اعتراف مهمی که آن ژنرال آمریکایی کرد (یادداشت روز)

  «ما درگیر ملت‌‌‌سازیِ شکست‌خورده در افغانستان شدیم
و بر اجرای الگوی غربی حکومتداری در این کشور پافشاری ‌کردیم که اشتباه بود... من نمی‌دانم که افغانستان با مدل غربی قابل اداره است یا نه اما می‌دانم که افغانستان با الگوی بومی بهتر اداره می‌شود. ما به واقعیت‌های این کشور در صحنه توجه بسیار کمی داشتیم.» این بخشی از اعترافات ژنرال «فرانک مکنزی» رئیس پیشین سنتکام است که همین چند روز پیش همزمان با اولین سالگرد فرار آمریکا از افغانستان، آن هم پس از 20 سال انجام شد. او در عین حال تاکید کرد هر چهار رئیس‌جمهور آمریکا از بوش پسر تا بایدن، در افغانستان، به همین دلیل که اشاره کرد، در همه حوزه‌ها چه سیاسی و چه نظامی شکست خوردند. این یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اعتراف‌های مقامات آمریکایی درباره شکست‌شان در حوزه سیاست خارجی بود. چرا؟ بخوانید:
اینجا قصد داریم با استفاده از یک مولفه مهم در این اعتراف، به یکی از دلایل بسیار توسعه نیافتگی برخی کشورها از جمله همین عراق و افغانستان بپردازیم. این‌جا برای این که دچار تقلیل‌گرایی نشویم، مجددا تاکید می‌کنیم، «یکی از دلایل توسعه‌نیافتگی»، چرا که برای بروز یک معضل و پدیده (این‌جا توسعه‌نیافتگی) بعضا حتی ده‌ها عامل می‌تواند دخیل باشد.
در «جامعه‌شناسی علم و تکنولوژی» مبحثی وجود دارد تحت عنوان «ترجمه» به این معنی که مخترع، صاحب ایده و تولید‌کننده، بسته به شرایط محیطی، فرهنگی و حتی جغرافیاییِ بازار هدف (کشور)، اقدام به تغییراتی در محصولات تولیدی‌اش می‌کند. این محصول می‌تواند کالا باشد یا یک ایده و فکر یا... به‌عنوان یک مثال خیلی ساده در گذشته، ژاپنی که خود برنج را شِفته مصرف می‌کند، وقتی از ایران سفارش پلوپز می‌گرفت، تغییراتی در پلوپز ایجاد می‌کرد تا با ذائقه و فرهنگ غذایی ایرانی همخوان باشد. مثلا پلوپز، ته‌دیگ بیندازد! به این‌جور تغییرات که متناسب با (اینجا ذائقه) فرهنگ‌ها و... کشورِ هدف روی محصول ایجاد می‌شود، اصطلاحاً «ترجمه» می‌گویند. مبحث «ترجمه» همان‌طور که بالا اشاره شد، صرفا مربوط به کالا نیست و در محصولات فرهنگی، فکری و سیاسی هم می‌بایست رعایت شود. اظهارات «ژنرال مکنزی» آنجا که می‌گوید «افغانستان با مدل بومی بهتر اداره می‌شد» در واقع به همین نکته اشاره دارد. اصلاً شرایطی که امروز افغانستان در آن به سر می‌برد، ماحصل تحمیل نسخه‌های غربی به‌ویژه در حوزه فرهنگی و سیاسی و... بر این کشور است. طبق آخرین گزارش‌های معتبرترین مجامع بین‌المللی 90 درصد مردم این کشور از گرسنگی رنج می‌برند و بیش از 6 میلیون نفر از آنها حتی یک وعده غذا برای خوردن ندارند. خرید و فروش فرزند در این کشور رونق گرفته و بسیاری از خانواده‌ها، برای به دست آوردن پول و غذا فرزندانشان را می‌فروشند! افغانستانِ امروز، دلیل بسیار محکمی است برای این که، تحمیل نسخه‌های بیگانه بدون توجه به وضعیت فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی کشور تحمیل‌شونده، نتیجه‌ای جز یک فاجعه تمام‌عیار به‌دنبال نخواهد داشت و ژنرال مکنزی در واقع در این مصاحبه، به همین موضوع اشاره کرده است.


در مبحث «اقتصاد و توسعه» عده‌ای معتقد به «خطی» بودن توسعه هستند بدین معنی که، باید تاریخ کشورهای توسعه‌یافته را با دقت مطالعه کرد و خط مسیری را که این کشورها طی کرده‌اند را دید و طبق آن عمل کرد. به عبارتی آنها بدون توجه به تاریخ، فرهنگ، موقعیت جغرافیایی و ده‌ها عامل دیگر کشور خود معتقدند، برای توسعه یک نسخه بیشتر وجود ندارد و آن نسخه‌ای است که غربی‌ها می‌پیچند! [طبق این فرمول یعنی مثلا اگر انگلستان در طول تاریخ اقدام به استعمار کشورها و غارت ثروت ملل مختلف کرده و بخشی از موقعیت فعلی‌اش را مدیون این جنایات است، باید سایر کشورها هم همین مسیر را بروند!] در مقابلِ این عده، جامعه‌شناسان زیادی هم هستند که قائل به خطی بودن توسعه نیستند. آنها معتقدند بسته به شرایط محیطی، سیاسی، تاریخی، فرهنگی و حتی اعتقادی کشورها، باید نسخه‌ای منحصر به آن را یافت و نمی‌توان تمام کشورهای دنیا را با یک نسخه و یک روش توسعه داد. اینجا به یک نکته مهم نیز باید اشاره کنیم. قطعا هدف آمریکایی‌ها از لشکرکشی به افغانستان، توسعه این کشور نبوده و این کشور اهداف دیگری از این حضور نظامی داشته است چرا که برای کمک به توسعه یک کشور، اصولا لشکرکشی نمی‌کنند! اینجا اشاره ما به تحمیل نسخه‌های سیاسی و فرهنگی است که آمریکایی‌ها پس از تسلط بر کشورها اعمال می‌کنند و به اسم کمک به توسعه، اهداف سیاسی و اقتصادی خود را دنبال می‌نمایند و ویرانی ملت‌ها نیز پشیزی برایشان اهمیت ندارد.
اوضاع در عراق نیز بی‌شباهت به افغانستان نیست. این کشور هم سال‌ها یا اشغال بوده، یا از سوی دیکتاتورهایی همچون صدام اداره شده یا محل تاخت‌وتاز وحشی‌ترین تروریست‌های تکفیری بوده است، بنابراین، اصلاً فرصت توسعه‌نیافته است. این یک موضوع بدیهی است که کشورها برای اداره امور خود، اهم و مهم کنند و بسته به مهم‌ترین مسائل و مشکلاتی که دارند، برنامه‌ریزی نمایند. وقتی امنیت کشوری در خطر است، طبیعی است بیشترین امکانات آن کشور به سمت تامین امنیت می‌رود و میزان ناچیزی برای توسعه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آن باقی می‌ماند. اگر تاریخ 50 ساله عراق را مرور کنیم متوجه خواهیم شد «چرا کشوری با 40 میلیون جمعیت» و «میلیاردها دلار درآمد نفتی» دچار مشکلات متعدد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و....است. آمریکایی‌ها بیش از 2 دهه است که در عراق حضور دارند و با وجود رای قاطع پارلمان عراق بر خروج فوری آنها، حاضر به خروج از این کشور نیستند. در حالی متهمان ردیف اول راه‌اندازی غائله داعش هم همین غربی‌ها هستند، «تامین امنیت عراق» و «کمک به رشد و توسعه» این کشور نیز هیچ‌گاه از دهان‌شان نمی‌افتد!
نیم نگاهی به وضعیت سایر کشورهای دنیا نیز می‌تواند در تبیین اهمیت مبحث «ترجمه» در «توسعه» جوامع کمک‌کننده باشد. قطعا نسخه‌ای که چینی‌ها با استفاده از آن به این نقطه از توسعه رسیده‌اند، با نسخه غربی تفاوت‌های زیادی دارد. ساختار سیاسی و قدرت (فرمول توسعه) در چین هیچ شباهتی با ساختار سیاسی و قدرت در غرب ندارد اما با این وجود این کشور توانسته با نسخه منحصربه‌فرد خود در عرض 25 سال، به بالاترین قله‌های توسعه دست یابد و امروزه شاید یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌های غرب این است که چین در «همه زمینه‌ها» از آنها پیشی خواهد گرفت.
«فرید زکریا» کارشناس مشهور آمریکایی سال‌ها پیش وقتی شرایط سیاسی عربستان را تحلیل می‌کرد، نسبت به حاکمیت یک نظام دموکراتیک در عربستان هشدار می‌داد و می‌گفت در صورت روی کار آمدن حاکمان سیاسی در عربستان از طریق سازوکار انتخابات و دموکراسی، این کشور ممکن است به سمت ایران متمایل شود لذا، به‌جای دموکراسی باید لیبرالیزم را در این کشور رواج داد! اینجا نیز زکریا (سوای از نیت و انگیزه‌ای که از بیان این جملات دارد) به شکلی شاید حتی ناخواسته، در حال مخالفت با پیچیدن نسخه‌های یک شکل برای کشورهاست و معتقد است بسته به شرایط حاکم بر کشورها (اینجا عربستان) باید برایشان نسخه‌های سیاسی و اقتصادی و... پیچید!
اینجا صرفا به‌دنبال تبیین این نکته بودیم که، کشورها غالبا با نسخه‌های وارداتی توسعه راه به جایی نمی‌برند و از آن سو
چه بسا حتی باعث نابودی کشورشان می‌شوند و کسانی که
مُبلِغِ کُپیِ بی‌کم‌وکاست نسخه‌های غربی برای توسعه هستند، خواسته
یا ناخواسته باعث این عقب‌ماندگی‌ها هم هستند. کمترین خسارت این عده، که ما این‌جا آنها را «غرب‌پرست» می‌نامیم ایجاد دعواها و نزاع‌های سیاسی در جامعه است که این موضوع نیز در جای خود، مانع از سرعت گرفتن توسعه کشور می‌شوند. در پایان با نیم‌نگاهی به رسانه‌ها و برخی موضع‌گیری‌های نخبگان سیاسی کشور، یافتن پاسخ این سؤال‌ها ضروری است.
1-چقدر از توان و انرژی نخبگانمان در دعواهای جناحی و سیاسی هرز می‌رود؟ 2- چقدر از ظرفیت رسانه‌ها، صرف افشای معضلات و چقدر از این ظرفیت صرف یافتن راه‌حل برای این معضلات می‌شود؟ 3- نقش این هرز رفتن انرژی‌ها و ظرفیت‌ها در عدم توسعه‌یافتگی کشور چقدر است؟
جعفر بلوری