نامي كه از موسيقي جدا نمي‌شود

درباره ابوالحسن مختاباد  كه ديروز از دنيا رفت
خبر كوتاه و ويرانگر بود. ابوالحسن مختاباد سكته و فوت كرده است. مگر مي‌توان باور كرد؟ مختاباد خودمان! امكان ندارد. نه از آن‌رو كه او ناميرا يا رويين‌تن باشد. و نه از آن‌رو كه مرگ براي هر كس ديگر غير از او باوركردني باشد كه از حضور دايمي او در بيشتر فضاها و صحنه‌هاي هنري و فرهنگي و به خصوص حضور پررنگ او در حوزه موسيقي كه نمي‌توان نام و حضورش را ناديده گرفت. در لحظه امكان قبول خبر فلج‌كننده است. براي هر هنرمند موسيقي ايران ابوالحسن مختاباد نامي آشناست و كافي است كمترين اثرِ هر موضوع و رويدادي در موسيقي را پيگير بوده باشي تا حضور موثر اين نام را احساس كرده باشي. كافي است اندكي اهل مطالعه مسائل موسيقي مطبوعات ايران باشي تا به اين نام برخورد نكرده باشي.  از سال‌هاي اوايل دهه هفتاد، ابوالحسن كه ما حسن صدايش مي‌كرديم، نامي بود در آميخته با موسيقي ايران. گفت‌وگو‌ها و مقاله و يادداشت‌ها و گزارش‌هاي ابوالحسن مختاباد شايد براي هنرمندان جوان‌تر موسيقي راهگشا بود. آثارش براي هنرجويان و علاقه‌مندان موسيقي همچون دري بود گشوده به سوي اتصال به چهره‌ها و رخدادهاي موسيقي ايران. به جرات مي‌توان گفت كه مختاباد منشأ خدمات بسيار در حوزه موسيقي بود و بدون شك امروز نقش مختاباد در پيوند ميان هنرمندان نوپا و نسل پيش انكارناپذير است. حسن مختاباد كسي بود كه هر كجا متوجه مي‌شد يك صدا يا يك جريان برحق در ميان نسل جوان موسيقي پديدار شده است، بدون آنكه حتي دعوتي از او به عمل آمده باشد، با سماجت و پيگيري استثنايي‌اش خود را به آن صدا و جريان نزديك مي‌كرد تا به سهم خود در تقويت آن سهم و نقشي داشته باشد. مختاباد حتي در تربيت و جذب نسلي از خبرنگاران موسيقي ايران نقشي جدي و بي‌بديل داشت. هيچ خبرنگار موسيقي در هيچ رسانه‌اي نبود كه با او در روزنامه همشهري يا هركجا ‌كه او بود همكاري ثابت يا مقطعي نداشته باشد. در انجمن روزنامه‌نگاران ايران، در خانه موسيقي، در جشنواره‌هاي فجر، در بولتن‌هاي موسيقي، در نمايشگاه‌هاي ساز و توليدات آثار موسيقي و در هر رويداد كوچك و بزرگ و اين ‌اواخر در رسانه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي اينترنتي سهمي به خود اختصاص داد كه شايد از اين حيث يك استثنا بود. اگرچه كه اين حضور پررنگ گاه برايش تبعات و كدورت‌ها و حتي در برخي موارد دشمني‌هايي هم ايجاد كرد اما او مرد خستگي‌ناپذير ميدان بود. ميدان موسيقي و ژورناليسم موسيقي، ميدان هنرنمايي و اراده و پشتكار او بود. مختاباد نه تنها در قامت يك روزنامه‌نگار پژوهشگر موسيقي كه يك فعال صنفي و كارگري هم بود. كسي بود كه در تمام طول دوران حضور خود در عرصه‌هاي مطبوعات قائل به كار صنفي بود و براي تحكيم صنف هنرمندان و ‌نويسندگان از هيچ كاري فروگذار نبود. اگرچه به اجبار و به خاطر تحصيل همسرش به امريكا مهاجرت كرد اما اين دوري فيزيكي از ايران نه تنها او را از موسيقي دور نكرد كه از او چهره‌اي فعال‌تر به نمايش گذاشت. از زمان شكل‌گيري و ايده‌پردازي تشكيل نهاد «ديدبان موسيقي ايران» همواره كنارمان بود و در جزيي‌ترين امور حضور داشت. حتا از زمان تشكيل گروه موسوم به «منتقدان» ابوالحسن مختاباد كنارمان بود. 
همچنان نبودش را نمي‌توان باور داشت و اگر بپذيريم كه او ديگر نيست، حقيقتا نبودش ضايعه‌ و خسراني عميق بر پيكره موسيقي و عرصه‌هاي رسانه‌اي حوزه موسيقي و بر روح و روان ما برجاي مي‌گذارد. و ما چگونه به او بدرود گوييم در زمانه‌اي كه چنين افرادي، وجودي ذي‌قيمت براي ما هستند و بدون چنين‌ افرادي ما باز چه تنها‌تر مي‌شويم.