در تله توسعه گرفتار شده‌ایم

 آرمان ملی- احسان انصاری: اعتراضات اخیر که به سمت آرامش رفته است در پروسه توسعه کشور چه پیامدهایی خواهد داشت؟ آیا اعتراضات اخیر پروسه توسعه را در ایران سرعت می‌بخشد یا سرعت آن را کاهش می‌دهد؟ «آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات با کمال اطهاری، پژوهشگر توسعه و اقتصاد سیاسی گفت‌وگو کرده است او معتقد است؛ « احمدی‌نژاد در زمینه سیاست خارجی به جای اینکه از رویکرد تعاملی استفاده کند یک رویکرد تهاجمی را در پیش گرفت. اگر این رویکرد را با چین مقایسه کنیم که عنوان می‌کند در سیاست خارجی رویکرد تهاجمی ندارد، بلکه به دنبال رویکرد تعاملی است. هدف چین نیز این است که قدرت اقتصادی خود را افزایش بدهد. در شرایط کنونی نیز با اینکه قدرت دوم اقتصادی جهان محسوب می‌شود اما استراتژی تهاجمی در پیش نگرفته است. این مقایسه به خوبی نشان می‌دهد که اتخاذ یک استراتژی تهاجمی در زمینه‌های سیاسی تا چه اندازه می‌تواند منافع توسعه را به مخاطره بیندازد و علیه استراتژی توسعه بخش بوده است. آثار این سیاست تهاجمی در عرصه سیاست خارجی تحریم‌های بین‌المللی بود. در چنین شرایطی آمریکا و کشورهای جهان با هم همراه شدند که نفت ایران را نخرند. این استراتژی تهاجمی به مویی بند بود و این مو نیز نخریدن نفت ایران بود. در این دوران مدل استراتژی توسعه‌بخش در ایران کنار گذاشته شد.» در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.   اگر اعتراضات اخیر را در پروسه توسعه مورد بررسی قرار بدهیم به چه نتیجه‌ای خواهیم رسید؟آیا اعتراضات اخیر روند توسعه را در کشور بیشتر خواهد کرد یا کاهش می‌دهد؟
من از مدت‌ها قبل این نکته را گوشزد کرده بودم که ادامه رویکردی که برخی مسئولان در پیش گرفته‌ بودند در نهایت به اعتراضات خیابانی و پیامدهای بعدی آن خواهد انجامید. واقعیت این است که فرایند ضد توسعه از دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد در ایران آغاز شد. این دوران مانند دوران به قدرت رسیدن برژنف در اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از اصلاحات خروشچف بود. شاید اگر اصلاحات خروشچف ادامه پیدا می‌کرد شوروی مانند چین امروز به یک قدرت پایدار اقتصادی، سیاسی و نظامی تبدیل می‌شد. پیروزی ویتنام بر آمریکا باعث نوعی توهم در بین جریان نظامی در شوروی شد و این جریان را دچار این خطا کرد که تصمیم گرفته شد شوروی به افغانستان حمله نظامی کند. 
  رویکرد ضد توسعه احمدی نژاد دارای چه مختصات و ویژگی‌هایی بود؟
احمدی‌نژاد در زمینه سیاست خارجی به جای اینکه از رویکرد تعاملی استفاده کند یک رویکرد تهاجمی را در پیش گرفت. اگر این رویکرد را با چین مقایسه کنیم که عنوان می‌کند در سیاست خارجی رویکرد تهاجمی ندارد، بلکه به دنبال رویکرد تعاملی است. هدف چین نیز این است که قدرت اقتصادی خود را افزایش بدهد. در شرایط کنونی نیز با اینکه قدرت دوم اقتصادی جهان محسوب می‌شود، اما استراتژی تهاجمی در پیش نگرفته است. این مقایسه به خوبی نشان می‌دهد که اتخاذ یک استراتژی تهاجمی در زمینه‌های سیاسی تا چه اندازه می‌تواند منافع توسعه را به مخاطره بیندازد و علیه استراتژی توسعه بخش بوده است. آثار این سیاست تهاجمی در عرصه سیاست خارجی تحریم‌های بین‌المللی بود. در چنین شرایطی آمریکا و کشورهای جهان با هم همراه شدند که نفت ایران را نخرند. این استراتژی تهاجمی به مویی بند بود و این مو نیز نخریدن نفت ایران بود. در این دوران مدل استراتژی توسعه‌بخش در ایران کنار گذاشته شد. جریانی که به وجود آمده بود  برخی به مرور زمان انحصار قدرت و ثروت را در دستور کار خود قرار دادند. در ادبیات اقتصاد سیاسی به انحصار قدرت و ثروت نئوفئودالیسم گفته می‌شود. انحصار قدرت و ثروت به معنای حضور قدرت در اقتصاد است که همان نئوفئودالیسم است. در چنین شرایطی در روبنا اجازه رقابت به جریان تولید و بازتولید گسترده داده نمی‌شود. این دو اتفاق که در دولت احمدی نژاد رخ داد نشانه‌های بحران را در دهه90 در کشور آشکار کرد. 


  نشانه‌ها چه بود؟
یکی از آنها متوقف کردن جریان تولید و بازتولید سرمایه در کشور بود. نشانه بارز این وضعیت خروج سالانه60 میلیارد دلار سرمایه از کشور بود. این در حالی است که بودجه بخش صنعت در ایران رقمی در حدود15 میلیارد دلار است. این رقم اجازه تولید و بازتولید گسترده را نمی‌دهد. در جهان امروز بقای هر سیستمی در این است که جریان تولید و بازتولید سرمایه را ساماندهی کند. جریان نئوفئودالیسم به مرور زمان به یک جریان تبدیل شد که هر روز بیشتر جریان تولید و بازتولید را در کشور متوقف کرد. این وضعیت تا این دولت ادامه داشت. با این وجود هنگامی که به دولت رئیسی رسید با نوعی یکدستی در کشور مواجه بودیم. شرایط به شکلی بود که حتی برخی طیف‌های دیگر جریان اصولگرایی نیز اجازه حضور در قدرت را پیدا نکردند. استدلال این جریان این بود که با حضور یک دولت یکدست می‌توان بر بحران‌های اقتصادی فائق آمد. در همان زمان و هنگامی که ایران در سوریه و عراق موفقیت چشمگیری به دست آورده بود در همان زمان هشدار دادم که امتیازی را که به دست آورده‌اید را هر چه زودتر مبادله کنید و امتیازات بیشتری به دست آورید. 
  چرا ایران امتیازات به دست آمده را به موقع مبادله نکرد؟
 برخی از مدیران فکر می‌کردند که می‌توانند به صورت پنهانی نفت بفروشند یا این تحلیل که هنگامی که هوا سرد خواهد شد کشورهای اروپایی نفت ایران را می‌خرند. آمریکا در عمان خواستار رد و بدل کردن امتیازات با ایران شده بود. امروز وزیر خارجه ایران به عمان سفر کرده با سلطان عمان دوباره شرایط یک مذاکره جدید را فراهم کنند. همه این اتفاقات به دلیل فقدان یک مدل توسعه در ایران رخ می‌دهد. در این میان جامعه مدنی هشدارهای لازم را نسبت به برخی ناکارآمدی‌ها و سوءتدبیر داده بود. جامعه مدنی در مقاطع مختلف واکنش‌های گسترده‌ای نسبت به تورم، گرانی‌ها، بیکاری و... به وسیله اعتراضات صنفی مانند کارگران، معلمان، بازنشستگان و... انجام داده بود. اتفاقات دی ماه96 و یا آّبان98 به خوبی نشان می‌داد که اصول توسعه پایدار در طول 20 سال گذشته رعایت نشده است. در راستای توسعه پایدار باید رونق اقتصادی در کشور وجود داشته باشد، مشارکت اجتماعی و سیاسی تقویت شود، عدالت اجتماعی تقویت شود و منابع طبیعی را محافظت کنیم. اگر به وضعیت ایران در 20 سال گذشته نگاه کنیم متوجه می‌شویم که این اصول کمرنگ شده است. به همین دلیل نیز جامعه مدنی نسبت به از بین رفتن هر کدام از این اصول واکنش نشان داده است. به همین دلیل نیز اقشار مختلف جامعه مانند بانوان، جوانان، کشاورزان و بقیه اقشار جامعه نسبت به از بین رفتن اصول توسعه واکنش نشان دادند و اعتراض کردند. در واقع اعتراض کنندگان حق توسعه خود را مطالبه می‌کردند و به دلیل حق توسعه‌ای که داشتند و از بین رفته بود اعتراض کردند. فرار مغزها از کشور یک نوع واکنش آشکار و نمایان برای حق توسعه است. 
  آیا متولیان تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری فرصت‌هایی که می‌توانست به دلیل توسعه پایدار به وجود بیاید را درک نکردند؟
این سوالی است که اغلب از خود می‌پرسند. با این وجود برخی مدیران به شکلی عمل می‌کنند که مصداق این است که «بر سر شاخ بن می‌برند.» نکته دیگر این است که اصلاحات باید در زمان خود انجام شود و اگر دیر شود فواید و مواهب خود را از دست می‌دهد. چالش دیگری که وجود دارد مشارکت سیاسی است. به هر حال افراد و گروه‌های اجتماعی و سیاسی به دنبال تحقق اهداف خود هستند. هنگامی که زمینه و بستر برای بیان مطالبات وجود نداشته باشد بحران مشارکت به وجود می‌آید. به همین دلیل نیز اعتراضات خیابانی شکل می‌گیرد. با این وجود اعتراضات تنها چارچوب‌های اولیه خود را دارد. معترضان تنها در خیابان عنوان می‌کنند حق من را بدهید اما نمی‌تواند حق خود را به خوبی و به عنوان یک الگوی توسعه بخش تعریف کنند. برخی جریان‌های سیاسی در کشور نیز دارای دانش توسعه بخش نیستند تکلیف اصولگرایان که مشخص است برخی از آنها دانش توسعه بخش را قبول ندارند. برخی از آنها تنها یک برداشت اولیه از توسعه که در طول زمان تنزل هم پیدا کرده را دنبال می‌کنند. آنها تنها فریاد می‌زنند «ما می‌توانیم.» این جریان فاقد الگوی توسعه بخش بوده و کسانی که در این زمینه تذکر می‌دادند را نیز به حاشیه رانده‌اند. جهان امروز وضعیت بسیار پیچیده‌ای دارد و بزرگ‌ترین قدرت‌های اقتصادی جهان اگر اندکی اشتباه کنند دچار مشکلات بسیاری خواهند شد. چه برسد به کشورهایی که فاقد الگوی توسعه هستند و در تله توسعه گرفتار شده‌اند. 
  جریان‌های سیاسی دیگر و به خصوص جریان اصلاح‌طلب در چنین شرایطی چه نقشی دارند؟آیا این جریان‌ها به رسالت و وظایف خود عمل می‌کنند؟
اینکه برخی از اصولگرایان اجازه انباشت دانش توسعه را در کشور نمی‌دهند جریان‌های دیگر را تبرئه نمی‌کند. در همه این سال‌هایی که اعتراضاتی در کشور به وجود آمده هیچ کدام از جریان‌های سیاسی نتوانسته‌اند یک دانش توسعه بخش را عرضه کنند که نیروها و گروه‌های اجتماعی و سیاسی را برای توسعه همراستا کند. جامعه ایران نیازمند حرکت از ایدئولوژی اولیه به یک ایدئولوژی برتر است. در ایدئولوژی برتر باید الگوهای توسعه تعریف شده باشد و نیروهای مختلف اجتماعی وسیاسی برای تحقق این الگو همراستا شده باشند. رهبران جریان اصلاحات عنوان می‌کنند اقتصاددانان و جامعه‌شناسان دارای برنامه برای مدیریت کشور هستند. این وضعیت مانند این است که فردی در اتاق تاریکی نشسته باشد و عنوان کند ستاره به اندازه کافی در آسمان وجود دارد. سوال مهم این است که چراغی که تو با آن خانه خود را روشن کنی کجاست؟ ستاره‌ها همیشه در آسمان وجود داشته و همواره نظریه‌های مختلف از ابتدای شکل گیری تمدن بشری وجود داشته است. توسعه نیازمند پیکر بندی ذهنی و عینی است. از سوی دیگر اجزای جدا مانده این پیکر نیز باید همراستا شوند.