غيبت نهادهاي واسط بين مردم و حاكميت

1) خداوند در سوره آل عمران به پيامبر خود مي‌فرمايد كه «اگر گفتار و رفتار تو با مردم توأم با خشونت باشد، از تو آنچه مامور ابلاغ آن هستي، گريزان خواهند شد.» اين مفاهيم به نظرم يكي از مهم‌ترين گزاره‌هايي است كه هر فرد و جرياني كه ادعاي دينداري و مسلماني مي‌كند بايد به آن توجه كند. بالطبع وقتي نحوه هدايتگري جامعه و سياستگذاري‌ها در مواجهه با مسائل مختلف همراه با رويكردهاي سلبي و افراطي باشد يا از بلنداي هر تريبوني، شعارهاي مرگ عليه اين و مرگ بر آن سر داده شود و حتي در سياستگذاري‌هاي فرهنگي نيز رويكردهاي سلبي و حذفي تئوريزه شود، اين گزاره‌ها به سطح عمومي جامعه كشيده مي‌شود و شاهد رفتارهاي خشن خواهيم بود، چراكه گفته شده الناس علي دين ملوكهم و رفتار جامعه بازتابي از رفتار جامعه است. نمي‌توان انتظار داشت كه تصميم‌سازان و مديران به گونه‌اي رفتار كنند و مردم به گونه‌اي متضاد. در اين ميان براي نسل من كه پوشش اسلامي را به صورت اختياري و با باور دروني برگزيده‌اند، ديدن تصاويري كه در آن نسل‌هاي جوان روسري‌هاي خود را آتش مي‌زنند، معنادار است و حرف‌هاي فراواني براي گفتن دارد. نبايد فراموش كرد نسل‌هاي دهه 70 و 80 نسلي هستند كه به‌طور كامل در بستر سياست‌هاي حاكميت، رشد كرده‌اند. هر روز ساعت‌ها در مدارس ذيل آموزش‌هاي رسمي سيستم قرار داشته‌اند، صداوسيما مدام تلاش كرده، گفتمان مورد نظر را به آنها منتقل كند و...بنابراين اگر اين نسل متفاوت رفتار مي‌كنند، نشان‌دهنده كارآمد نبودن روش‌هايي است كه در تمام اين سال‌ها به كار گرفته شده است. معتقدم نه جامعه و نه جوانان را نمي‌توان سرزنش كرد، چراكه در ميان تمام ناملايمات مانند فقر، نداشتن چشم‌انداز مناسب از آينده، مشكلات اجتماعي، محدوديت‌ها و...تلاش مي‌كنند، تغيير را مطالبه كنند.
2) شك نكنيد حتي با وجود همين دشواري‌ها نيز نسل جوان اگر فرصتي پيدا مي‌كردند تا از طريق ابزارهاي مدني و قانوني مطالبات خود را پيگيري كنند و اطمينان به شنيدن صداي اعتراض خود داشتند، اين بسترهاي قانوني را دنبال مي‌كردند. اين نسل به‌رغم همه تهمت‌هايي كه به آنها زده مي‌شود، نسلي آگاه، خشونت‌گريز و معتقد به قانون است. اما مسير كنشگري در عرصه‌هاي سياسي و انتخاباتي، فرهنگي، مدني و...براي آنها مسدود شده است. هر زمان كه نسل‌هاي جوان تلاش كردند صداي خود را به گوش مسوولان برسانند يا مانند سال 98 با محدوديت‌هاي ميداني مواجه يا مانند حوادث انتخابات 1400 با ردصلاحيت‌ها، فيلترينگ و...روبه‌رو شدند و صداي آنها محدود شد.طبيعي است كه اين روند باعث شكل‌گيري يك دوقطبي خطرناك مي‌شود كه به اشكال گوناگون بروز مي‌كند.
3) به ميزاني كه ظرفيت‌هاي واسط بين حاكميت و مردم وجود نداشته باشد، آنچه اتفاق مي‌افتد منجر به تنش‌هاي گسترده مي‌شود، چراكه حلقه واسطي ميان نظام سياسي و مردم وجود دارد. اين روند نه به نفع مردم است و نه دستاوردي براي حاكميت خواهد داشت. سيستم تنها تلاش مي‌كند، صورت مساله را در زمان بحران‌ها پاك كند، اما توجه نمي‌كند كه اين مطالبات به شكل و شمايلي خطرناك در آينده بروز مي‌كند. سيستم بايد از طريق توانمندسازي نهادهاي مدني، احزاب و تشكل‌ها، فضايي را ايجاد كند كه از دل آن بتوان به راه‌حلي توافقي دست پيدا كرد. البته اين موارد راه‌حل‌هاي كوتاه‌مدت است و در بلندمدت بايد اصلاح شيوه حكمراني در حوزه داخلي و خارجي مورد توجه قرار بگيرد تا همه شهروندان در نظام تصميم‌سازي مشاركت داشته باشند و حس مشاركت نيز داشته باشند. اگر فكري به حال اين ضرورت‌ها نشود و تريبون‌هاي رسمي مدام مردم را دو دسته شهروند درجه يك (خودي) و درجه (غيرخودي) تقسيم كنند، روز به روز بر حجم مشكلات افزوده مي‌شود و موقعيت ايران در منطقه متزلزل‌تر مي‌شود. 
4) پس از فاجعه مرگ اميني سيستم بلافاصله بايد فضاي لازم براي اقناع افكار عمومي فراهم و شرايطي را ايجاد مي‌كرد كه مردم قبول كنند، سيستم از اين حادثه ناراحت است و به دنبال عدم تكرار آن است. اما عدم توجه سيستم به اين واقعيت‌ها در كنار موج‌سواري برخي طيف‌هاي فرصت‌طلب خارجي فضايي را ايجاد مي‌كند كه از يك طرف مقبوليت سيستم كاهش يابد و از سوي ديگر دستاوردهاي جوانان مورد بي‌اعتنايي قرار گيرد.