدا(ص)، از شروع کردن نبرد ابا داشت و نمی‌خواست آغازگر جنگ باشد. جنگ در روز عاشورا چگونه آغاز شد و سیدالشهدا(ع) چه زمانی فرمان دفاع صادر کرد؟ کوفیان بعد از شنیدن پاسخ منفی امام(ع) به پیشنهاد تسلیم، عملاً آماده جنگ شدند؛ این مسئله، بعد از مشاهده آرایش جنگی نیروهای سیدالشهدا(ع) در صبح روز عاشورا، جدی‌تر شد و آن‌ها فهمیدند که امام(ع) اهل سازش و تسلیم نیست. عمر بن سعد که نگران جایگاهش بود و نمی‌خواست شمر مسند فرماندهی را از او بگیرد و از طرفی، مایل نبود بعداً متهم به سستی در برابر فرمان امیر کوفه شود، نخست خودش تیری در چلّه کمان گذاشت و عده‌ای را شاهد گرفت و آن را به سوی سپاه اباعبدا...(ع) پرتاب کرد؛ به دنبال این اقدام، گروهی از تیراندازان سپاه کوفه، شروع به تیرباران صفوف یاران سیدالشهدا(ع) کردند. به این ترتیب، جنگ از سوی سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد آغاز شد. امام حسین(ع) بعد از مشاهده این اقدام، رو به اصحاب کرد و فرمود: این تیرها، نامه‌های دشمن شماست که کارزار را شروع کرد، اینک به دفاع از خود برخیزید.   یکی از نکاتی که شاید برای خیلی از خوانندگان ما معلوم نباشد، کیفیت شهادت یاران سیدالشهدا(ع) است. در برخی منابع از جنگ تن به تن اصحاب امام(ع) با کوفیان سخن به میان آمده و در بعضی دیگر، صحبت از هجمه و حملات عمومی است. لطفاً در این باره توضیحاتی را ارائه بفرمایید. در ابتدای کار، یعنی در همان صبح عاشورا، دو حمله عمومی از سوی سپاه عمر بن سعد سازمان‌دهی شد و در هر کدام از این حملات، حدود 20 نفر از یاران اباعبدا...(ع) به شهادت رسیدند.   یعنی تا قبل از ظهر، 40 نفر از یاران امام حسین(ع) شهید شدند؟ همین‌طور است؛ به این ترتیب، به غیر از مردان خاندان بنی‌هاشم، حدود 30 نفر باقی‌ماندند. بعد از آن بود که پیشنهاد جنگ تن به تن ارائه شد و عمر بن سعد دریافت که اگر این تقاضا را نپذیرد، ضربه سنگینی به آبرویش وارد می‌شود. این بود که قبول کرد و جنگ به صورت تن به تن ادامه یافت و به تدریج، بقیه اصحاب در نبردهای تنها و رودررو با دشمنان، شهید شدند و نوبت به افراد خاندان سیدالشهدا(ع) رسید؛ اولین نفر از آن‌ها که به میدان رفت، حضرت علی‌اکبر(ع)، فرزند ارشد سیدالشهدا(ع) بود. بعد از او، فرزندان امام مجتبی(ع) پا به میدان گذاشتند که در بین آن‌ها، حضرت قاسم بن الحسن(ع) شهرت بیشتری دارد. بعد از او نیز، فرزندان عبدا... بن جعفر که همسر زینب‌کبری(س) بود، راهی میدان شدند. عون، فرزند عبدا... بن جعفر، یکی از شهدای کربلاست که فقط 12 سال دارد و او را با پرتاب تیر در کنار خیمه‌ها به شهادت رساندند. بعد از این افراد، نوبت به فرزندان امیرمؤمنان(ع)، برادران سیدالشهدا(ع) و پسران ام‌البنین(س) رسید؛ عبدا...، جعفر و عثمان به شهادت رسیدند و ابوالفضل‌العباس(ع) نیز، با کیفیتی که می‌دانید، هنگام آوردن آب به خیمه‌ها، شهید شد.     بنابر آن‌چه اشاره کردید، همه اصحاب و یاران سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا به شهادت رسیدند. با این حال، در دهه نخست محرم و در هیئات عزاداری، رسم بر این است که هر شب را به نام یکی از یاران امام حسین(ع) می‌خوانند و به یاد او عزاداری می‌کنند و به همین دلیل، برخی بر این باور هستند که زمان شهادت فردی که در یک شب مشخص به یاد او عزاداری می‌شود، همان روز است. این نام‌گذاری البته بر اساس برنامه‌ها و رسم‌های مربوط به عزاداری‌ها انجام گرفته‌است و ارتباطی به زمان شهادت افراد ندارد. مثلاً همان‌طور که گفتم، ابوالفضل ‌العباس(ع) که عزاداری شب تاسوعا به نام ایشان انجام می‌شود، عصر روز عاشورا به شهادت رسید. درست این است که بگوییم امام حسین(ع) و اصحابش، در یک روز و شاید بتوان گفت، در نیمی از یک روز، همگی به شهادت رسیدند و این موضوعی است که باید به آن توجه داشته ‌باشیم.