دیده‌بانی غائب ما در مهاجرت نخبگان

تصور کنید باغی را به بار نشانده‌اید که ماحصل خون‌دل خوردن‌های بسیاری بوده‌است. به قول حافظ که وقتی می‌خواهد چرخش و دگردیسی مشقت‌بار «سنگ» به «لعل» را روایت کند، می‌گوید: «آری شود ولیک به خون جگر شود» حال مجسم کنید یکی سر بزنگاه برداشت مداخله می‌کند و فرصت‌طلبانه میوه این باغ را می‌چیند.
ما این خسارت و حسرت را در حوزه شخصی خود به خوبی لمس می‌کنیم و چاره آن را هشیاری بالا، حصارکشی و دیده‌بانی در فصل میوه‌چینی می‌دانیم، اما وقتی به حوزه ملی می‌رسیم، خبری از آن هشیاری، حصارکشی و دیده‌بانی در سطح کلان نیست.
چقدر از منابع کشور به صورت سرمایه‌گذاری دولتی، خصوصی و خانوادگی صرف می‌شود تا در نهایت یک متخصص و نخبه علمی، هنری، کارآفرینی یا یک فن‌آور تربیت و مهیای ورود به بازار کار شود؟ اعداد و ارقام قطعاً بسیار بالا خواهد بود.
این روز‌ها که بازار کار کشور در جذب متخصصان با چالش‌های جدی روبه‌رو است ـ چه از این نظر که بازار کار نمی‌تواند شغلی پایدار برای متخصصان تعریف کند و چه از این زاویه که پیشنهاد این بازار فاقد جذابیت‌های لازم به ویژه در تأمین مالی و رفاهی است ـ خبر‌های حسرت‌باری از شیوع مهاجرت‌های متخصصان و نخبگان به کشور‌های دیگر به ویژه کشور‌های عربی حوزه خلیج‌فارس می‌شنویم.


واضح است با ادامه روند فعلی کاهش رشد جمعیت از یک سو و مهاجرت گسترده نخبگان در آینده با چالش‌های بسیار جدی در زندگی ایرانی‌ها روبه‌رو خواهیم شد. با این تفاصیل چه باید کرد؟
قبل از آنکه به دیگران خرده بگیریم چرا مثل آب خوردن، نخبه‌های ما را که ماحصل سرمایه‌گذاری هنگفت این آب و خاک هستند، تصاحب می‌کنند باید از خود بپرسیم در نوع مدیریت این جامعه و توسعه بازار اشتغال آن ـ حتی در صورت تداوم روند فعلی فشار‌ها و تحریم‌های بین‌المللی ـ چه سیاست‌های اصلاحی و ترمیمی می‌توان به کار بست که غارت استعداد‌های ایرانی تا این حد ساده و در دسترس نباشد.
اخیراً مصاحبه رئیس دانشگاه تربیت مدرس را می‌خواندم که در آن به نکته مهمی اشاره کرده‌بود: «علت خروج نخبگان از کشور، تنها اشتغال و مسکن نیست، بلکه خواسته‌های غیر مادی این افراد مانند احساس تأثیرگذاری نیز جزو مواردی است که باید مورد توجه حکمرانان قرار بگیرد.»
ما معمولاً عادت داریم وقتی از مهاجرت به ویژه مهاجرت‌های اجباری ـ مهاجرتی که به رغم میل باطنی فرد صورت می‌گیرد ـ سخن می‌گوییم سریعاً از کلیشه‌های مالی و رفاهی آویزان شویم، همچنان که در استدلال‌های آغازین این مطلب هم آمده بود. گر چه انگیزه‌های مالی و رفاهی در جای خود مهم و غیر‌قابل انکار است، اما به نظر می‌رسد موارد «نامرئی، اما بنیادی‌تر» در این‌باره اثرگذارترند.
یکی از آن موارد نامرئی همین نکته‌ای است که رئیس دانشگاه تربیت مدرس روی آن انگشت می‌گذارد: «نخبگان از کشور خارج می‌شوند، چون حس می‌کنند نمی‌توانند تأثیرگذار باشند، یا این طور بگوییم حس می‌کنند به بازی گرفته نمی‌شوند.»
این یعنی ممکن است حتی انگیزه‌های مالی و رفاهی در صف اول و صدر خواست متخصصان و نخبگان نباشد و اگر حس کنند به بازی گرفته می‌شوند، اگر به این نتیجه برسند که چیزی به نام منافع ملی در بوروکراسی سنگین جذب متخصصان و نخبه‌ها پیش‌بینی و اجرا می‌شود داستان این مهاجرت‌های خسارت‌بار تعدیل شود.